ایجاد می کند، برقرار کردن، ساختن، دایر کردن، تاسیس کردن، مقرر داشتن، بناء نهادن، تصدیق کردن، معین کردن، فراهم کردن، بر پا کردن، تصفیه کردن، کسی را به مقامی گماردن، شهرت یا مقامی کسب کردن
establishes
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
مقرر کردن
ایجاد کردن
تاءسیس می کند
برقرار می کند
می سازد
برقرار می کند
می سازد
مشخص کردن
کلمات دیگر: