کلمه جو
صفحه اصلی

progenitor


معنی : جد، پیشرو، نمونه، پدر بزرگ
معانی دیگر : نیا، (جمع) پیشینیان، اجداد

انگلیسی به فارسی

جد، نیا، پدر بزرگ، اجداد، پیشرو، نمونه


پیشگام، جد، پیشرو، نمونه، پدر بزرگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an ancestor or forebear.
مترادف: ancestor, forebear, parent
مشابه: antecedent, father, forefather, forerunner, precursor, predecessor, primogenitor

- Portraits of the duke's progenitors hung on the walls of the large drawing room.
[ترجمه ترگمان] سه میز بزرگ در اتاق پذیرایی بزرگ نصب کرده بود
[ترجمه گوگل] پرتره های پیشگامان دوک بر روی دیوار اتاق نشیمن بزرگ آویزان شد

(2) تعریف: an originator of or model for something; precursor.
مترادف: ancestor, precursor
مشابه: archetype, father, first, original, primogenitor, prototype

• distant ancestor, forefather; father, male parent; sire, procreator, begetter
someone's progenitors are their direct ancestors; a formal word.
the progenitor of an idea is the person who first thought of it; a formal word.

مترادف و متضاد

جد (اسم)
ancestor, forefather, progenitor, predecessor, grandsire, forerunner, grandsir

پیشرو (اسم)
chief, progenitor, forerunner, antecessor, pioneer, precursor, pathfinder, herald, harbinger, fugleman, postilion, van, front man, futurist, outrider, postillion

نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality

پدر بزرگ (اسم)
progenitor, grandsire, grandfather, grandpa, grandsir

جملات نمونه

1. Marx was the progenitor of communism.
[ترجمه ترگمان]مارکس والد کمونیسم بود
[ترجمه گوگل]مارکس پیشگام کمونیسم بود

2. Mediterranean oat held to be progenitor of modern cultivated oat.
[ترجمه ترگمان]جو Mediterranean نیز به عنوان progenitor از جو cultivated امروزی در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]جو دو سر میوه ای مدیترانه ای از جواهرات مدرن کشت می شود

3. He was also a progenitor of seven presidents of Nicaragua.
[ترجمه ترگمان]او همچنین a از هفت رئیس جمهور نیکاراگوئه نیز بود
[ترجمه گوگل]او همچنین پیشگام هفت رؤسای نیکاراگوئه بود

4. Graham was a great progenitor of modern dance.
[ترجمه ترگمان]زندگی گرا یس سرشار از زندگی مدرن بود
[ترجمه گوگل]گراهام پیشگام بزرگ رقص مدرن بود

5. Binet is considered the progenitor of intelligence testing.
[ترجمه ترگمان]بینه به عنوان نمونه آزمایش هوش شناخته می شود
[ترجمه گوگل]بنت، پیشگام آزمایش هوش است

6. The progenitor of this class of problems may date back to pre - Greek times.
[ترجمه ترگمان]این نوع از مشکلات ممکن است به زمان های پیش از یونان بازگردد
[ترجمه گوگل]پیشداوری کننده این طبقه از مشکلات ممکن است به دوران قبل از یونان بازگردد

7. Red bone marrow contains stem cells, progenitor cells precursor cells, and functional blood cells.
[ترجمه ترگمان]مغز استخوان قرمز شامل سلول های بنیادی، سلول های بنیادی پیشرو و سلول های بنیادی خون است
[ترجمه گوگل]مغز استخوان قرمز شامل سلول های بنیادی، سلول های پیش ساز سلول های پیش گیاهخوار و سلول های عملکردی است

8. Their Progenitor was a Siberian shaman, and their Bestowment is Ephemeral Flesh.
[ترجمه ترگمان]Progenitor یک شمن است و Bestowment آن ها Ephemeral است
[ترجمه گوگل]پیشگامان آنها یک شام سیبری بود، و به آنها اجازه می دادند گوشت صاف باشد

9. Endothelial progenitor cells (EPC) play a key role in the adult vasculogenesis . The discoveries of EPC provide a new therapy for the ischemic disease which could not be treated by revascularization.
[ترجمه ترگمان]سلول های والد Endothelial (EPC)نقش کلیدی در the بزرگ سال بازی می کنند کشفیات مرکز EPC یک درمان جدید برای بیماری ischemic فراهم می کند که ممکن است با revascularization درمان نشود
[ترجمه گوگل]سلول های پیش ساز آندوتلیال (EPC) نقش کلیدی در vasculogenesis بالغین دارند اکتشافات EPC یک درمان جدید برای بیماری ایسکمی است که نمی تواند با واکسیناسیون مجدد درمان شود

10. Their Progenitor was the famous Frankenstein's monster, and their Bestowment is Unholy Strength.
[ترجمه ترگمان]Progenitor هیولای مشهور Frankenstein است و Bestowment نحس است
[ترجمه گوگل]پیشگامان آنها هیولای مشهور فرانکشتاین بود، و پاداش آنها قدرت استبدادی است

11. It is incorrect to say that the progenitor of man is ape.
[ترجمه ترگمان]این اشتباه است که بگوییم که progenitor انسان میمون است
[ترجمه گوگل]نادرست است بگویم که پیشگامان انسان مگس است

12. To isolate, culture, and identify retinal progenitor cells from adult human eyes in vitro.
[ترجمه ترگمان]برای جداسازی، فرهنگ، و شناسایی سلول های پیش ساز شبکیه از چشم انسان بالغ در آزمایشگاه
[ترجمه گوگل]برای جداسازی، کشت و شناسایی سلول های پیش گیاه شبکۀ چشم از چشم بزرگسالان در شرایط آزمایشگاهی

13. METHODS: The culture of hemopoietic progenitor cell in vitro was used.
[ترجمه ترگمان]روش ها: فرهنگ سلول والد hemopoietic در آزمایشگاه مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]مواد و روش ها: کشت سلول پیش ساز هموپاتی در آزمایشگاهی مورد استفاده قرار گرفت

14. Results: Osteoclast and their progenitor cells underwent apoptosis after exposure to alendronate in vitro.
[ترجمه ترگمان]نتایج: Osteoclast و سلول های بنیادی آن ها بعد از قرار گرفتن در آزمایشگاه در آزمایشگاه تحت فشار قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]نتایج پس از قرار گرفتن در معرض آلندرونات درون سلولی، استئوکلاست و سلول های پیش ساز آنها تحت آپوپتوز قرار گرفتند

15. Their Progenitor was Galatea, the woman created by Pygmalion .
[ترجمه ترگمان]progenitor Their بود، زنی که توسط Pygmalion ساخته شده بود
[ترجمه گوگل]پیشگام آنها Galatea بود، زن ایجاد شده توسط Pygmalion

پیشنهاد کاربران

نیایاخته

بنیانگذار
progentor of cubisim

اجدادی


کلمات دیگر: