کلمه جو
صفحه اصلی

introspective


معاینه کننده درون خود، خویشتن نگر، ناشی از خویشتن نگری یا معاینه نفس

انگلیسی به فارسی

درون‌نگر، خودکاو، معاینه کننده درون خود، خویشتن‌نگر،ناشی از خویشتن‌نگری یا معاینه نفس


درون گرایی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: looking inward and examining one's own thoughts or feelings, or tending to do so.

- She became introspective and began to question her life choices.
[ترجمه ترگمان] او introspective شد و شروع به سوال از گزینه های زندگی خود کرد
[ترجمه گوگل] او درونگرا شد و شروع به پرسشی درباره گزینه های زندگی اش کرد

• of introspection, self-examining, looking inwards, examining one's own thought and feelings
introspective people spend a lot of time examining their own thoughts, ideas, and feelings.

مترادف و متضاد

contemplative


Synonyms: reflective, subjective, thoughtful, inner-directed


جملات نمونه

1. introspective psychology
روانشناسی درون نگر

2. Satire is a lonely and introspective occupation, for nobody can describe a fool to the life without much patient self-inspection.
[ترجمه ترگمان]Satire یک اشغال منزوی و introspective است، زیرا هیچ کس نمی تواند بدون بازرسی بسیار بیمار، یک احمق را برای زندگی توصیف کند
[ترجمه گوگل]طنز شغل یکنواخت و بی نظیر است، زیرا هیچ کس نمیتواند زندگی احمقانه را بدون معاینه شخصی خود بیمار توصیف کند

3. Satire is a lonely and introspective occupation, for nobody can describe a fool to the life without much patient . . .
[ترجمه ترگمان]Satire شغل تنهایی و introspective است، زیرا هیچ کس نمی تواند بدون صبر و حوصله یک احمق زندگی را توصیف کند
[ترجمه گوگل]طنز شغل یکنواخت و بی نظیر است، زیرا هیچ کس نمیتواند زندگی احمقانه را بدون بیمار توصیف کند

4. She is famous for her introspective songs about failed relationships.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر آهنگ های introspective در مورد روابط شکست خورده مشهور است
[ترجمه گوگل]او برای آهنگ های درون گرایی خود در مورد روابط ناموفق مشهور است

5. The mood is contemplative and cool, even introspective; associations are immediately religious.
[ترجمه ترگمان]این حالت ذهنی متفکر و آرام و حتی introspective است؛ انجمن ها فورا مذهبی هستند
[ترجمه گوگل]خلق و خوی اندیشمندانه و خنک است، حتی بی نظیر؛ انجمن ها بلافاصله مذهبی هستند

6. Martin, like himself an introspective, thoughtful young man who shared a passion for debating and an intolerance toward religion.
[ترجمه Arina] مارتین، مثل خود او یک مرد جوان متفکر و درون گراست که علاقمند به بحث و عدم تحمل دین است.
[ترجمه ترگمان]مارتین هم مثل خود او جوانی متفکر و متفکر بود که شور و شوق زیادی به بحث و بحث در مورد مذهب داشت
[ترجمه گوگل]مارتین، مثل خودش یک مرد جوان و متفکر است که علاقمند به بحث و عدم تحمل دین است

7. Their introspective ways were not free of drawbacks, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال روش های introspective آن ها عاری از اشکالات نبود
[ترجمه گوگل]با این وجود، روش های درون گرا آنها بدون نقص نبودند

8. Brash young dandies, prosperous middle - aged artists, introspective 1 of them stare out of Rembrandt's self - portraits .
[ترجمه ترگمان]Brash جوان، artists جوان، و introspective ۱ از آن ها از تصاویر خود نقاشی رامبراند، به بیرون نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]دزدان دریایی جوان، هنرمندان باتجرب و پرانرژی، از لحاظ بصری، 1 نفر از آنها خود را پرتره های رامبراند را تماشا می کنند

9. The second part is teacher's introspective wisdom and its formation. "
[ترجمه ترگمان]بخش دوم، عقل introspective معلم و تشکیل آن است \"
[ترجمه گوگل]قسمت دوم دانش خردمندانه و شکل گیری معلم است '

10. In this introspective journey, boundaries between dream and reality, memory and truth are diffuse.
[ترجمه ترگمان]در این سفر introspective، مرزه ای بین رویا و واقعیت، حافظه و حقیقت پراکنده هستند
[ترجمه گوگل]در این سفر بی نظیر، مرز بین رویای و واقعیت، حافظه و حقیقت توزیع می شود

11. The coming-of-age story of a sickly, introspective Alaskan boy who makes friends with an Alaskan brown bear, to the horror of his tough, domineering father.
[ترجمه ترگمان]داستان بعدی پسری لاغر و درون گرا که دوستانش را با یک خرس قهوه ای در آلاسکا دوست می دارد، به وحشت پدر سرسخت و سلطه جو و domineering تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]داستان پس از سن یک پسر آلاسکا، بیمار و بی نظیر، که دوست دارد با یک خرس قهوه ای آلاسکا، به وحشت پدر سخت و سرشار او

12. Satire is a lonely and introspective occupation.
[ترجمه ترگمان]Satire شغل تنهایی و introspective است
[ترجمه گوگل]طنز یک شغل تنها و بی نظیر است

13. In comparison with other linguistic data like introspective, anecdotal and elicitation data, corpus data occupy a more favored place with respect to language research.
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با داده های زبانی دیگر مانند داده های introspective، روایی و استخراج داده ها، داده های پیکره زبانی دارای جایگاه مطلوب بیشتری نسبت به تحقیقات زبانی است
[ترجمه گوگل]در مقایسه با سایر داده های زبانی مانند داده های درون گرایی، تحریف و تحریک، اطلاعات جغرافیایی با توجه به تحقیقات زبان اشخاصی که بیشتر مورد توجه هستند، اشغال می کنند

14. He allowed his works to express an introspective consciousness of individual isolation.
[ترجمه ترگمان]او به کارهایش اجازه داد تا آگاهی introspective از انزوای افراد را بیان کند
[ترجمه گوگل]او اجازه داد آثار خود را به بیان یک آگاهی درونی از انزوا جداگانه

15. This matter forces me to become introspective.
[ترجمه ترگمان]این موضوع مرا به احتیاط تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]این موضوع من را مجبور می کند که بی نظیر شود

پیشنهاد کاربران

درونی ، درون گرا

درون گرا


تأمل برانگیز

شهودی

نگاه به گذشته

منعطف - کسی که در شراکت علاقه مند به یاد گرفتن و به اشتراک گذاشتن اطلاعت است.

توجه کنید که اصلا معنی درونگرا را نمی دهد.
در روانشناسی درونگرا ( Introverted ) و در مقابل برونگرا ( Extroverted ) است.
اما واژه ( Introspection ) به معنای درونگری و خود را واکاویدن است، یعنی از بیرون به احساسات خویشتن نگاه کردن و خود را بررسی کردن است. بنابراین ( Introspective ) یعنی خویشتنگر به معنی بالا.

درون نگری

خویشتن نگر، خوداندیش یا خودکاو

introspective ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: درون‏نگر
تعریف: مربوط به درون‏نگری


کلمات دیگر: