کلمه جو
صفحه اصلی

for a while

انگلیسی به فارسی

در حالی که برای


انگلیسی به انگلیسی

• for some time, during a certain period of time

جملات نمونه

1. Will you keep an eye on my daughter for a while?
[ترجمه Shali] میشه یک لحظه حواست به دخترم باشه؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه مدت مراقب دختر من باشی؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال برای دختر خود نگاه می کنید؟

2. For a while the children behaved well but they soon reverted to type .
[ترجمه B.h.r] برای مدتی بچه ها خوب رفتار کردند اما زود به حالت اول برگشتند
[ترجمه ترگمان]برای مدتی بچه ها خوب رفتار کردند اما زود برگشتند
[ترجمه گوگل]کودکان برای مدتی به خوبی رفتار می کردند اما به زودی به نوعی بازگشت کردند

3. I'd like to lie down for a while.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم برای مدتی دراز بکشم
[ترجمه گوگل]من می خواهم برای مدتی گریه کنم

4. I puttered around for a while, cleaning up the kitchen.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی به اطراف نگاه کردم و آشپزخانه را تمیز کردم
[ترجمه گوگل]من برای مدت زمان طولانی پاک کردم، آشپزخانه را تمیز کردم

5. He dived into the water and kept under for a while.
[ترجمه ترگمان]او به درون آب شیرجه زد و مدتی آن را نگه داشت
[ترجمه گوگل]او به آب غرق شد و مدت کوتاهی در آنجا نگهداری شد

6. Please sit down for a while.
[ترجمه ترگمان]لطفا یه مدتی بشین
[ترجمه گوگل]لطفا کمی صبر کنید

7. I want to rest for a while.
[ترجمه ترگمان] میخوام یه مدتی استراحت کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم برای مدتی بمانم

8. He moped around the office for a while, feeling bored.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی از دفتر بیرون رفت و احساس بی حوصلگی کرد
[ترجمه گوگل]او مدتی در اطراف دفتر حرکت کرد، احساس ناامیدی کرد

9. We made a deliberate decision to live apart for a while.
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که برای مدتی از هم جدا شویم
[ترجمه گوگل]ما یک تصمیم عمدا تصمیم گرفتیم برای مدت زمان کوتاهی از هم جدا زندگی کنیم

10. Let them splash around in the pool for a while.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید که آن ها مدتی در استخر سر و کار داشته باشند
[ترجمه گوگل]بگذارید آنها را به مدت چند دقیقه در استخر بچرخانند

11. Follow your heart, but be quiet for a while first. Learn to trust your heart.
[ترجمه ترگمان]قلبت را دنبال کن، اما برای چند لحظه ساکت باش یاد بگیر به قلبت اعتماد کنی
[ترجمه گوگل]قلب خود را دنبال کنید، اما برای اولین بار آرام باشید یاد بگیرید به قلب خود اعتماد کنید

12. He remained thoughtful for a while.
[ترجمه ترگمان]مدتی متفکر ماند
[ترجمه گوگل]او مدتی باقی ماند

13. We went into town and mooched about for a while.
[ترجمه ترگمان]ما به شهر رفتیم و یه مدتی در موردش صحبت کردیم
[ترجمه گوگل]ما به شهر رفتیم و برای مدتی مشغول صحبت شدیم

14. She worked in a bank for a while before studying law.
[ترجمه ترگمان]او مدتی پیش از مطالعه قانون در یک بانک کار می کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از تحصیل در قانون مدتی در یک بانک کار می کرد

15. After the play had finished, we lingered for a while in the bar hoping to catch sight of the actors.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه نمایش تمام شد، مدتی در بار درنگ کردیم و امیدوار بودیم که بازیگرها را ببینیم
[ترجمه گوگل]پس از پایان بازی، ما در حالی که در انتظار تماشای بازیگران بودیم، کمی درنگ کردیم

پیشنهاد کاربران

For a short time

برای چند لحظه

چند لحظه

برای مدتی

برای یک دوره مشخص زمانی

برای بازه ی زمانی مشخصی

برای مدت کوتاه

برای مدتی/به مدتی

چندی، چندصباحی، برای مدت زمانی

مدتی ( کوتاه ) ، چند صباحی

برای یه مدت , چند وقتی : )

. e. g. I'm gonna stay dead for awhile
I feel healthier that way😄

? Do you masturbate : به سلطان صفا میدی ؟
Not for a while actually : چند وقتیه که نه

For a while:for a short time یعنی برای چند لحظه


کلمات دیگر: