1. pinpoint bombardment
بمباران دقیق
2. pinpoint heavy bombs on the most vulnerable points
بمب های سنگین را روی آسیب پذیرترین نقاط هدف گیری کن.
3. pinpoint planning
برنامه ریزی مو به مو (دقیق)
4. pinpoint targets
هدف های دقیقا معین
5. a pinpoint of dust
یک ذره گرد و خاک
6. a pinpoint of light could be seen at the end of the tunnel
در انتهای تونل نور ضعیفی دیده می شد.
7. with pinpoint accuracy
با دقت موشکافانه
8. millions of pinpoint holes
میلیون ها سوراخ ریز
9. they try to pinpoint the causes of student suicides
آنان می کوشند علل خودکشی دانشجویان را دقیقا مشخص کنند.
10. this radar can pinpoint the position of an aircraft
این رادار می تواند جای هواپیما را دقیقا معلوم کند.
11. the pilot hit his pinpoint
خلبان (بمب را) به هدف زد.
12. there is not a pinpoint of difference between these two
یک سر سوزن فرق بین این دو وجود ندارد.
13. The missiles can hit targets with pinpoint accuracy.
[ترجمه ترگمان]موشک ها می توانند با دقت مشخص به اهداف حمله کنند
[ترجمه گوگل]موشک ها می توانند هدف را با دقت اشاره کنند
14. It's impossible to pinpoint a moment when it hit me that I was 'a success'.
[ترجمه ترگمان]غیر ممکن است که یک لحظه به من برخورد کند که من موفق شدم
[ترجمه گوگل]لحظه ای مشخص است که وقتی به من رسید که من یک موفقیت بودم، غیرممکن است
15. He was able to pinpoint on the map the site of the medieval village.
[ترجمه ترگمان]او قادر بود به نقشه دهکده قرون وسطایی اشاره کند
[ترجمه گوگل]او توانست نقشه روستای قرون وسطی را به نقشه دقیق نشان دهد
16. They need to pinpoint exactly what skills are necessary.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید دقیقا مشخص کنند که چه مهارت هایی نیاز است
[ترجمه گوگل]آنها باید دقیقا مشخص کنید که چه مهارت هایی لازم است
17. The new assessment system could pinpoint areas for improvement within the company.
[ترجمه ترگمان]سیستم ارزیابی جدید می تواند مناطقی را برای بهبود در شرکت تعیین کند
[ترجمه گوگل]سیستم ارزیابی جدید می تواند مناطق را برای بهبود در درون شرکت مشخص کند