کلمه جو
صفحه اصلی

pull apart


به باد انتقاد گرفتن، مورد خرده گیری دقیق و شدید قرار دادن

انگلیسی به فارسی

به باد انتقاد گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• separate into pieces; severely criticize

مترادف و متضاد

Become separated as a result of pulling


Rigorously investigate the basis of an idea or theory


جملات نمونه

1. This toy is made to pull apart.
[ترجمه ترگمان]این اسباب بازی ساخته شده است تا از هم جدا شود
[ترجمه گوگل]این اسباب بازی ساخته شده است تا از هم جدا شوند

2. These pieces of ice don't pull apart easily.
[ترجمه ترگمان]این تکه های یخ به راحتی از هم جدا نمی شوند
[ترجمه گوگل]این قطعات یخ به راحتی جدا نمی شوند

3. The last essay I gave him he completely pulled apart.
[ترجمه ترگمان]آخرین مقاله ای که بهش دادم اون کاملا از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]آخرین مقاله ای که من به او دادم، او را کاملا جدا کرد

4. They went for each other with their fists and had to be pulled apart.
[ترجمه ترگمان]آن ها با fists به طرف یکدیگر رفتند و مجبور شدند از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]آنها با مشت های خود برای یکدیگر رفتند و مجبور بودند از هم جدا شوند

5. As the curtains were pulled apart, we saw the actors on the stage.
[ترجمه ترگمان]وقتی پرده ها از هم جدا شدند، ما بازیگران روی صحنه را دیدیم
[ترجمه گوگل]همانطور که پرده ها از هم جدا شدند، بازیگران را در صحنه دیدیم

6. The engine was pulled apart for modifications and then reassembled.
[ترجمه ترگمان]موتور برای اصلاحات از هم جدا شد و سپس دوباره جمع شد
[ترجمه گوگل]موتور برای اصلاح ها از هم جدا شد و سپس دوباره دوباره گردآوری شد

7. Does the crust separate or pull apart from itself just under the dome?
[ترجمه ترگمان]پوسته زمین جدا می شود یا از خودش جدا می شود؟ درست زیر حباب؟
[ترجمه گوگل]آیا پوسته جدا از خود یا جدا از خود فقط در زیر گنبد؟

8. The kill is pulled apart in a way most people would find unedifying, despite assurances.
[ترجمه ترگمان]کشتن به گونه ای کشیده می شود که اکثر مردم unedifying را علی رغم اطمینان یافتن، پیدا می کنند
[ترجمه گوگل]کشتن از هم جدا شده است به طوری که اکثر مردم بدون توجه به اطمینان پیدا می کنند

9. Then comes anaphase I: the quartet of chromatids are pulled apart so as to form two sets of paired chromatids.
[ترجمه ترگمان]سپس نوبت من می رسد: چهار دسته از chromatids از هم جدا می شوند تا دو مجموعه از chromatids جفت را شکل دهند
[ترجمه گوگل]پس از آن، anaphase I quartet of chromatids را از هم جدا می کنند تا دو مجموعه کروماتید های زرد تشکیل شوند

10. Gyggle's hideous cheesecloth shirt, the buttons pulled apart to the sternum, revealing still more tight ginger curlicues.
[ترجمه ترگمان]پیراهن بلند و نفرت انگیز Gyggle دکمه روی استخوان جناغ باز شد و باز هم more را باز کرد
[ترجمه گوگل]پیراهن پشمالو مضر Gyggle، دکمه ها جدا از هم به ستون فقرات، نشان می دهد هنوز هم محکم تر زنجبیل تنگ است

11. He succeeded in pulling apart my clenched arms and started on my legs.
[ترجمه ترگمان]او موفق شد بازوان clenched را از هم جدا کند و روی پاهایم شروع به حرکت کرد
[ترجمه گوگل]او موفق شد در کنار من بازوهایش را باز کند و روی پاهای من نشست

12. But I fear we are now being pulled apart - by commercial pressures and by the changes forced upon the broadcasting environment.
[ترجمه ترگمان]اما من می ترسم که در حال حاضر با فشارهای تجاری و تغییراتی که در محیط پخش ایجاد می شود، از هم جدا شویم
[ترجمه گوگل]اما من ترسم که ما در حال حاضر از هم جدا شده اند - توسط فشار تجاری و با تغییرات مجبور به محیط پخش

13. Jack instinctively moved to the window and pulled apart the curtains. Sunlight streamed in.
[ترجمه ترگمان]جک به طور غریزی به طرف پنجره رفت و پرده ها را کنار کشید نور خورشید به داخل می تابید
[ترجمه گوگل]جک به طور غریزی به پنجره حرکت کرد و پرده ها را از هم جدا کرد نور خورشید در جریان است

14. He said something, and they pulled apart and both started talking at once.
[ترجمه ترگمان]او چیزی گفت و آن ها از هم جدا شدند و هر دو شروع به صحبت کردند
[ترجمه گوگل]او چیزی گفت، و آنها از هم جدا شدند و هر دو شروع به صحبت در یک بار

15. Concrete is extremely strong when compressed but has no strength at all when pulled apart.
[ترجمه ترگمان]بتن هنگام فشرده شدن بسیار قوی است اما وقتی از هم جدا می شود هیچ قدرتی ندارد
[ترجمه گوگل]بتن وقتی فشرده است بسیار قوی است اما زمانی که از هم جدا می شود، قدرت ندارد

پیشنهاد کاربران

کشیدن برای جدا کردن

پاره پوره کردن

دور شدن از هم تحت فشار

از هم باز شدن

جدا کردن از هم مثلا تو دعوا

شناخت دقیق، واکاوی


کلمات دیگر: