(verb transitive) در زیارتگاه گذاشتن، تقدیس کردن، ضریح ساختن (مج)مقدس وگرامی داشتن
enshrined
(verb transitive) در زیارتگاه گذاشتن، تقدیس کردن، ضریح ساختن (مج)مقدس وگرامی داشتن
انگلیسی به فارسی
تثبیت شده، در زیارتگاه گذاشتن، تقدیس کردن، ضریح ساختن
انگلیسی به انگلیسی
• made sacred; placed in or as if in a shrine
if something such as an idea or a right is enshrined in a society or a law, it is permanent and protected; a formal word.
if something such as an idea or a right is enshrined in a society or a law, it is permanent and protected; a formal word.
جملات نمونه
1. her name is enshrined in our memory
نام او در خاطر ما عزیز است.
پیشنهاد کاربران
مورد تاکید و صیانت بودن
در مورد مطلبی . . بیان شده ، آمده است ، مورد تاکید قرار گرفته
کلمات دیگر: