• capable of being implemented, executable
implementable
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
قابل پیاده سازی ، قابل اجرا
You use accurate data which makes your decisions both implementable and meaningful.
شما از اطلاعات درستی استفاده می کنید که باعث می شود تصمیم هایتان هم قابل پیاده سازی و هم هدفمند باشد.
شما از اطلاعات درستی استفاده می کنید که باعث می شود تصمیم هایتان هم قابل پیاده سازی و هم هدفمند باشد.
کلمات دیگر: