کلمه جو
صفحه اصلی

grown


معنی : رسیده، رشد کرده، سبز شده، روییده، جوانه زده
معانی دیگر : بالغ، به عمل آمده به طرز مخصوص، اسم مفعول فعل: grow

انگلیسی به فارسی

قسمت سوم فعل Grow


رشد کرد، رشد کرده، رسیده، سبز شده، روییده، جوانه زده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having reached maturity.
مشابه: adult, big, grown-up, mature, ripe

- a grown woman
[ترجمه امیرحسین] یک زن بالغ
[ترجمه ترگمان] زن بالغی بود
[ترجمه گوگل] یک زن بالغ
( verb )
• : تعریف: past participle of grow.

• mature, adult, fully developed; covered; raised or developed in a particular place or way
grown is the past participle of grow.
a grown man or woman is an adult.

Infinitive: grow, Simple Past: grew


مترادف و متضاد

رسیده (صفت)
full, ripe, mellow, consummate, received, grown, headed, full-fledged

رشد کرده (صفت)
grown

سبز شده (صفت)
grown

روییده (صفت)
grown

جوانه زده (صفت)
shot, grown

of age


Synonyms: adult, developed, grown up, mature


جملات نمونه

1. a grown man
مرد بالغ

2. tomatoes grown in the open
گوجه فرنگی که در هوای آزاد (نه در گلخانه و غیره) پرورش یافته است.

3. a garden grown over with weeds
باغچه ای که پر از علف هرز بود.

4. she has grown out of her clothes
لباس هایش برایش تنگ شده است.

5. tehran has grown
تهران بزرگ شده است.

6. the cereal crops grown in iran
محصولات غلاتی که در ایران به عمل می آید

7. the trees have grown and are safe from trampling
درختان بزرگ شده اند و از خطر زیر دست و پا رفتن مصون هستند.

8. your son has grown a lot since last year
پسر شما از پارسال خیلی قد کشیده است.

9. the number of students has grown fivefold
شمار دانش آموزان پنج برابر شده است.

10. This is all locally grown produce.
[ترجمه ترگمان]این تمام محصولات کشت شده به صورت محلی است
[ترجمه گوگل]این همه محصولات تولید شده محلی است

11. The old house has grown shabby with age.
[ترجمه ترگمان]خانه قدیمی در سنین پیری فرسوده شده است
[ترجمه گوگل]خانه قدیمی با سن سیراب شده است

12. Now he's grown up he no longer takes any interest in his stamp collection: he's lost all interest in it.
[ترجمه ترگمان]حالا بزرگ شده است دیگر علاقه ای به کلکسیون stamp ندارد؛ همه چیز را در آن از دست داده است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او رشد کرده است و دیگر هیچ علاقه ای به مجموعه تمبر خود ندارد: همه علاقه اش به آن است

13. These trees are being grown for timber.
[ترجمه ترگمان]این درخت ها برای الوار بزرگ شده اند
[ترجمه گوگل]این درختان برای چوب تولید می شوند

14. I was astonished by how much she'd grown.
[ترجمه ترگمان]از اینکه چقدر رشد کرده بود متحیر شدم
[ترجمه گوگل]من از اینکه چقدر رشد کرده بود شگفت زده شدم

15. He had grown bitter as the years passed.
[ترجمه ترگمان]همان طور که سال ها می گذشت، تلخ شده بود
[ترجمه گوگل]او سالها گذشت، تلخ تر شده بود

16. The two halves of the main branch have grown apart.
[ترجمه ترگمان]دو نیمه شاخه اصلی از هم جدا شده اند
[ترجمه گوگل]دو بخش شاخه اصلی رشد کرده اند

a grown man

مرد بالغ


home-grown apples

سیب محصول باغچه‌ی منزل، سیب خانگی


winter-grown tomatoes

گوجه‌فرنگی کشت زمستانی


پیشنهاد کاربران

تبدیل شدن / کردن

گنده؛ بزرگ

روییده
رشد

پرورش یافتن

بالغ شده

رفته رفته، کم کم. . he had grown to realized that she would never change. کم کم فهمید که او عوض بشو نیست!!

بالغ،
بزرگسال

Grown men were moved to tears at the horrific scenes
بزرگسالان/آدمای بالغ تحت تاثیر قرار گرفتن از دیدن اون صحنه های دهشتناک

رسیده= ripe

رشد یافته، بالغ
Grown childکودک بالغ


کلمات دیگر: