کلمه جو
صفحه اصلی

impose on

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to intrude upon without invitation or at an unsuitable time.
مترادف: intrude on
مشابه: take advantage of, thrust upon

- I hope we are not imposing on you by staying here.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم با ماندن در اینجا با شما imposing نباشد
[ترجمه گوگل] من امیدوارم که ما با اقامت در اینجا به شما تحمیل نکنیم

(2) تعریف: to make unfair use of.
مترادف: exploit, take advantage of
مشابه: misuse, use

- They imposed on her good name.
[ترجمه ترگمان] آن ها نام خوب خود را به او تحمیل کردند
[ترجمه گوگل] آنها نام خود را به او تحمیل کردند

جملات نمونه

1. I don't want to impose on you.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم به تو تحمیل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم بر شما تحمیل کنم

2. What I would impose on a stepson for is some Internet lessons.
[ترجمه ترگمان]چیزی که من بر a تحمیل می کنم چند درس اینترنتی است
[ترجمه گوگل]چیزی که من برای یک خواهر و برادری تحمیل می کنم، درس های اینترنتی است

3. Now he was happy enough to let Rickards impose on his solitude to use him as a sounding board.
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر به اندازه کافی خوشحال بود که بگذارد Rickards تنهایی خود را بر آن تحمیل کند تا از او به عنوان تخته اعلانات استفاده کند
[ترجمه گوگل]حالا او به اندازه کافی خوشحال بود که اجازه دهد ریکاردز به تنهایی خود را تحمیل کند تا از او به عنوان یک هیئت علمی استفاده کند

4. The structure we impose on preferences in turn induces a relatively simple form of demand functions faced by individual firms.
[ترجمه ترگمان]ساختاری که ما بر روی اولویت ها اعمال می کنیم به شکل نسبتا ساده ای از توابع تقاضا مواجه شده توسط بنگاه های مجزا می شود
[ترجمه گوگل]ساختار که بر ترجیحات اعمال می کنیم، به نوبه خود موجب شکل نسبتا ساده ای از توابع تقاضا شده در برابر شرکت های مختلف می شود

5. The point of a general damnatio was to impose on the heir a general obligation to pay the legacies left.
[ترجمه ترگمان]هدف کلی damnatio این بود که یک تعهد کلی را بر ولیعهد تحمیل کند تا the را بپردازد
[ترجمه گوگل]نقطه قصدی عمومی این است که وارث یک وظیفه عمومی برای پرداخت وراثی های چپ را به واریز برساند

6. But this is something we impose on the accumulation of our sense impressions.
[ترجمه ترگمان]اما این چیزی است که ما بر جمع آوری اثرات حسی خود تحمیل می کنیم
[ترجمه گوگل]اما این چیزی است که ما بر انباشت احساسات ما تحمیل می کنیم

7. That is an unfair responsibility to impose on institutions that will not want to retain holdings in all 10 authorities.
[ترجمه ترگمان]این مسئولیت ناعادلانه ای است که بر نهادهایی که نمی خواهند دارایی خود را در تمامی ۱۰ کشور حفظ کنند، تحمیل کنند
[ترجمه گوگل]این یک وظیفه ناعادلانه است که به موسساتی اعطا می شود که نمی خواهند در همه 10 مقام مسئولیت را حفظ کنند

8. You shouldn't impose on his good nature.
[ترجمه ترگمان]تو نباید به طبیعت خوبش تحمیل کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید بر طبیعت خوب خود اعمال کنید

9. I don't want to impose on you by staying too long.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم با ماندن زیاد به تو تحمیل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم بیش از حد طولانی به شما تحمیل کنم

10. Thirdly, some clinics impose on patients unnecessary treatment or examination sheerly for profit.
[ترجمه ترگمان]سوم اینکه، برخی از کلینیک ها به خاطر سود برای بیماران درمان و بررسی غیر ضروری را اعمال می کنند
[ترجمه گوگل]ثالثا، برخی از کلینیک ها برای درمان بیماران غیر ضروری یا معاینه صرفا برای سود است

11. The only limits in our life are those we impose on ourselves.
[ترجمه ترگمان]تنها محدودیتی که در زندگی ما وجود دارد، آن هایی هستند که ما خودمان را تحمیل می کنیم
[ترجمه گوگل]تنها محدودیت های زندگی ما، آنهایی هستند که ما به خودمان تحمیل می کنیم

12. We could ask to stay the night, but I don't want to impose on them.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم امشب را اینجا بمانیم، اما نمی خواهم آن ها را تحمیل کنم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم بپرسیم شب بمانیم، اما من نمی خواهم بر آنها اعمال کنم

13. Externalities bring trouble because people and companies do not, generally, pay for the costs they inadvertently impose on others.
[ترجمه ترگمان]Externalities مشکلات را به همراه می آورند زیرا مردم و شرکت ها به طور کلی هزینه هزینه هایی را که ناخواسته بر دیگران تحمیل می کنند را پرداخت نمی کنند
[ترجمه گوگل]منافع خارجی موجب مشکل می شود، زیرا مردم و شرکت ها به طور کلی هزینه هایی را که به طور غریزی به دیگران تحمیل می کنند، پرداخت نمی کنند

14. When it comes to entrepreneurship there are no insurmountable barriers except those we impose on ourselves.
[ترجمه ترگمان]وقتی نوبت به کارآفرینی می رسد، به جز آن هایی که خودمان را تحمیل می کنیم، موانعی بر سر راه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]وقتی که به کارآفرینی می آید، هیچ مانعی غیر قابل نفوذ وجود ندارد به استثنای مواردی که ما به خودمان تحمیل می کنیم

پیشنهاد کاربران

impose on/upon
سربار کسی شدن.


کلمات دیگر: