کلمه جو
صفحه اصلی

crashing


صرف، کامل، تمام و کمال، حسابی

انگلیسی به فارسی

صرف، کامل، تمام و کمال، حسابی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: utter; complete; total.

- a crashing flop
[ترجمه ترگمان] صدای خرد شدن
[ترجمه گوگل] یک فلاش توفنده

• crashing is used to emphasize the great extent or degree of something; an old-fashioned, informal word, used showing disapproval.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] تکنیکی در کنترل پروژه که در آن تلاش می شود بیشترین میزان فشردگی در فعالیت ها که در ازای آن فشردگی کمترین هزینه بر پروژه تحمیل گردد، تعیین شود.

جملات نمونه

1. a crashing fool!
یک احمق تمام عیار!

2. he ran crashing through the branches
او دوان دوان شاخه ها را شکست و رد شد.

3. the forest was furrowed by the crashing airpalne
هواپیمای در حال سقوط،جنگل را شیار انداخته بود.

4. I don't want any of you children crashing about upstairs while your father's asleep.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم هیچ کدام از شما بچه ها در حالی که پدرتان در خواب است از پله ها پایین بیاید
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم فرزندان شما در مورد طبقه بالا در حالی که پدر شما خواب است نمیخواهم

5. Her husband is a crashing bore.
[ترجمه ترگمان]شوهرش خسته کننده است
[ترجمه گوگل]شوهرش خرابی است

6. The system keeps crashing and no one is able to figure out why.
[ترجمه ترگمان]این سیستم درهم می شکند و هیچ کس قادر به درک این نیست که چرا
[ترجمه گوگل]سیستم خراب می کند و هیچکس نمی تواند فهمید چرا

7. I don't want any of you children crashing around upstairs while your father's asleep.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم هیچ کدام از شما بچه ها در حالی که پدرتان در خواب است از پله ها بالا بیاید
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم فرزندان شما در اطراف طبقه بالا بروند، در حالی که پدر شما خواب است

8. I heard her crashing about in the bathroom.
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد او در حمام را شنیدم
[ترجمه گوگل]من شنیده ام که او در حمام در حال سقوط است

9. He drove wildly, crashing through the gears like a maniac.
[ترجمه ترگمان]وحشیانه به راه افتاد و مانند دیوانه ای از میان دنده ها عبور کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت سوار شد، از طریق چرخ دنده ها مانند یک دیوانه سقوط کرد

10. A football came crashing through the window.
[ترجمه ترگمان]یک توپ فوتبال از پنجره به داخل آمد
[ترجمه گوگل]فوتبال از طریق پنجره سقوط کرد

11. He was crashing the gears because he was so nervous.
[ترجمه ترگمان]با دنده لج افتاده بود چون خیلی عصبی بود
[ترجمه گوگل]او دنده ها را سقوط کرد زیرا او خیلی عصبی بود

12. The storm brought the old oak tree crashing down.
[ترجمه ترگمان] طوفان درخت بلوط قدیمی رو خراب کرد
[ترجمه گوگل]طوفان درخت سیب قدیمی را سقوط کرد

13. All at once there was a loud crashing sound.
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه گوگل]همه در یک بار یک صدای بلند بارگذاری شد

14. He turned out to be a crashing bore .
[ترجمه ترگمان]معلوم بود که حوصله اش سر رفته است
[ترجمه گوگل]او معلوم شد که در حال سقوط است

15. Her voice was drowned by the crashing waves.
[ترجمه ترگمان]صدای او غرق در صدای برخورد امواج بود
[ترجمه گوگل]صدای او توسط امواج توفنده غرق شد

a crashing fool!

یک احمق تمام عیار!


پیشنهاد کاربران

در مثال شماره ۳، بخش جمله های نمونه، کلمه ی airplane رو اشتباه نوشتید . لطفا آن را اصلاح کنید.

سقوط میکنند

گوش خراش

مهیب، چشم گیر، مخوف
the crashing waves of the ocean were coming closer
امواج مهیب اقیانوس در حال نزدیک شدن بودند

crashing ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: زمان شکنی
تعریف: روشی برای فشرده سازی زمان بندی پروژه از راه کاهش دیرش فعالیت های برنامه و افزایش منابع مورداستفاده


کلمات دیگر: