1. true faith excludes all doubt
ایمان واقعی از بروز تمام شک و تردیدها جلوگیری می کند.
2. true freedom implies responsibility
آزادی واقعی مستلزم مسئولیت است.
3. true ideas are those that we can test and validate
عقاید راستین آنهایی هستند که می توان آنها را آزمود و اثبات کرد.
4. true love never dies
عشق واقعی هرگز نمی میرد.
5. true to form
مطابق انتظار،در حد انتظار،به اقتضای طبیعت خود
6. true to life
اصیل،زندگی مانند،واقعی
7. true to life
مثل نمونه ی اصیل آن،کاملا راستین،کاملا طبیعی
8. . . . a true wayfarer goes slow and steady
. . . رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
9. a true aim
هدفگیری درست
10. a true dedication
فداکاری واقعی
11. a true diamond
الماس اصل
12. a true friend
دوست باوفا
13. a true patriot
یک میهن دوست راستین
14. the true heirs
وراث قانونی
15. the true intent of this law
مفهوم واقعی این قانون
16. the true meaning of his words
معنی راستین حرف های او
17. the true north
شمال زمین آسه ای (که با قطب شمال فرق دارد)
18. come true
(گفته یا حدس یا پیش بینی و غیره) درست درآمدن،درست بودن،به واقعیت پیوستن
19. in true
دقیق،جور،جاانداخته،جاافتاده،به اندازه
20. ring true
راست به نظر آمدن،بوی حقیقت را دادن
21. is it true that cheese disagrees with you?
راست است که پنیر به شما نمی سازد؟
22. it is true that he stole the book
صحت دارد که کتاب را دزدید.
23. mohsen remained true to his principles
محسن به معتقدات خود وفادار ماند.
24. out of true
ناجور،جانیفتاده،جانینداخته،(لنگه ی در و غیره) تابدار
25. a man of true nobility
مردی واقعا بزرگوار
26. an instance of true patriotism
نمونه ای از میهن دوستی واقعی
27. forgiveness comes after true penitence
بخشش پس از توبه ی واقعی می آید.
28. friends show their true nature at a time of crisis
هنگام سختی دوستان ماهیت واقعی خود را نشان می دهند.
29. his statements ring true
اظهارات او به نظر راست می آید.
30. the course of true love
روند عشق راستین
31. a plant that breeds true
گیاهی که تولید مثل آن تبارمانند است.
32. all her wishes came true
همه ی آرزوهای او برآورده شدند.
33. her story doesn't ring true to me
داستان او به نظر من راست نمی نماید.
34. i soon discerned her true intention
بزودی به نیت واقعی او پی بردم.
35. it is only too true
بسیار حقیقت دارد.
36. that story is not true
آن خبر صحت ندارد.
37. the gradual attainment of true enlightenment
دستیابی تدریجی به وارستگی راستین
38. what ali said is true
آنچه که علی گفت راست است.
39. what you said is true
آنچه که گفتی صحت دارد.
40. too good to be true
آنقدر خوب است که باور کردنی نیست
41. a door that is not true to the frame
دری که به چارچوب نمی خورد (درست بسته نمی شود)
42. he showed himself in his true colors
او طینت واقعی خود را بروز داد.
43. i soon saw into her true motive
به زودی انگیزه ی راستین او را دریافتم.
44. in fact, god is the true owner . . .
در حقیقت مالک اصلی خداست . . .
45. none of his predictions came true
هیچیک از پیشگویی های او درست در نیامد.
46. the arrow flew straight and true to its target
پیکان راست و مستقیم به هدف خورد.
47. the prognostics of weathermen came true
پیش بینی های هواشناسان درست درآمد.
48. by doing that, he showed his true self
با آن عمل نهاد واقعی خود را نشان داد.
49. he was misinformed as to the true cause of his father's death
در مورد علت واقعی مرگ پدرش به او اطلاعات غلط داده بودند.
50. her predictions about the war came true
پیش بینی های او درباره ی جنگ درست از آب درآمد.
51. her story was at least approximately true
داستان او حداقل تا اندازه ای راست بود.
52. it is hard to discover the true meaning of his poetry
پی بردن به مفهوم واقعی اشعار او مشکل است.
53. many writers of verse can't write true poetry
بسیاری از نظم نویسان قادر به نوشتن شعر راستین نیستند.
54. the holidays we spent together were true bliss
تعطیلاتی را که با هم گذراندیم خوشی محض بود.
55. with some modification, this statement is true even today
با اندکی تعدیل این اظهار امروزه هم صادق است.
56. let me not to the marriage of true minds admit impediments . . .
(شکسپیر) نباید بر سر راه پیوند دو متفکر راستین موانعی ایجاد کنم . . .
57. the coming of the swallow is a true presage of spring
آمدن چلچله ها پیشنمای راستین بهار است.
58. i am completely in the dark about their true intention
از منظور واقعی آنها اصلا سردر نمی آورم.
59. whatever man told you that, it is not true
راوی هر کس که می خواهد باشد،این حرف صحت ندارد.
60. the story itself, while badly written, is not only true but interesting, too
خود داستان با وجود آنکه بد نگاشته شده است نه تنها واقعیت دارد بلکه جالب هم هست.
61. he reflected that the news of pari's coming might be true
او فکر کرد که ممکن است خبر آمدن پری درست باشد.
62. the unlucky fact is that . . . it is not a true story
واقعیت اسف انگیز این است که این . . . یک داستان واقعی نیست.