1. to punish a murderer by hanging
آدم کش را از طریق دار زدن تنبیه کردن
2. to punish a student severely as an example to others
برای عبرت دیگران شاگردی را سخت تنبیه کردن
3. i will punish them to the farthest degree
آنها را تا بالاترین درجه تنبیه خواهم کرد.
4. he wanted to punish his son, but i interceded
او می خواست پسرش را گوشمالی بدهد ولی من پا در میانی کردم.
5. it was unfair of him to punish only me
منصفانه نبود که فقط مرا گوشمالی دهد.
6. According to present law, the authorities can only punish smugglers with small fines.
[ترجمه ترگمان]براساس قانون کنونی، مقامات تنها می توانند قاچاقچیان را با جرائم کوچک مجازات کنند
[ترجمه گوگل]طبق قانون کنونی، مقامات فقط می توانند قاچاقچیان را با جریمه های کوچک مجازات کنند
7. For your crime, the court will punish you with two years in prison.
[ترجمه ترگمان]دادگاه شما را با دو سال زندان مجازات خواهد کرد
[ترجمه گوگل]برای جرم شما، دادگاه شما را با دو سال زندان مجازات خواهد کرد
8. It's a bIt'strong to punish her for such a small thing.
[ترجمه ترگمان]خیلی قوی است که او را به خاطر چنین چیزی تنبیه کنید
[ترجمه گوگل]برای اینکه چنین چیزی کوچک را مجازات کند، برایم جالب است
9. My parents used to punish me by not letting me watch TV.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم همیشه منو تنبیه میکردن نه اینکه بذارم تلویزیون ببینم
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم من را مجازات کردند و اجازه ندادند من تلویزیون تماشا کنم
10. Never punish children by making them go hungry.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت بچه ها را تنبیه نکن که آن ها را گرسنه کنی
[ترجمه گوگل]هرگز کودکان را مجبور نکنید که گرسنه شوند
11. Don't punish a child who wets the bed.
[ترجمه ترگمان]بچه ای را که تخت را خیس می کند تنبیه نکن
[ترجمه گوگل]کودک را که رختخواب را می بوسد مجازات نکنید
12. It's unfair to punish a whole class for the actions of one or two students.
[ترجمه ترگمان]ناعادلانه است که یک کلاس کامل را برای فعالیت های یک یا دو نفر تنبیه کنیم
[ترجمه گوگل]برای اعمال یک یا دو دانش آموز یک کلاس کامل را مجازات کرده است
13. The government voted to punish corruption in sport with up to four years in jail.
[ترجمه ترگمان]دولت به مجازات فساد در ورزش با حداکثر چهار سال زندان رای داده است
[ترجمه گوگل]دولت برای فساد در ورزش با مجازات 4 سال زندان محکوم شده است
14. They arrogate to themselves the power to punish people.
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را برای تنبیه مردم محکوم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت خود را برای مجازات مردم به خودشان تحمیل می کنند
15. It's a bit strong to punish her for such a small thing.
[ترجمه ترگمان]برای چنین چیزی خیلی قوی است که او را تنبیه کنم
[ترجمه گوگل]این کمی قوی است که او را برای چنین چیزی کوچک مجازات کند
16. My parents decided to punish me by withdrawing financial support.
[ترجمه ترگمان]والدین من تصمیم گرفتند که با کناره گیری از حمایت مالی، مرا مجازات کنند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم تصمیم گرفتند من را از طریق حمایت مالی از من مجازات کنند