کلمه جو
صفحه اصلی

punish


معنی : تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
معانی دیگر : پاد افراه کردن، با شدت عمل کردن، آزار دادن، خشونت کردن، جریمه کردن، تنبیه معین کردن، کیفر تعیین کردن

انگلیسی به فارسی

ادب کردن، تنبیه کردن، گوشمال دادن، مجازات کردن،کیفر دادن


تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: punishes, punishing, punished
(1) تعریف: to impose a penalty on (someone) for a real or imagined offense.
مترادف: penalize
متضاد: pardon
مشابه: amerce, avenge, castigate, chasten, chastise, discipline, fine, fix, keelhaul, mulct, pay, scourge, sentence, tar and feather

- He punished his child for cursing.
[ترجمه گنج جو] تنبیه بچه به خاطر بد دهنی اش بود.
[ترجمه سامان حیدری] او نمی دانست نفرین چیز بدی است ولی پدر بازم او را مجازات کرد
[ترجمه سعید] او فرزندش را بخاطر ناسزا گفتن تنبیه کرد.
[ترجمه ترگمان] بچه را به خاطر نفرین تنبیه کرد
[ترجمه گوگل] او فرزند خود را برای لعنت مجازات کرد

(2) تعریف: to impose a penalty for (a real or imagined offense).
مترادف: penalize
متضاد: excuse, forgive
مشابه: avenge, chastise

- Courts punish murder severely.
[ترجمه ترگمان] دادگاه به شدت قتل رو تنبیه میکنه
[ترجمه گوگل] دادگاه به شدت مجازات قتل را مجازات می کند

(3) تعریف: to injure, harm, or treat roughly.
مترادف: abuse, damage, harm, injure
مشابه: batter, beat up, cripple, hurt, impair, maltreat, manhandle, rough up, ruin, spoil, thrash, trounce

- A long race can punish one's body.
[ترجمه ترگمان] یک مسابقه طولانی می تواند بدن یک نفر را تنبیه کند
[ترجمه گوگل] یک مسابقه طولانی می تواند یک بدن را مجازات کند
- The hurricane punished the coastal towns.
[ترجمه ترگمان] طوفان شهرهای ساحلی را مجازات کرد
[ترجمه گوگل] طوفان شهرهای ساحلی را مجازات کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: punisher (n.)
• : تعریف: to subject someone or something to punishment.

• discipline, penalize
to punish someone means to make them suffer in some way because they have done something wrong.
to punish a crime means to fine, imprison or, in some countries, execute anyone who commits that crime.
see also punishing.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن

مترادف و متضاد

تنبیه کردن (فعل)
amerce, punish, flog, castigate, penalize, chastise, scourge, horsewhip, reprimand

مجازات کردن (فعل)
punish, reprimand

کیفر دادن (فعل)
punish

ادب کردن (فعل)
punish

گوشمال دادن (فعل)
punish

سزا دادن (فعل)
punish, reward, remunerate, requite

penalize for wrongdoing


Synonyms: abuse, attend to, batter, beat, beat up, blacklist, castigate, chasten, chastise, correct, crack down on, cuff, debar, defrock, discipline, dismiss, do in, execute, exile, expel, fine, flog, give a going over, give the works, harm, hurt, immure, incarcerate, injure, knock about, lash, lecture, maltreat, misuse, oppress, paddle, rap knuckles, reprove, rough up, scourge, sentence, slap wrist, spank, switch, teach a lesson, throw the book at, train, whip


Antonyms: award, exonerate, let go, praise, protect, reward


جملات نمونه

1. to punish a murderer by hanging
آدم کش را از طریق دار زدن تنبیه کردن

2. to punish a student severely as an example to others
برای عبرت دیگران شاگردی را سخت تنبیه کردن

3. i will punish them to the farthest degree
آنها را تا بالاترین درجه تنبیه خواهم کرد.

4. he wanted to punish his son, but i interceded
او می خواست پسرش را گوشمالی بدهد ولی من پا در میانی کردم.

5. it was unfair of him to punish only me
منصفانه نبود که فقط مرا گوشمالی دهد.

6. According to present law, the authorities can only punish smugglers with small fines.
[ترجمه ترگمان]براساس قانون کنونی، مقامات تنها می توانند قاچاقچیان را با جرائم کوچک مجازات کنند
[ترجمه گوگل]طبق قانون کنونی، مقامات فقط می توانند قاچاقچیان را با جریمه های کوچک مجازات کنند

7. For your crime, the court will punish you with two years in prison.
[ترجمه ترگمان]دادگاه شما را با دو سال زندان مجازات خواهد کرد
[ترجمه گوگل]برای جرم شما، دادگاه شما را با دو سال زندان مجازات خواهد کرد

8. It's a bIt'strong to punish her for such a small thing.
[ترجمه ترگمان]خیلی قوی است که او را به خاطر چنین چیزی تنبیه کنید
[ترجمه گوگل]برای اینکه چنین چیزی کوچک را مجازات کند، برایم جالب است

9. My parents used to punish me by not letting me watch TV.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم همیشه منو تنبیه میکردن نه اینکه بذارم تلویزیون ببینم
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم من را مجازات کردند و اجازه ندادند من تلویزیون تماشا کنم

10. Never punish children by making them go hungry.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت بچه ها را تنبیه نکن که آن ها را گرسنه کنی
[ترجمه گوگل]هرگز کودکان را مجبور نکنید که گرسنه شوند

11. Don't punish a child who wets the bed.
[ترجمه ترگمان]بچه ای را که تخت را خیس می کند تنبیه نکن
[ترجمه گوگل]کودک را که رختخواب را می بوسد مجازات نکنید

12. It's unfair to punish a whole class for the actions of one or two students.
[ترجمه ترگمان]ناعادلانه است که یک کلاس کامل را برای فعالیت های یک یا دو نفر تنبیه کنیم
[ترجمه گوگل]برای اعمال یک یا دو دانش آموز یک کلاس کامل را مجازات کرده است

13. The government voted to punish corruption in sport with up to four years in jail.
[ترجمه ترگمان]دولت به مجازات فساد در ورزش با حداکثر چهار سال زندان رای داده است
[ترجمه گوگل]دولت برای فساد در ورزش با مجازات 4 سال زندان محکوم شده است

14. They arrogate to themselves the power to punish people.
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را برای تنبیه مردم محکوم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت خود را برای مجازات مردم به خودشان تحمیل می کنند

15. It's a bit strong to punish her for such a small thing.
[ترجمه ترگمان]برای چنین چیزی خیلی قوی است که او را تنبیه کنم
[ترجمه گوگل]این کمی قوی است که او را برای چنین چیزی کوچک مجازات کند

16. My parents decided to punish me by withdrawing financial support.
[ترجمه ترگمان]والدین من تصمیم گرفتند که با کناره گیری از حمایت مالی، مرا مجازات کنند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم تصمیم گرفتند من را از طریق حمایت مالی از من مجازات کنند

The father punished his children.

پدر فرزندانش را ادب کرد.


to punish a murderer by hanging

آدمکش را با دار زدن تنبیه کردن


the punishing rays of the sun

اشعه‌ی آزار‌دهنده‌ی خورشید


پیشنهاد کاربران

Castigate

she punish her student because her student gets a bad grade

تنبیه کردن


توبیخ کردن

مجازات و تنبیه کردن

متضاد forgive و perdon وexcuse وcensure

Punish کلمه ای است که کسی یا چیزی می خواهیم مجازات کنیم می گویم punish🤗


کلمات دیگر: