کلمه جو
صفحه اصلی

speculate


معنی : تفکر کردن، اندیشیدن، احتکار کردن، سفته بازی کردن، معاملات قماری کردن
معانی دیگر : (درباره ی جنبه های مختلف چیزی) اندیشیدن، (با حدس و قیاس) فکر کردن، گمان کردن، گمانه زنی کردن، خرد پردازی کردن، گمان پردازی کردن، نگرورزی کردن، (سهام یا زمین و غیره) خرید و فروش کردن، دست به قمار زدن، زمین بازی کردن، بنداری کردن

انگلیسی به فارسی

اندیشیدن، تفکر کردن، معاملات قماری کردن،احتکارکردن، سفته بازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: speculates, speculating, speculated
(1) تعریف: to wonder or make a guess or guesses with respect to something.
مترادف: conjecture, guess, hypothesize, surmise, theorize, wonder
مشابه: cogitate, contemplate, meditate, mull, ponder, reflect, ruminate, see, suppose, think

- We have no facts, so we can only speculate as to her motives.
[ترجمه dastaran] ما هیچ مدرکی نداریم ، بنابراین ما فقط میتوانیم در مورد انگیزه های او گمانه زنی کنیم
[ترجمه حسین یزدانی] ما هیچگونه مدرکی نداریم، از این رو تنها می توانیم به انگیزه های او فکر کنیم.
[ترجمه ترگمان] ما شاهدی در کار نیست، پس ما فقط می توانیم درباره انگیزه او بحث کنیم
[ترجمه گوگل] ما هیچ واقعیت نداریم، بنابراین ما فقط می توانیم به انگیزه های خود فکر کنیم
- I don't want to speculate about the nature of their relationship.
[ترجمه ترگمان] من نمی خواهم درباره ماهیت رابطه آن ها فکر کنم
[ترجمه گوگل] من نمی خواهم درباره ماهیت رابطه آنها حدس بزنم
- Would you like to speculate on the possibility of her running for governor next year?
[ترجمه ترگمان] آیا مایلید در مورد امکان دویدن او برای فرماندار در سال آینده تامل کنید؟
[ترجمه گوگل] آیا می خواهید به احتمال رفتن او برای فرماندار در سال آینده حدس بزنید؟

(2) تعریف: to engage in a risky business transaction that promises the possibility of large profits.
مترادف: gamble
مشابه: chance it, plunge, trade, venture, wager

- The older brother liked to speculate despite the risks of losing money, but the younger brother always played it safe.
[ترجمه ترگمان] برادر بزرگ تر دوست داشت با وجود خطر از دست دادن پول فکر کند، اما برادر کوچک تر همیشه آن را ایمن می کرد
[ترجمه گوگل] برادر بزرگتر، با وجود خطرات از دست دادن پول، به فکر فروبستن بود، اما برادر جوانتر همیشه آن را بی خطر نگه داشت

(3) تعریف: to buy, produce, or build something in anticipation of an increase in its price.
مشابه: invest
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to put forward (a guess or a theory) despite lack of sufficient evidence (fol. by a clause).

- The press is speculating that the bomb blast was carried out by terrorists.
[ترجمه ترگمان] مطبوعات گمان می کنند که انفجار بمب توسط تروریست ها انجام شده است
[ترجمه گوگل] مطبوعات حدس زده اند که انفجار بمبی توسط تروریست ها صورت گرفته است

(2) تعریف: to wonder about or consider.

- I'm just speculating whether or not he really knew what he was doing.
[ترجمه ترگمان] من فقط دارم فکر می کنم که اون واقعا می دونست داره چی کار می کنه
[ترجمه گوگل] من فقط حدس می زنم که آیا او واقعا می دانست که چه کاری انجام می دهد

• consider, reflect, ponder, wonder; theorize, hypothesize; engage in risky business transactions; buy and sell commodities to profit from market fluctuations
if you speculate about something, you guess about its nature or identity, or about what might happen.
when people speculate financially, they buy property or shares in the hope of being able to sell them at a profit.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] سوداگری کردن، سفته بازی کردن، حدس زدن

مترادف و متضاد

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

اندیشیدن (فعل)
hatch, think, contemplate, speculate, excogitate

احتکار کردن (فعل)
hoard, engross, speculate

سفته بازی کردن (فعل)
kite, speculate

معاملات قماری کردن (فعل)
speculate

think about deeply and theorize


Synonyms: beat one’s brains, brainstorm, build castles in air, call it, call the turn, cerebrate, chew over, cogitate, conjecture, consider, contemplate, deliberate, dope, dope out, excogitate, figure, figure out, guess, guesstimate, have a hunch, hazard a guess, head trip, hypothesize, kick around, meditate, muse, pipe-dream, psych out, read, read between lines, reason, reflect, review, ruminate, run it up flagpole, scheme, size up, study, suppose, surmise, suspect, weigh, wonder


Antonyms: ignore, neglect


gamble, risk


Synonyms: dare, hazard, make book, margin up, play, play the market, plunge, pour money into, spec, stick neck out, take a chance, take a flier, take a fling, venture, wildcat


Antonyms: abstain


جملات نمونه

1. to speculate about the origin of the universe
درباره ی اصل کائنات گمان پردازی کردن

2. to speculate in land
زمین بازی کردن

3. to speculate on the stock market
در بازار سهام خرید و فروش کردن

4. It would be unfair to Debby's family to speculate on the reasons for her suicide.
[ترجمه علی] گمانه زنی در رابطه با دلایل خودکشی آن دختر، رفتاری ناعادلانه با خانواده دبی است
[ترجمه ترگمان]برای خانواده Debby ناعادلانه است که دلایل خودکشی او را حدس بزنند
[ترجمه گوگل]خانواده دببی به دلیل دلایل خودکشی خود دچار سوء رفتار می شود

5. I wouldn't like to speculate on the reasons for her resignation.
[ترجمه حسین یزدانی] دوست ندارم در مورد دلایل استعفای او گمانه زنی کنم.
[ترجمه ترگمان]من دوست ندارم به خاطر استعفای او این کار را بکنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به دلایل استعفای او دلالت کنم

6. It is idle to speculate what the consequences would have been.
[ترجمه ترگمان]بی کار است که حدس بزند عواقب آن چه خواهد بود
[ترجمه گوگل]بیکار است که حدس بزنید عواقب آن چه بوده است

7. This has led scientists to speculate on the existence of other galaxies.
[ترجمه ترگمان]این باعث شده است که دانشمندان در مورد وجود کهکشان های دیگر تامل کنند
[ترجمه گوگل]این امر موجب شده است که دانشمندان در مورد وجود دیگر کهکشان ها حدس بزنند

8. The new insurance rules speculate that the disabled for the public benefit are to receive more money.
[ترجمه ترگمان]قوانین جدید بیمه پیش بینی می کنند که افراد معلول برای منافع عمومی، پول بیشتری دریافت می کنند
[ترجمه گوگل]مقررات جدید بیمه به نظر می رسد که معلولان برای سود عمومی دریافت پول بیشتر

9. She refused to speculate.
[ترجمه ترگمان]از فکر کردن سر باز زد
[ترجمه گوگل]او از حدس زدن امتناع ورزید

10. It's tempting to speculate about what might have happened.
[ترجمه ترگمان]خیلی وسوسه کننده است که درباره اتفاقی که ممکن بود بیفتد فکر کند
[ترجمه گوگل]وسوسه انگیز است که درباره آنچه اتفاق افتاده فکر کند

11. I can only speculate that he left willingly.
[ترجمه ترگمان]من فقط می تونم حدس بزنم که اون با میل خودش رفته
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم حدس بزنم که او آرزو کرده است

12. He refused to speculate on her reasons for leaving.
[ترجمه ترگمان]او از گمانه زنی در مورد دلایل ترک سیگار خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او مخالف دلایل او برای خروج از این موضوع است

13. We can speculate that the stone circles were used in some sort of pagan ceremony.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم تصور کنیم که حلقه های سنگی در نوعی از تشریفات pagan مورد استفاده قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]ما می توانیم حدس بزنیم که حلقه های سنگی در مراسم خاصی از بت پرستان استفاده می شود

14. He likes to speculate on the stock market.
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد در بازار سهام سرمایه گذاری کند
[ترجمه گوگل]او دوست دارد در بازار سهام حدس بزند

15. We can only speculate as to this man's identity.
[ترجمه ترگمان]ما فقط می توانیم درباره هویت این مرد حدس بزنیم
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانیم به این هویت این مرد فکر کنیم

to speculate about the origin of the universe

درباره‌ی اصل کائنات گمان‌پردازی کردن


to speculate in land

زمین بازی کردن


to speculate on the stock market

در بازار سهام خرید و فروش کردن


پیشنهاد کاربران

To guess about the possible couses or effe ts of some thing without knowing all the facts or details
فرض کردن

تأمل انگیز

ورود به کار پرخطر

تأمل کردن، نظریه پردازی کردن، حدس زدن، گمانه زنی کردن، فکر کردن

تصور کردن، خیال کردن

To guess about the possible causes or effects of something WITHOUT knowing all the facts or details.
گمان پردازی کردن

1. نظریه پردازی کردن، گمان پردازی کردن، حدس زدن
2. ( سهام یا زمین و غیره ) خرید و فروش کردن، سرمایه گذاری کردن در

حدس زدن

سفته بازی
معامله پر ریسک

نظریه پردازی کردن

گمان کردن
گمانه زنی کردن
حدس زدن
( تو ۹۹ درصد جملات نمونه این معنی رو میده )

تخمین زدن

گمان کردن
فکر کردن
خیال کردن
نظر دادن بدون داشتن دانش کافی

form a theory or conjecture about a subject without firm evidence

To conjecture
To theorize
To form theories
To hypothesize
To surmise

شاهد بودن
یعنی ( مشاهده کردن )

speculate ( verb ) = suspect ( verb )
به معناهای: حدس زدن، گمان کردن، پنداشتن، شک داشتن

گمانه زنی کردن درست ترین ترجمه برای این کلمه است.
یعنی حدس زدن در مورد دلایل یا اثرات ممکن چیزی بدون اینکه جزئیات یا واقعیت های لازم رو بدونیم.

حدس زدن , گمانه زنی کردن ؛ خرید و فروش کردن

– We can only speculate as to this man's identity
– It's useless to speculate without more information
– He likes to speculate on the stock market
– He has been speculating in property for years

✔️ ( با حدس و قیاس ) فکر کردن، گمان کردن

Claim Prince Charles ⭕speculated⭕ on grandchilren's skin colour is fiction

حدس زدن
گمان کردن
البته بر اساس میزان قطعیت فرق داره استفادش


کلمات دیگر: