کلمه جو
صفحه اصلی

prisoner


معنی : اسیر، زندانی
معانی دیگر : محبوس، (مجازی) اسیر، بازداشتی

انگلیسی به فارسی

زندانی، اسیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person held under close guard or restraint, esp. while on trial for a criminal offense, after conviction of a crime, or as an enemy during wartime.
مشابه: captive, convict

- The prisoner, in handcuffs, was marched into the room.
[ترجمه ترگمان] زندانی که دست بند به دست داشت وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل] زندانی، در دستبند، به داخل اتاق رفت و آمد کرد
- The prisoners were allowed to exercise in the yard.
[ترجمه ترگمان] زندانیان اجازه داشتند که در حیاط ورزش کنند
[ترجمه گوگل] زندانیان مجاز به تمرین در حیاط بودند
- The Allied prisoners were housed in rough barracks.
[ترجمه ترگمان] زندانی های متفقین در پادگان خشن زندگی می کردند
[ترجمه گوگل] زندانیان متفقین در سربازان خشن قرار داشتند

(2) تعریف: one who is confined, controlled, or limited.
مشابه: captive

- The man was a prisoner of his own fear.
[ترجمه ترگمان] این مرد اسیر ترس خود بود
[ترجمه گوگل] این مرد زندانی ترس بود

• convict, inmate, captive, one who is confined in a jail because of proven or alleged criminal activity
a prisoner is a person who is kept in a prison as a punishment or because they have been captured by an enemy.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] زندانی، محبوس

مترادف و متضاد

اسیر (اسم)
captive, slave, caitiff, prisoner

زندانی (اسم)
prisoner, jailbird, termer, inmate

person jailed for crime; person kept against his or her will


Synonyms: captive, chain gang member, con, convict, culprit, detainee, hostage, internee, jailbird, lag, lifer, loser, tough, yardbird


جملات نمونه

1. prisoner of love
اسیر عشق

2. the prisoner could not free himself from his bonds
زندانی نتوانست خود را از غل و زنجیر آزاد کند.

3. the prisoner escaped from jail
زندانی از زندان گریخت.

4. the prisoner finally broke his silence
زندانی بالاخره سکوت خود را شکست.

5. the prisoner hadn't touched his food
زندانی لب به خوراکش نزده بود.

6. the prisoner ran away
زندانی فرار کرد.

7. the prisoner sent forth a cry
زندانی فریاد کشید.

8. the prisoner was flanked by two guards
دو نگهبان در طرفین زندانی قرار داشتند.

9. the prisoner was trussed up to a tree
زندانی را به درخت بسته بودند.

10. political prisoner
زندانی سیاسی

11. a fellow prisoner
هم زندان

12. the escaped prisoner is hunted by the police
پلیس دنبال زندانی فراری است.

13. the escaped prisoner was up to something again
زندانی فراری دوباره درصدد انجام کاری بود.

14. they held me prisoner
آنها مرا در زندان نگهداشتند.

15. to secure a prisoner with handcuffs
با دستبند زندانی را گرفتار کردن

16. the murderous look of the drunken prisoner
نگاه جنایت بار زندانی مست

17. i have a moral certainty that this prisoner is innocent
برای من وجدانا مسلم است که این زندانی بی گناه است.

18. the food was so bad that the prisoner could not stomach it
خوراک آنقدر بد بود که زندانی قادر به خوردن آن نبود.

19. they finally effected the rescue of the prisoner
بالاخره ترتیب آزادی زندانی را دادند.

20. The prisoner travelled under police escort.
[ترجمه ترگمان]اسیر با اسکورت پلیس سفر کرده بود
[ترجمه گوگل]زندانی تحت اسکورت پلیس رفت

21. The judge looked over to the prisoner in the dock.
[ترجمه ترگمان]قاضی نگاهی به زندانی در اسکله انداخت
[ترجمه گوگل]قاضی به زندانی در حوالی نگاه کرد

22. If a prisoner is badly treated, he may descend to violence.
[ترجمه ترگمان]اگر متهم به شدت با او رفتار شود، ممکن است به خشونت متوسل شود
[ترجمه گوگل]اگر یک زندانی بد رفتار شود، ممکن است به خشونت برود

23. The prisoner was given his liberty and allowed to leave the prison.
[ترجمه ترگمان]زندانی آزادی خود را به او داده و اجازه خروج از زندان را داده بود
[ترجمه گوگل]زندانی آزاد شد و مجاز به ترک زندان شد

24. The escaped prisoner was dragged from his hiding-place.
[ترجمه ترگمان]زندانی فراری از مخفیگاهش بیرون کشیده شد
[ترجمه گوگل]زندانی فرار کرد از مخفیگاهش کشید

25. After hours of questioning, the prisoner coughed up and admitted that he had stolen the jewels.
[ترجمه ترگمان]پس از ساعت ها سوال، متهم سرفه کرد و اعتراف کرد که جواهرات را دزدیده
[ترجمه گوگل]بعد از چند ساعت سؤال، زندانی سرفه کرد و پذیرفت که جواهرات را دزدیده است

26. They confronted the prisoner with his accusers.
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم را متهم به متهم ساختن خود کردند
[ترجمه گوگل]آنها با متهمان خود با زندانی مواجه شدند

27. The police are pursuing an escaped prisoner.
[ترجمه ترگمان]پلیس در تعقیب یک زندانی فراری است
[ترجمه گوگل]پلیس یک زندانی فراری را دنبال می کند

political prisoners

زندانیان سیاسی


prisoner of love

اسیر عشق


پیشنهاد کاربران

سرباز زندان

زندانی
Men are not prisoners of fate , but only prisoners of their owns
انسان زندانی سرنوشت نیست ، بلکه زندانی ذهنش است ⛓⛓⛓⛓⛓⛓
فرانکلین روزولت Franklin Roosevelt

زندانی ، انسان زندانی ، انسان اسیر

اسیر


کلمات دیگر: