responsive

معنی : واکشنی، علاقمند و متوجه

معانی دیگر : مشتاق، خواهان، پذیرا، راغب، دارای پرسش و پاسخ، پاسخدار، پاسخگو، جواب دهنده، پاسخی

انگلیسی به فارسی

واکشنی، پاسخی

پاسخگو، واکشنی، علاقمند و متوجه

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: responsively (adv.), responsiveness (n.)

• (1) تعریف: acting or speaking in answer.
• متضاد: impassive, unresponsive
• مشابه: reactive

• (2) تعریف: reacting positively to an influence or suggestion.
• مترادف: receptive, sympathetic
• متضاد: unreceptive
• مشابه: agreeable, amenable, impressionable, sensitive, susceptible

• responding, answering, reacting (esp. positively or sympathetically); characterized by singing or reading in alternation
someone who is responsive is quick to show emotions such as pleasure and affection.
if you are responsive to people or to things that happen, you take notice of them and react in an appropriate way.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] جوابگو، حاوی پاسخ کامل، ذیربط

مترادف و متضاد

واکشنی (صفت)

reactionary, responsive

علاقمند و متوجه (صفت)

responsive

quick to react

Synonyms: acknowledging, active, alive, answering, awake, aware, compassionate, conscious, forthcoming, impressionable, influenceable, kindhearted, open, passionate, perceptive, persuadable, reactive, receptive, replying, respondent, sensible, sensile, sensitive, sentient, sharp, softhearted, susceptible, susceptive, sympathetic, tender, warm, warmhearted

Antonyms: insensitive, unresponsive, unsusceptible

جملات نمونه

1. a responsive audience

تماشاگران مشتاق

2. a responsive reading in church

قرائت پاسخ دار در کلیسا

3. We try to be responsive to the needs of the customer.

[ترجمه ترگمان]ما سعی می کنیم نسبت به نیازهای مشتری پاسخگو باشیم
[ترجمه گوگل]ما سعی می کنیم به نیازهای مشتری پاسخ دهیم

4. She's fairly responsive to new ideas.

[ترجمه ترگمان]او تقریبا به ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه گوگل]او نسبت به ایده های جدید پاسخگو است

5. Harriet was an easy, responsive little girl.

[ترجمه ترگمان]هریت یک دختر کوچک و responsive بود
[ترجمه گوگل]هریت دختر کوچولوی آسان و واکنشی بود

6. The company is highly responsive to changes in demand.

[ترجمه ترگمان]شرکت به شدت به تغییرات در تقاضا پاسخ می دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت به شدت به تغییرات تقاضا پاسخ می دهد

7. This car's steering isn't very responsive.

[ترجمه ترگمان]این فرمان اتومبیل حساسیت چندانی ندارد
[ترجمه گوگل]فرمان این خودرو بسیار پاسخگو نیست

8. The disease has proved responsive to the new treatment.

[ترجمه ترگمان]این بیماری نسبت به درمان جدید واکنش نشان داده است
[ترجمه گوگل]این بیماری به درمان جدید پاسخ داده است

9. The audience weren't very responsive and the jokes fell a bit flat.

[ترجمه ترگمان]حضار واکنش نشان ندادند و جوک ها به شدت صاف شدند
[ترجمه گوگل]مخاطبان بسیار پاسخگو نبودند و جوک ها کمی تخت بودند

10. The club is responsive to suggestions or new ideas.

[ترجمه ترگمان]این باشگاه به پیشنهادها یا ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه گوگل]این باشگاه به پیشنهادات و ایده های جدید پاسخ می دهد

11. These brakes should be more responsive.

[ترجمه ترگمان]این ترمزها باید بیشتر پاسخگو باشند
[ترجمه گوگل]این ترمزها باید بیشتر پاسخگو باشند

12. Obviously Nunn had struck a responsive chord.

[ترجمه ترگمان]معلوم بود که Nunn در واکنش به chord دچار شده بود
[ترجمه گوگل]بدیهی است که نون یک صدای واکنشی نشان داده است

13. How to make government responsive to the choices of those it was expected to cater to?

[ترجمه ترگمان]چگونه دولت را نسبت به انتخاب کسانی که انتظار آن را داشت پاسخگو سازد؟
[ترجمه گوگل]چگونه دولت را به انتخاب کسانی که انتظار میرفتند به آن پاسخ دهند، پاسخ دهیم؟

14. Our inner critic starts to become very responsive.

[ترجمه ترگمان]منتقد داخلی ما شروع به پاسخگویی می کند
[ترجمه گوگل]منتقد داخلی ما شروع به بسیار پاسخگو است

a responsive audience

تماشاگران مشتاق

a responsive reading in church

قرائت پاسخ‌دار در کلیسا

پیشنهاد کاربران

suitable, or right for a particular situation

حساس؛ منعطف

هشیار

حساس

در بعضی بسترها جور دیگر می توان نوشت. مثلاً واکنشی، حساس به وضعیت، تناسبی، متناسب با شرایط، در بستر معماری.

پاسخگو ، حساس و مشتاق
I'm very responsive

کلمات دیگر: