اسم ( noun )
• (1) تعریف: a statement absolutely assuring that a specified event will or will not occur; pledge.
• مترادف: assurance
• مشابه: avowal, commitment, covenant, guarantee, guaranty, oath, obligation, pledge, vow, warrant, word, word of honor
- She made the boy a promise that she would always keep his secret.
[ترجمه A.A] او به پسر قول داد که همیشه رازش را حفظ می کند
[ترجمه مصطفی] او به پسر قول داد. که همیشه راز اورا حفظ خواهد کرد
[ترجمه کیم تهیونگ🤌🏻😑] دختر با پسر احد بست تا راز او را مخفی نگه دارد
[ترجمه ترگمان] به پسر قول داده بود که همیشه رازش را نگه دارد
[ترجمه گوگل] او پسر را وعده داد که او همیشه راز خود را حفظ می کند
- I have never broken my promise to you.
[ترجمه محسن] من هرگز قولی رو که بهت دادم نمی شکنم
[ترجمه Arkia . RN . 7] من هرگز قولی را که به تو دادم نمی شکنم.
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت به تو قول نداده ام
[ترجمه گوگل] من هرگز قول شما را به شما تحمیل نمی کنم
• (2) تعریف: potential for excellence or accomplishment.
• مترادف: capability, potential
• مشابه: ability, possibility, potency
- Your daughter shows great promise as a violinist.
[ترجمه ترگمان] دختر شما قول یک violinist را نشان می دهد
[ترجمه گوگل] دختر شما وعده بزرگ خود را به عنوان یک ویولنیست نشان می دهد
• (3) تعریف: indication of a probable future condition or occurrence.
• مترادف: indication, sign
• مشابه: augury, capability, hint, prospect, suggestion, token
- Warm winds held the promise of spring.
[ترجمه ترگمان] باده ای گرم نوید بهار را حفظ می کردند
[ترجمه گوگل] باد های گرم برگزار وعده بهار
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: promises, promising, promised
• (1) تعریف: to pledge (something) (usu. fol. by an infinitive or clause).
• مترادف: undertake
• مشابه: assure, commit, covenant, guarantee, guaranty, pledge, plight, stipulate, swear, vow
- I promise to be back before midnight.
[ترجمه ترگمان] قول میدم قبل از نیمه شب برگردم
[ترجمه گوگل] من قول می دهم قبل از نیمه شب به عقب برگردم
- We promise that we will take good care of this child.
[ترجمه Nobody] ما قول می دهیم که از این بچه به خوبی مراقبت خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما قول می دهیم که از این بچه مراقبت کنیم
[ترجمه گوگل] ما قول می دهیم که مراقب این کودک باشیم
- He promised that he would write to her every week.
[ترجمه ترگمان] قول داده بود که هر هفته برایش نامه بنویسد
[ترجمه گوگل] او وعده داده است که هر هفته به او بنویسد
• (2) تعریف: to assure (someone); make a pledge to (fol. by a clause).
- He promised his children that he would bring them each a present.
[ترجمه Nobody] او به فرزندانش قول داد برای هر یک از آنها هدیه ای بیاورد .
[ترجمه ترگمان] به فرزندانش قول داده بود که هر کدام را برایش بیاورند
[ترجمه گوگل] او به فرزندانش قول داد که هر یک از آنها را به ارمغان بیاورد
- You promised me that you'd repay the loan.
[ترجمه ترگمان] تو بهم قول دادی که وام رو پس میدی
[ترجمه گوگل] شما به من قول دادید که قرض را بازپرداخت کنید
• (3) تعریف: to pledge to give or supply.
• مترادف: pledge
• مشابه: assure, guarantee
- The boss promised him a raise starting in January.
[ترجمه ترگمان] رئیس به او قول داد که از ماه ژانویه افزایش یابد
[ترجمه گوگل] رئیس در اوایل ماه ژانویه به او قول داد
- He promised his daughter a pony.
[ترجمه ترگمان] به دخترش قول یک اسب کوچک را داد
[ترجمه گوگل] او دخترش را وحشی خواند
• (4) تعریف: to give reason for expecting.
• مترادف: augur, betoken, bode, foretell, indicate, portend, presage
• مشابه: assure, bespeak, denote, imply, signify, suggest
- His negative attitude promises failure.
[ترجمه ترگمان] نگرش منفی او به شکست می دهد
[ترجمه گوگل] نگرش منفی او وعده شکست است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: promiser (n.)
• : تعریف: to make a promise.
• مترادف: pledge
• مشابه: covenant, engage, swear, take an oath, vow
- She's always promising but seldom follows through on anything.
[ترجمه ترگمان] او همیشه امیدوار است، اما به ندرت از هر چیزی پیروی می کند
[ترجمه گوگل] او همیشه امیدوار است، اما به ندرت از هر چیزی پیروی می کند