کلمه جو
صفحه اصلی

retaliate


معنی : تلافی کردن، تاوان دادن، عین چیزی را بکسی برگرداندن
معانی دیگر : معامله ی به مثل کردن، شیان کردن، قصاص کردن، سزا دادن، جزا دادن، انتقام گرفتن، خونخواهی کردن

انگلیسی به فارسی

تلافی کردن، تاوان دادن، عین چیزی را بکسی برگرداندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: retaliates, retaliating, retaliated
• : تعریف: to strike back; take revenge.
مشابه: counter, get even, pay off a score, reciprocate, settle a score

- Her brother made a disparaging remark and she retaliated by hitting him over the head with a cushion.
[ترجمه ترگمان] برادرش حرف او را قطع کرد و او هم تلافی کرد و با کو سن او را تلافی کرد
[ترجمه گوگل] برادرش یک اظهار ناامید کننده انجام داد و با ضربه ای به سرش با یک کوسن پاسخ داد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: retaliatory (adj.), retaliation (n.), retaliator (n.)
• : تعریف: to take revenge for (a wrong or injury received).
مترادف: avenge, pay, requite, revenge
مشابه: counter, fix, reciprocate, repay

• avenge, strike back, take revenge for an injury received; repay in kind, reciprocate, requite
if you retaliate when someone harms you, you harm them in return.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] معامله به مثل کردن، تلافی کردن، انتقام گرفتن، اقدام تلافی جویانه دولتی در قبال دولت دیگر

مترادف و متضاد

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

تاوان دادن (فعل)
penalize, compensate, retaliate, remunerate, requite, indemnify

عین چیزی را بکسی برگرداندن (فعل)
retaliate

get even with someone


Synonyms: even the score, exact retribution, get, get back at, give and take, make reprisal, pay, pay back, reciprocate, recompense, repay, requite, retrospect, return, return the compliment, revenge, revive, settle, square accounts, strike back, take an eye for an eye, take revenge, turn the tables on, turn upon, wreak vengeance


Antonyms: forgive, pardon, sympathize


جملات نمونه

1. to retaliate a wrong
عمل خلاف را تلافی کردن

2. If you are rude to me, I shall retaliate with equal rudeness.
[ترجمه ترگمان]اگر به من بی ادبی کنی، با خشونت برابر خواهم شد
[ترجمه گوگل]اگر شما به من بی ادب هستید، با هتک حرمت مقابله خواهم کرد

3. I was sorely tempted to retaliate.
[ترجمه ترگمان]خیلی وسوسه شدم که تلافی کنم
[ترجمه گوگل]به شدت وسوسه شدم که تلافی کنم

4. If someone insults you, don't retaliate as it only makes the situation worse.
[ترجمه ترگمان]اگر کسی به تو توهین کند، در حالی که فقط اوضاع را بدتر می کند، تلافی نکن
[ترجمه گوگل]اگر کسی شما را توهین کند، تلافی نکنید، زیرا این تنها وضعیت را بدتر می کند

5. If we impose import duties, other countries may retaliate against us.
[ترجمه ترگمان]اگر ما عوارض واردات را تحمیل کنیم، کشورهای دیگر ممکن است با ما تلافی کنند
[ترجمه گوگل]اگر ما وظایف واردات را اعمال کنیم، کشورهای دیگر ممکن است علیه ما تلافی کنند

6. He had authorisation from the military command to retaliate.
[ترجمه ترگمان]او اجازه استفاده از فرمانده نظامی را داده بود تا تلافی کند
[ترجمه گوگل]او دارای مجوز از دستور فرمان بود تا تلافی کند

7. The militia responded by saying it would retaliate against any attacks.
[ترجمه ترگمان]این گروه شبه نظامی با گفتن اینکه این اقدام علیه هر حمله ای تلافی خواهد کرد، واکنش نشان دادند
[ترجمه گوگل]شبه نظامیان گفتند که در برابر حملات تلافی جویانه عمل می کند

8. After recent bombings, counter-terrorist forces could retaliate in kind.
[ترجمه ترگمان]پس از بمب گذاری های اخیر، نیروهای ضد تروریستی می توانند مقابله به مثل کنند
[ترجمه گوگل]پس از بمبگذاری های اخیر، نیروهای ضد تروریست می توانند به نوعی تلافی کنند

9. The army began to retaliate against the civilian population.
[ترجمه ترگمان]ارتش شروع به انتقام گیری در برابر مردم غیرنظامی کرد
[ترجمه گوگل]ارتش علیه غیرنظامیان اقدامات تلافی جویانه ای انجام داد

10. If you strike me, I shall retaliate.
[ترجمه ترگمان]اگر به من حمله کنید، من تلافی خواهم کرد
[ترجمه گوگل]اگر شما به من حمله کنید، من تلافی خواهم کرد

11. Before Edward could retaliate, Bruce headed for Scone.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه ادوارد بتواند تلافی کند بروس به سمت Scone رفت
[ترجمه گوگل]پیش از اینکه ادوارد بتواند تلافی کند، بروس به اسکون پیوست

12. Nor was a desire to retaliate for the Triple Intervention of 1895 totally absent.
[ترجمه ترگمان]و هیچ علاقه ای هم برای مقابله با سه مداخله در سال ۱۸۹۵ وجود نداشت
[ترجمه گوگل]تمایل به انتقامجویانه برای مداخله سه جانبه سال 1895 نبود که کاملا وجود نداشت

13. He has promised to take tough measures to retaliate against extremists.
[ترجمه ترگمان]او قول داده است که اقدامات سخت گیرانه ای برای مقابله با افراط گرایان انجام دهد
[ترجمه گوگل]وی قول داده است اقدامات سختگیرانه ای را برای مقابله با افراط گرایان انجام دهد

14. The police commandos surrounding the compound retaliate with barrages of military marches delivered by portable speakers.
[ترجمه ترگمان]کماندوهای پلیس پیرامون این مجتمع، با سیلی از راهپیمایی های نظامی که توسط سخنگویان قابل حملی تحویل داده شد، اطراف این مجتمع را محاصره کرده بودند
[ترجمه گوگل]کماندوهای پلیس این تلافی را با برخورد با راهپیمایی های نظامی انجام دادند که توسط سخنگویان قابل حمل به سر می برد

15. She decided not to retaliate physically, because it would put her in even greater danger.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که از نظر فیزیکی تلافی نکند، چون او را در خطر بزرگ تری قرار می داد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا از لحاظ جسمی تلافی جویانه نداشته باشد؛ زیرا او را در معرض خطر بیشتری قرار می دهد

to retaliate a wrong

عمل خلاف را تلافی کردن


They attacked us and we retaliated.

آنها به ما حمله کردند و ما تلافی کردیم.


پیشنهاد کاربران

مقابله به مثل کردن


اقدام متقابل انجام دادن

انتقام گرفتن
Take revenge

To fight back
To strike back
To respond
To react
To reciprocate
To counterattack
To return fire
To return the compliment
To put up a fight
To get even
To even the score
To settle a/the score

تلافی کردن،
معامله ی به مثل کردن

Tehran retaliated by beginning to enrich a small amount of uranium up to 60% purity, its highest level ever

تلافی کردن

Jake kills his wife, and then when Andrew threatens to retaliate, jake says "You better not or I'll kill you too"


کلمات دیگر: