کلمه جو
صفحه اصلی

transitory


معنی : نا پایدار، زود گذر، فانی، سپنج، بی بقا
معانی دیگر : گذرا، ناپا، ناپایا، موقتی، رفتگار، سپنجی، گریزا

انگلیسی به فارسی

سپنج، ناپایدار، فانی، زودگذر، بی بقا


موقت، فانی، زود گذر، نا پایدار، سپنج، بی بقا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: transitorily (adv.), transitoriness (n.)
• : تعریف: lasting for only a short time; brief.
متضاد: permanent
مشابه: brief, fugitive, momentary, passing, short, temporal, transient

- She hoped her son's interest in this strange girl would be transitory.
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که علاقه پسرش در این دختر عجیب، زودگذر باشد
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که علاقه ی پسرش به این دختر عجیب و غریب موقت باشد

• temporary, impermanent, intermediate, passing
if something is transitory, it lasts for only a short time; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ناپایدار، گذرا، موقت، فانی

مترادف و متضاد

نا پایدار (صفت)
fugacious, changeable, astable, unstable, labile, ramshackle, evanescent, transitory, astatic, transient, mutable, impermanent, vacillatory

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

سپنج (صفت)
transitory, temporary, provisional, impermanent, interim

بی بقا (صفت)
transitory

temporary, brief


Synonyms: changeable, deciduous, emigrating, ephemeral, evanescent, flash, fleeting, flitting, fly-by-night, flying, fugacious, fugitive, going by, impermanent, insubstantial, migrating, momentary, moving, passing, provisional, short, short-lived, short-term, temporal, transmigratory, unstable, vacating, volatile


Antonyms: enduring, incessant, lasting, long-lasting, neverending, permanent, persistent, undying


جملات نمونه

1. the transitory loves of my youthful days
عشق های زود گذر جوانی من

2. fame is something transitory
شهرت چیزی ناپایدار است.

3. These feelings tend to be transitory.
[ترجمه ترگمان]این احساسات دارند زودگذر و گذرا هستند
[ترجمه گوگل]این احساسات تمایل دارند گذرا باشند

4. Most teenage romances are transitory.
[ترجمه ترگمان]اکثر رمان های نوجوان زودگذر هستند
[ترجمه گوگل]بیشتر عاشقانه های نوجوانان گذرا هستند

5. The harsh measures of the transitory period are expected to lower the standard of living for about 20 percent of the population.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که معیارهای سخت دوره ناپایدار، استاندارد زندگی برای حدود ۲۰ درصد از جمعیت را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که اقدامات شدید دوره گذار به منظور کاهش 20 درصدی جمعیت در سطح زندگی انجام شود

6. Books like these contain much music which is transitory but include insufficient hymnody from the traditional repertoire.
[ترجمه ترگمان]کتاب هایی مانند اینها حاوی موسیقی زیادی هستند که گذرا هستند، اما شامل hymnody ناکافی از مجموعه سنتی هستند
[ترجمه گوگل]کتاب هایی مانند این حاوی موسیقی های زیادی هستند که موقت هستند اما شامل اصطلاحات نامناسب از رپرتوار سنتی هستند

7. It is a transitory work which lays the groundwork for themes and styles found in the theater sixty years later.
[ترجمه ترگمان]این یک اثر گذرا است که زمینه را برای تم ها و سبک هایی که شصت سال بعد در تئاتر یافت می شوند، می گذارد
[ترجمه گوگل]این کار موقت است که زمینی را برای تم ها و سبک هایی که در تئاتر شصت سال بعد یافت می شود، فراهم می کند

8. The benefits are transitory, wearing off as the alcohol is filtered out of the body.
[ترجمه ترگمان]همانطور که الکل از بدن فیلتر می شود، مزایای گذرا هستند
[ترجمه گوگل]مزایای گذرا هستند، از بین می روند زیرا الکل از بدن خارج می شود

9. Transitory, a panacea to stop the wail of the poor muddled infant: one that didn't even work for long.
[ترجمه ترگمان]transitory، یک داروی شفابخش برای جلوگیری از ناله کودک بی نوا: کسی که حتی برای مدت زیادی کار هم نکرد
[ترجمه گوگل]ترانزیت، یک پانزدهایی برای متوقف کردن گریه کردن از فقرا، باعث ناراحتی نوزادانی شد که حتی برای مدت طولانی کار نمیکردند

10. We hope this hot weather will be transitory.
[ترجمه ترگمان] امیدواریم که این هوای داغ زودگذر باشه
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که این آب و هوای داغ موقت باشد

11. Never use transitory dialogs as error messages or confirmations.
[ترجمه ترگمان]هرگز استفاده از محاوره گذرا به عنوان پیغام های خطا و یا تایید کردن استفاده نکنید
[ترجمه گوگل]هرگز به عنوان پیام خطا یا تأییدیه از گفتگو های گذرا استفاده نکنید

12. The current situation: Transitory the fate that is numerous network a favourite by sb in power.
[ترجمه ترگمان]وضعیت فعلی: تعیین سرنوشت که شبکه بیشماری دارد مورد توجه کردن در قدرت
[ترجمه گوگل]وضعیت فعلی انتقال سرنوشت است که شبکه های متعدد مورد علاقه های sb در قدرت است

13. Once again, Vermeer succeeded in transforming a transitory image into one of eternal truth.
[ترجمه ترگمان]ورمیر یک بار دیگر موفق به تبدیل یک تصویر زودگذر به یکی از حقیقت ابدی شد
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر، ورمیجر موفق به تبدیل یک تصویر گذرا به یکی از حقیقت ابدی شد

14. The major toxicities were fever, chill, tire, tetter, transitory abnormal liver function and so on.
[ترجمه ترگمان]The، تب، خسته، خسته، خسته، function و غیره
[ترجمه گوگل]سموم اصلی عبارت بودند از تب، سرد شدن، تیر، تتر، تداخل غیر طبیعی عملکرد کبد و غیره

the transitory loves of my youthful days

عشق‌های زود‌گذر جوانی من


Fame is something transitory.

شهرت چیزی ناپایدار است.


پیشنهاد کاربران

موقت، موقتی

ناپایدار ، گذرا ، موقت ، فانی


کلمات دیگر: