کلمه جو
صفحه اصلی

procurator


معنی : عامل، وکیل، گماشته، نایب، ناظر هزینه
معانی دیگر : (روم باستان) والی، پیشکار دارایی استان

انگلیسی به فارسی

وکیل، عامل، گماشته، ناظر هزینه، نایب


پرونده، گماشته، وکیل، نایب، عامل، ناظر هزینه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: procuratorial (adj.)
• : تعریف: a business agent who has power of attorney.

• one who has power of attorney; agent, one who acts on behalf of another
in some countries, and also in the roman catholic church or the ancient roman empire, a procurator is an administrative official with legal powers.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] وکیل، نماینده، مباشر، عامل

مترادف و متضاد

عامل (اسم)
operative, agent, factor, operator, doer, assignee, procurator, spy, propellant, operant, propellent

وکیل (اسم)
solicitor, proxy, attorney, agent, deputy, assignee, procurator, lieutenant, syndic

گماشته (اسم)
agent, assignee, procurator, appointee, batman

نایب (اسم)
assistant, proctor, deputy, procurator, vicegerant, lieutenant

ناظر هزینه (اسم)
procurator, dispenser

جملات نمونه

1. He was arrested for subsidizing the chief procurator.
[ترجمه ترگمان]وی به جرم یارانه دادن به دادستان کل دستگیر شد
[ترجمه گوگل]او برای پرداخت یارانه دادستان کل بازداشت شد

2. The procurator fiscal has a wide measure of autonomy, both in a discretion whether to prosecute and in choosing the charges.
[ترجمه ترگمان]قانون مالیاتی یک معیار استقلال در اختیار دارد که هر دو در اختیار دارند که آیا آن ها را تحت پی گرد قانونی قرار دهند یا در انتخاب این اتهامات
[ترجمه گوگل]مالیه پرونده دارای اندازه گیری وسیعی از استقلال است، هر دو به صورت اختیاری در مورد اینکه آیا در دادرسی و در انتخاب اتهامات

3. Supreme People's Procuratorate chief procurator Jia Chunwang visit Group accompany by Zheng Yuanbao board chairman.
[ترجمه ترگمان]\"جیا Chunwang\"، رئیس دادگاه عالی دادگاه عالی، از گروهی که توسط رئیس هیات مدیره ژنگ Yuanbao همراهی می شد، دیدار کرد
[ترجمه گوگل]گروه جیا چانوانگ، رئیس پروتکل عالی مردم خلق، با رئیس هیئت مدیره ژنگ یوانبائو همراه است

4. Inacted as procurator inthus upholding the clients'rights under the law.
[ترجمه ترگمان]Inacted به عنوان دادستان از حقوق مشتریان در قانون حمایت می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان وکیل پرونده ای که به قانون رسیدگی می کند، به عنوان قیمومیت در اختیار مشتری قرار می گیرد

5. The procurator referred a public charge against him.
[ترجمه ترگمان]دادستان به اتهام عمومی علیه وی اشاره کرد
[ترجمه گوگل]دادستان پرونده عمومی را علیه وی فرستاد

6. The chief procurator is submitting to court that their refusal to serve is illegal.
[ترجمه ترگمان]دادستان کل در حال ارسال به دادگاه است که امتناع آن ها از خدمت غیرقانونی است
[ترجمه گوگل]دادستان کل به دادگاه می گوید که امتناع از امتناع آنان از خدمت است

7. No spouse or child of a public procurator may serve as an agent ad litem or a defender in a case being handled by the Procuratorates where the public procurator holds a post.
[ترجمه ترگمان]هیچ همسر یا فرزند یک دادستان عمومی ممکن است به عنوان یک نماینده یا مدافع در پرونده ای که توسط the اداره می شود و در آن دادستان عمومی پست خود را نگه می دارد، خدمت کند
[ترجمه گوگل]هیچکدام از همسر یا فرزند پروندۀ عمومی ممکن است به عنوان یک عامل ادعایی یا مدافع در یک پرونده که توسط پروتکل های دولتی انجام می شود که در آن دادستان عمومی اداره می شود، خدمت کند

8. If the public procurator disagrees with the result, he or she may apply for reconsideration.
[ترجمه ترگمان]اگر دادستان عمومی با این نتیجه مخالف باشد، او ممکن است درخواست تجدید نظر کند
[ترجمه گوگل]اگر دادستان عمومی با نتیجه مخالفت کند، ممکن است درخواست تجدیدنظر کند

9. Procurator system is a sign of law rule, and public prosecutor is also called Law Tutelary.
[ترجمه ترگمان]سیستم دادستانی یک نشانه از قانون قانون است و دادستان عمومی نیز قانون tutelary نامیده می شود
[ترجمه گوگل]سیستم پروکراتور نشانه ای از قانون است، و دادستان عمومی نیز به نام Law Tutelary است

10. A former public procurator may not be the law agent or defender in the case handled by the procuratorate he or she belonged to after leaving the post of the People's Procuratorate .
[ترجمه ترگمان]یک دادستان عمومی سابق ممکن است نماینده قانونی یا مدافع در پرونده ای باشد که پس از ترک پست وزارت دادگستری به آن تعلق داشته است
[ترجمه گوگل]پروندۀ عمومی سابق ممکن است نماینده قانونی یا مدافع در پرونده مورد رسیدگی پرونده قرار نگیرد که متعلق به پس از خروج از پست پروندۀ خلق است

11. The independence of procurator is an important content and symbol of civilization of ruling by law.
[ترجمه ترگمان]استقلال دادستان کل محتوای بسیار مهم و نماد تمدن حاکم بر قانون است
[ترجمه گوگل]استقلال دادگستری یک محتوا و نماد تمدنی حاکم بر قانون است

12. The legal supervision status of our procurator ate is not only confirmed by Constitution, but also established by profound nomology theory.
[ترجمه ترگمان]وضعیت نظارت قانونی دادستان کل ما نه تنها توسط قانون اساسی تایید شده است بلکه توسط نظریه nomology نیز ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]وضعیت نظارت قانونی پرونده ما صرفا نه تنها توسط قانون اساسی تایید شده بلکه با تئوری عمیق اسقفی نیز تأیید شد

13. Briefly speaking, Independence of procurator means procurators independently exercise procuratorial power.
[ترجمه ترگمان]بطور خلاصه، استقلال of به این معنی است که دادستانی به طور مستقل قدرت procuratorial را اعمال می کند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، استقلال پروندۀ پروانه به معنی پروتکل ها مستقل قدرت پروتکل را به عهده دارد

14. Tashkent's deputy chief of police and the deputy city procurator allegedly watched the attack but did not intervene to stop it.
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس پلیس تاشکند و معاون دادستان کل در تاشکند این حمله را بررسی کردند، اما مداخله نکرد تا مانع از آن شود
[ترجمه گوگل]معاون رییس پلیس تاشکند و معاون پروتستان شهرستان گفته اند که این حمله را تماشا کرده اند اما برای جلوگیری از آن مداخله نکردند

پیشنهاد کاربران

دادستان


کلمات دیگر: