کلمه جو
صفحه اصلی

respite


معنی : مهلت، فرجه، استراحت، امان، تمدید مدت، فرجه دادن
معانی دیگر : (به ویژه انجام حکم اعدام) تاخیر، پس افکنی، تعویق، به بعد موکول سازی، امان (reprieve هم می گویند)، (به ویژه برای استراحت هنگام کار) وقفه، مکث، ساعت تنفس، زمان استراحت، فراغت، اجازه ی دیرآمدن (به هیات منصفه ی دادگاه)، (به ویژه حکم اعدام) به تعویق انداختن، پس افکند کردن، به بعد موکول کردن، عقب انداختن، استراحت دادن، ساعت تنفس دادن، وقفه دار کردن، رخصت

انگلیسی به فارسی

مهلت، فرجه، امان، استراحت، تمدید مدت، رخصت، فرجه دادن


مهلت، استراحت، فرجه، امان، تمدید مدت، فرجه دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a period of rest, esp. from something difficult or unpleasant.
مترادف: breather, intermission, letup, rest
مشابه: letdown, lull, relaxation

- She needed a day of respite after spending so much time tending to her mother in the hospital.
[ترجمه ترگمان] او به یک روز مهلت پس از گذشت زمان برای رسیدگی به مادرش در بیمارستان نیاز داشت
[ترجمه گوگل] پس از گذراندن زمان بسیار زیادی برای مادرم در بیمارستان، او برای یک روز فحش نیاز داشت

(2) تعریف: a temporary reprieve from a death sentence.
مترادف: abeyance, reprieve

- During his respite, he wrote letters to his wife asking for forgiveness.
[ترجمه ترگمان] در مدت استراحت، نامه ای به همسرش نوشت و تقاضای بخشش کرد
[ترجمه گوگل] در طول تنفس او نامه ای به همسرش داد که تقاضای بخشش بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: respites, respiting, respited
مشتقات: respiteless (adj.)
(1) تعریف: to put off; delay.
مترادف: delay
مشابه: defer, postpone

(2) تعریف: to give a reprieve from.
مترادف: reprieve
مشابه: delay, release, remit, suspend

• temporary delay, cessation, intermission; reprieve, suspension of an execution, delay or cancellation of a death sentence
suspend temporarily, grant an intermission; suspend an execution, delay or cancel a death sentence
respite is a short period of rest from something unpleasant; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مهلت دادن، به بعد موکول کردن، مهلت، استمهال، تعلیق مجازات، قرارداد ارفاقی، تمدید مهلت پرداخت بدهی

مترادف و متضاد

مهلت (اسم)
break, term, timeout, respite, leeway, moratorium, reprieve

فرجه (اسم)
break, interval, value, period, hole, slot, respite, interspace, slit

استراحت (اسم)
rest, relaxation, breather, respite, repose, recumbency, surcease

امان (اسم)
security, mercy, respite

تمدید مدت (اسم)
respite

فرجه دادن (فعل)
respite

pause, suspension in activity


Synonyms: acquittal, adjournment, break, breath, breather, breathing space, cessation, coffee break, deadlock, deferment, delay, deliverance, discharge, downtime, ease, exculpation, five, forgiveness, halt, hiatus, immunity, intermission, interregnum, interruption, interval, layoff, leisure, letup, lull, moratorium, pardon, postponement, protraction, recess, relaxation, release, relief, reprieve, rest, stay, stop, ten, time, time out, truce


Antonyms: continuation


جملات نمونه

1. a short respite
یک تنفس (استراحت) کوتاه

2. work without respite
کار بدون وقفه

3. he was granted a respite
اعدام او را عقب انداختند.

4. The tablets brought temporary respite from the excruciating pain.
[ترجمه ترگمان]این قرص ها از درد شدید رنج می برند
[ترجمه گوگل]قرص ها از درد دردناک موقتا موقتا را به عهده گرفتند

5. The trip was a welcome respite from the pressures of work.
[ترجمه ترگمان]این سفر تفریحی خوشایند از فشار کار بود
[ترجمه گوگل]این سفر از فشار کارها خوشایند بود

6. We worked for hours without respite.
[ترجمه ترگمان]ساعت ها بدون وقفه کار می کردیم
[ترجمه گوگل]ما ساعت ها بدون مهمانی کار کردیم

7. The director gave the cast a short respite before the next scene.
[ترجمه ترگمان]مدیر جلسه کوتاهی را پیش از صحنه بعدی برگزار کرد
[ترجمه گوگل]این کارگردان قبل از صحنه بعدی، یک لحظه کوتاه را اجرا کرد

8. We have a few days' respite before we have to pay them.
[ترجمه ترگمان] ما چند روز استراحت داریم قبل از اینکه بهشون پول بدیم
[ترجمه گوگل]ما قبل از اینکه مجبور به پرداخت آنها باشیم، مدت زمان چند روزه است

9. They had no respite from the demands of their children.
[ترجمه ترگمان]آن ها از خواسته های فرزندان خود استراحتی نداشتند
[ترجمه گوگل]آنها از خواسته های فرزندانشان مستحکم نبودند

10. The pain went on without respite.
[ترجمه ترگمان]درد بدون وقفه ادامه یافت
[ترجمه گوگل]درد بدون آرامش ادامه یافت

11. There was no respite from the suffocating heat.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقفه ای در گرمای خفه کننده نبود
[ترجمه گوگل]هیچ تعرضی از گرمای خفگی وجود ندارد

12. The judge granted the condemned man a respite to enable his attorneys to file an appeal.
[ترجمه ترگمان]قاضی به مرد محکوم فرصتی داد تا وکلای او را قادر سازد درخواست استیناف بدهد
[ترجمه گوگل]قاضی مرد محکوم به مهلت داده شد تا وکلای خود را برای درخواست تجدید نظر در اختیار او قرار دهد

13. The drug brought a brief respite from the pain.
[ترجمه ترگمان]دارو مهلت کوتاهی را از درد آورد
[ترجمه گوگل]این دارو آرام آرام از درد رنج می برد

14. Devaluation would only give the economy a brief respite.
[ترجمه ترگمان]Devaluation تنها به اقتصاد یک مهلت کوتاه می دهد
[ترجمه گوگل]کاهش ارزش تنها به اقتصاد کوتاه مدت می دهد

He was granted a respite.

اعدام او را عقب انداختند.


a short respite

یک تنفس (استراحت) کوتاه


work without respite

کار بدون وقفه


پیشنهاد کاربران

a break from something that's difficult or unpleasant

آسایشگاه

استراحت
تاخیر ( اعدام )
به تاخیر انداختن

وقفه، فرجه، مهلت اضافه


کلمات دیگر: