کلمه جو
صفحه اصلی

compete


معنی : رقابت کردن، مسابقه دادن، رقابت کردن با، هم چشمی کردن، رقابت کردن - مسابقه دادن
معانی دیگر : هماوری کردن، در تعارض بودن، متقابل بودن، متضاد بودن

انگلیسی به فارسی

رقابت کردن با، هم‌چشمی کردن، مسابقه دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: competes, competing, competed
(1) تعریف: to contend against others to win a desired goal or achieve a desired result.
مترادف: contend, contest, fight, vie
مشابه: battle, combat, engage, grapple, jockey, jostle, joust, spar, strive, struggle, tussle, wrestle

- Our team will compete against four others for the championship.
[ترجمه نسیم] تیم ما مقابل چهار نفر دیگر برای قهرمانی رقابت خواهد کرد.
[ترجمه ترگمان] تیم ما با چهار تن دیگر برای این مسابقات رقابت خواهد کرد
[ترجمه گوگل] تیم ما در برابر چهار نفر دیگر برای قهرمانی رقابت خواهد کرد
- She felt she was always competing with her sister for her parents' attention.
[ترجمه ترگمان] او احساس می کرد که همیشه با خواهرش در حال رقابت است به خاطر توجه پدر و مادرش
[ترجمه گوگل] او احساس کرد که او همیشه با خواهر خود برای توجه والدین خود رقابت می کند

(2) تعریف: to take part in organized contests or games.
مترادف: play
مشابه: battle, contest, grapple, joust, spar, wrestle

- Do you think she will compete in the next Olympic games?
[ترجمه ترگمان] فکر می کنی او در بازی های المپیک بعدی مسابقه خواهد داد؟
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید او در بازی های المپیک بعدی رقابت خواهد کرد؟

• contest, contend against another; participate in a contest
when people or organizations compete with each other for something, they each try to get it for themselves rather than letting another person or organization have it.
if a person or team competes in a contest or a game, they take part in it and try to win.
see also competing.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] رقابتکردنبا، همچشمیکردن، مسابقهدادن
[صنعت] رقابت کردن، چشم و هم چشمی کردن

مترادف و متضاد

رقابت کردن (فعل)
contend, rival, corrival, challenge, compete, vie

مسابقه دادن (فعل)
race, compete, tourney

رقابت کردن با (فعل)
emulate, compete

هم چشمی کردن (فعل)
compete, vie

رقابت کردن - مسابقه دادن (فعل)
compete

go up against in contest


Synonyms: attempt, bandy, battle, be in the running, bid, challenge, clash, collide, contend, contest, cope with, emulate, encounter, essay, face, fence, fight, go after, go for, go for broke, go for the gold, grapple, in the hunt, jockey for position, joust, lock horns, match strength, match wits, oppose, participate in, pit oneself against, play, rival, run for, scramble for, seek prize, spar, strive, struggle, take on, take part, tilt, try, tussle, vie, wrestle


جملات نمونه

1. Steffi Graf was challenged to compete for the tennis title.
استفی گرفبه مبارزه دعوت شد تا برای عنوان قهرمانی تنیس مسابقه دهد

2. The runner was reluctant to compete in front of his parents for the first time.
دونده تمایلی نداشت که برای اولین بار در جلوی والدین خود، در مسابقه شرکت کند

3. When the amateur became a pro, he had to compete against better men.
وقتی که آماتور، یک بازیکن حرفه ای شد، مجبور بود که با مردان برتری مسابقه دهد

4. airlines compete against railways
شرکت های هواپیمایی با راه آهن ها رقابت می کنند.

5. industries must be able to compete in the free marketplace
صنایع بایستی بتوانند در بازار آزاد رقابت کنند.

6. some of our factories can compete against foreign manufacturers
برخی از کارخانه های ما می توانند با سازندگان خارجی رقابت کنند.

7. Though she's almost 40, she still plans to compete.
[ترجمه ترگمان]با اینکه تقریبا ۴۰ سالشه و هنوز هم میخواد رقابت کنه
[ترجمه گوگل]اگرچه تقریبا 40 سال است، او هنوز قصد دارد رقابت کند

8. Stand out, if you want to compete with me!
[ترجمه ترگمان]اگه میخوای با من رقابت کنی برو بیرون
[ترجمه گوگل]استقراض کنید، اگر می خواهید با من رقابت کنید!

9. Our goods compete in terms of product quality, reliability and above all variety.
[ترجمه ترگمان]کالاهای ما از لحاظ کیفیت محصول، قابلیت اطمینان و بالاتر از همه رقابت می کنند
[ترجمه گوگل]محصولات ما با توجه به کیفیت محصول، قابلیت اطمینان و بالاتر از همه انواع رقابت می کنند

10. He wants to compete at international level, but frankly I don't think he's up to it.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد در سطح بین المللی رقابت کند، اما صراحتا فکر نمی کنم که او این کار را بکند
[ترجمه گوگل]او می خواهد در سطح بین المللی رقابت کند، اما صادقانه بگویم که من فکر نمی کنم او این کار را کرده باشد

11. You will have to compete with others for this position.
[ترجمه ترگمان]شما باید برای این موقعیت با دیگران رقابت کنید
[ترجمه گوگل]شما باید برای این موقعیت با دیگران رقابت کنید

12. Their products compete directly with ours.
[ترجمه ترگمان]محصولات آن ها مستقیما با ما رقابت می کنند
[ترجمه گوگل]محصولات آنها به طور مستقیم با ما رقابت می کنند

13. It's difficult for a small supermarket to compete against/with the big supermarkets.
[ترجمه ترگمان]برای یک سوپرمارکت کوچک مشکل است که با سوپرمارکت ها رقابت کند
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت کوچک برای رقابت با سوپرمارکتهای بزرگ دشوار است

14. My daughter wants to compete in athletics.
[ترجمه ترگمان]دخترم می خواهد در ورزش رقابت کند
[ترجمه گوگل]دختر من می خواهد در ورزش ها رقابت کند

15. The company has to be able to compete globally.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید بتواند در سطح جهانی رقابت کند
[ترجمه گوگل]این شرکت باید بتواند در سطح جهانی رقابت کند

16. The company must reduce costs to compete effectively.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید هزینه ها را کاهش دهد تا به طور موثر رقابت کند
[ترجمه گوگل]این شرکت باید هزینه ها را به طور موثر رقابت کند

17. Small traders cannot compete in the face of cheap foreign imports.
[ترجمه ترگمان]بازرگانان کوچک نمی توانند در مواجهه با واردات ارز خارجی رقابت کنند
[ترجمه گوگل]معامله گران کوچک در برابر واردات ارزان خارجی نمی توانند رقابت کنند

18. We have to compete with several larger companies.
[ترجمه ترگمان]ما باید با چندین شرکت بزرگ تر رقابت کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید با چندین شرکت بزرگتر رقابت کنیم

19. British players were finding it increasingly difficult to compete on the international scene.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان بریتانیایی پیدا کردن رقابت در صحنه بین المللی را به شدت مشکل می دانستند
[ترجمه گوگل]بازیکنان بریتانیا به طور فزاینده ای دشوار به رقابت در صحنه بین المللی رسیدند

20. Local firms are finding it difficult to compete in the international market.
[ترجمه ترگمان]شرکت های محلی در حال یافتن رقابت در بازار بین المللی هستند
[ترجمه گوگل]شرکت های محلی در حال رقابت در بازار بین المللی دشوار هستند

Some of our factories can compete against foreign manufacturers.

برخی از کارخانه‌های ما می‌توانند با سازندگان خارجی رقابت کنند.


He, too, competed in the Olympic games.

او هم در مسابقات المپیک هم‌آوری (یا شرکت) کرد.


There are two competing theories about the cause of this phenomenon.

دو فرضیه‌ی متضاد درباره‌ی علت این پدیده وجود دارد.


پیشنهاد کاربران

رقابت کردن

مسابقه دادن

battle

رقابت کردن . مسابقه دادن

تکاپو کردن. . مسابقه دادن

رِقابَتیدن.
مُسابِقِهیدن.


کلمات دیگر: