کلمه جو
صفحه اصلی

requisition


معنی : ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن، درخواست، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن
معانی دیگر : درخواست رسمی (طبق اختیارات محوله یا حق و غیره)، خواسته، درخواستنامه، تقاضانامه، دستور کتبی، بایستگی، پیش نیاز، الزام، (جمع) شرایط لازم، درخواست استرداد مجرم (از کشور دیگر)، به کارگیری، مورد نیاز، (به زور یا بنا به اختیارات محوله) گرفتن، تصاحب کردن، (نادر) مطالبه کردن، خواستار شدن، سخره

انگلیسی به فارسی

درخواست، تقاضا، سخره، چیز مورد تقاضا، بازگرفتن،مصادره کردن، درخواست رسمی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a formal authorization for goods or services.
مشابه: commission, order

(2) تعریف: a written order requesting supplies.
مشابه: commission, order, request

(3) تعریف: a demand, requirement, or necessity.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: requisitions, requisitioning, requisitioned
مشتقات: requisitionary (adj.), requisitioner (n.)
(1) تعریف: to demand for use, as by priority of authorization.
مشابه: commission

(2) تعریف: to request or demand something of (someone).
مشابه: commission

• demand, requirement; command, order; written order for goods or supplies; act of demanding, act of requiring
require, demand; commission for use, demand the use of something
when people, especially soldiers, requisition something, they take it for their own use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مصادره یا ضبط مال توسط دولت، درخواست (دولتی از دولتی دیگر برای) استرداد مجرم فراری، درخواست کتبی، درخواست خرید

مترادف و متضاد

ضبط (اسم)
record, requisition, file, storage, confiscation, sequestration, recording, managing

تقاضا (اسم)
suit, solicitation, request, demand, plea, requisition, importance, requirement, postulate, prayer, rogation

چیز مورد تقاضا (اسم)
requisition

باز گرفتن (اسم)
requisition, withdrawal

درخواست (اسم)
suit, application, appeal, solicitation, request, demand, requisition, postulate

مصادره کردن (فعل)
requisition, confiscate, seize, escheat, sequester, expropriate

درخواست رسمی کردن (فعل)
requisition

demand; application for need


Synonyms: appropriation, call, commandeering, occupation, request, seizure, summons, takeover


ask for; apply for something needed


Synonyms: buy, call for, challenge, claim, demand, exact, order, postulate, put dibs on, put in for, request, require, solicit


Antonyms: answer, reply


جملات نمونه

1. to requisition a town for food
از یک شهر آذوقه مطالبه کردن

2. to requisition food for troops
برای قشون خوراک مصادره کردن

3. to send a written requisition to the headquarters
درخواست کتبی به ستاد فرستادن

4. a dentist was in constant requisition
دندانپزشک دائما مورد نیاز بود.

5. every sort of vehicle is put in requisition
انواع وسایط نقلیه را به کار می گیرند.

6. he had been arrested in france on the requisition of the italian government
طبق درخواست استرداد واصله از دولت ایتالیا در فرانسه بازداشت شده بود.

7. They will allocate funds to you if you requisition it.
[ترجمه ترگمان]اگر آن را درخواست کنید، آن ها را به شما اختصاص خواهند داد
[ترجمه گوگل]آنها اگر شما آن را درخواست کنید، وجوه را به شما اختصاص می دهند

8. Nevertheless, feel free to requisition him at any time for your needs.
[ترجمه ترگمان]با این حال، احساس رهایی از او در هر زمانی برای نیازهای شما را دارم
[ترجمه گوگل]با این وجود، در هر زمان برای نیازهایتان احساس راحتی می کنید

9. Secondly, the controversial decision to expand the land requisition by the scope.
[ترجمه ترگمان]دوم، تصمیم جنجالی برای توسعه درخواست زمین از طریق این حوزه
[ترجمه گوگل]دوم، تصمیم بحث برانگیز برای گسترش مجدد زمین توسط دامنه

10. With the semiconductor laser used widely, the requisition of its power is higher and higher.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از لیزر نیمه هادی به طور گسترده، نیاز به قدرت آن بالاتر و بالاتر است
[ترجمه گوگل]با لیزر نیمه هادی که به طور گسترده استفاده می شود، نیاز به قدرت آن بالاتر و بالاتر است

11. Easily handle create purchase requisition, edit, audit, approved post function.
[ترجمه ترگمان]رسیدگی به راحتی، درخواست خرید، ویرایش، حسابرسی، عملکرد پست تایید شده را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]به راحتی رسیدگی به ایجاد درخواست خرید، ویرایش، ممیزی، تایید پست تابع

12. In this paper, the building requisition of the anechoic room is introduced and the free sound field is emphasized.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، از اتاقک ضد انعکاس استفاده می شود و میدان صوتی آزاد مورد تاکید قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در این مقاله، احداث ساختمان اتاق بیخوابی معرفی شده است و زمینه صدای آزاد تأکید شده است

13. Complete Test Requisition Form firstly before any test application.
[ترجمه ترگمان]ابتدا فرم آزمون آزمایشی را قبل از هر نوع درخواست تست انجام دهید
[ترجمه گوگل]فرم درخواست تکمیل فرم ابتدا قبل از هر برنامه آزمون

14. Formulate purchase orders based on relevant purchase requisition.
[ترجمه ترگمان]سفارش های خرید را براساس درخواست خرید مرتبط خریداری کنید
[ترجمه گوگل]سفارشات خرید را براساس درخواست خرید مربوطه تهیه کنید

15. Place purchase orders or purchase requisition to ABB vendor or logistic dept . according to sales contract.
[ترجمه ترگمان]دستور خرید و یا خرید را به فروشنده ABB و یا dept منطقی دهید بر طبق قرارداد فروش
[ترجمه گوگل]سفارشات خرید و یا درخواست خرید را به نماینده ABB یا بخش لجستیک سفارش دهید با توجه به قرارداد فروش

16. To make sure Intertek receive the requisition form, kindly follow up with a phone call.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه مطمئن شوم که Intertek به کار احتیاج دارد، گوشی را بردار و با تلفن همراه من بیا
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از اینکه Intertek فرم فرم درخواست را دریافت می کند، لطفا با تماس تلفنی پیگیری کنید

17. This paper introduces the basic requisition, grid driving power, grid resistance and driving circuit modality of the IGBT. Furthermore, introduces the driving module M57962L of the driving circuit.
[ترجمه ترگمان]این مقاله، تقاضای پایه، قدرت محرک شبکه، مقاومت شبکه و modality مدار محرک of را معرفی می کند علاوه بر این، ماژول های محرک مدار رانندگی را معرفی می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله پیشنهاد اولیه، قدرت رانندگی شبکه، مقاومت شبکه و شیوه حرکت راننده IGBT را معرفی می کند علاوه بر این، ماژول رانندگی M57962L رانندگی را معرفی می کند

to send a written requisition to the headquarters

درخواست کتبی به ستاد فرستادن


We forward our requisitions to the purchasing office.

ما درخواست‌نامه‌های خود را به اداره‌ی خرید می‌فرستیم.


the requisitions of this position

شرایط لازم برای این شغل


He had been arrested in France on the requisition of the Italian government.

طبق درخواست استرداد واصله از دولت ایتالیا در فرانسه بازداشت شده بود.


Every sort of vehicle is put in requisition.

انواع وسایط نقلیه را به کار می‌گیرند.


A dentist was in constant requisition.

دندانپزشک دائماً مورد نیاز بود.


to requisition food for troops

برای قشون خوراک مصادره کردن


to requisition a town for food

از یک شهر آذوقه مطالبه کردن


پیشنهاد کاربران

درخواست رسمی

مصادره مال توسط دولت ( حقوقی )

درخواست رسمی برای در اختیار گیری چیزی


کلمات دیگر: