کلمه جو
صفحه اصلی

prosecutor


معنی : مدعی، تعقیب کننده، پیگرد، پیگرد کننده
معانی دیگر : پیگیری کننده، ادامه دهنده، شاکی، پیگردگر، دادخواه، prosecution تعقیب قانونی

انگلیسی به فارسی

(شخص) پیگرد کننده،(شخص) تعقیب کننده


دادستان، پیگرد، تعقیب کننده، مدعی، پیگرد کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an attorney who prosecutes, esp. when serving as an official of a county, district, or other government entity; prosecuting attorney.
مشابه: prosecution

- The defense lawyer knew the tough prosecutor would make it hard for her to win her case.
[ترجمه ترگمان] وکیل مدافعان می دانست که دادستان سرسخت برای او سخت خواهد بود که پرونده او را برنده شود
[ترجمه گوگل] وکیل دفاعی می داند که دادستان دشوار می تواند او را برای پیروزی در پرونده خود دشوار کند

(2) تعریف: one who initiates a legal proceeding against a person or persons.

• plaintiff, person who files a legal action; prosecuting attorney, attorney who manages the accusing side of a legal trial
a prosecutor is a lawyer or official who brings charges against someone or tries to prove in a trial that they are guilty.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] دادستان، مدعی العموم

مترادف و متضاد

مدعی (اسم)
assertion, claim, accuser, claimant, pretender, plaintiff, adversary, complainant, prosecutor, pretension, allegation, suitor

تعقیب کننده (اسم)
follower, prosecutor, whipper, chaser, pursuer, indictor, indicter

پیگرد (اسم)
pursuit, prosecutor, explorer

پیگرد کننده (اسم)
prosecutor

جملات نمونه

1. public prosecutor
مدعی العموم

2. The public prosecutor charged treason against the prisoner.
[ترجمه مهدی] دادستان عمومی زندانیان را متهم به خیانت کرد
[ترجمه ترگمان]دادستان عمومی به خیانت به متهم متهم شد
[ترجمه گوگل]دادستان عمومی متهم به خیانت به زندانیان کرد

3. The defender argued down the prosecutor at the court.
[ترجمه ترگمان]مدافع عنوان دادستان را در دادگاه مطرح کرد
[ترجمه گوگل]مدافع دادستان دادگاه را متهم کرد

4. The prosecutor bayed for a death penalty.
[ترجمه ترگمان]دادستان از مجازات اعدام خودداری کرد
[ترجمه گوگل]دادستان به مجازات اعدام محکوم شده است

5. During the court hearing, the prosecutor said she would seek maximum prison sentences.
[ترجمه ترگمان]دادستان در طی استماع دادگاه گفت که او به دنبال حداکثر محکومیت زندان خواهد بود
[ترجمه گوگل]دادستان در جریان دادرسی گفت که او مجازات حداکثر مجازات زندان را دنبال خواهد کرد

6. Once she became a prosecutor, she quickly established herself as a masterful trial lawyer.
[ترجمه ترگمان]به محض این که او یک دادستان شد، به سرعت خود را به عنوان وکیل دادگاه عالی اداره کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او دادستان شد، به سرعت به عنوان یک وکیل محاکمه استادانه تاسیس شد

7. The Prosecutor looked toward Napoleon, waiting for him to thunder an objection.
[ترجمه ترگمان]دادستان به ناپلئون نگریست و منتظر بود که او اعتراض نماید
[ترجمه گوگل]دادستان به سمت ناپلئون نگاه کرد و منتظر شد تا او را به اعتراض ریشخند کند

8. The prosecutor averred that the prisoner killed Lois.
[ترجمه ترگمان]دادستان تاکید کرد که متهم \"ل - - وی - - ی - - س\" رو کشته
[ترجمه گوگل]دادستان اظهار داشت که زندانی، لوئیس را کشت

9. Hone's prosecutor is smart. Isn't that enough? Why motherize'her?
[ترجمه ترگمان]دادستان hone باهوشه کافی نیست؟ چرا her؟
[ترجمه گوگل]دادستان هونگ هوشمند است آیا این کافی نیست؟ چرا motherize'her؟

10. The prosecutor shot a series of rapid questions at Hendrickson.
[ترجمه ترگمان]دادستان یک سری سوالات سریع را در hendrickson به ضرب گلوله از پای درآورد
[ترجمه گوگل]دادستان یک سری سوال های سریع در هندریکسون شلیک کرد

11. Former investigating prosecutor Antonio Di Pietro faces charges he abused his.
[ترجمه ترگمان]آنتونیو دی پیترو، دادستان سابق تحقیق، با اتهاماتی روبرو می شود که وی از وی سو استفاده کرده است
[ترجمه گوگل]دادستان سابق آنتونیو دی پیترو با اتهاماتی که او را مورد آزار و اذیت قرار داده است، روبرو است

12. But Starr is not just any prosecutor, and this is not just any case.
[ترجمه ترگمان]اما استار تنها هیچ دادستان نیست و این فقط یک مورد نیست
[ترجمه گوگل]اما استار فقط یک دادستان نیست و این فقط مورد نیست

13. Then I will ask the prosecutor and his assistant to do the same thing.
[ترجمه ترگمان]پس از دادستان و دستیارش می پرسم که این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]سپس از دادستان و دستیار او خواهش می کنم همین کار را انجام دهم

14. A state prosecutor, he said, found that the two nuns had nothing to add to the case.
[ترجمه ترگمان]وی گفت که یک دادستان ایالتی دریافت که این دو راهبه هیچ چیزی برای افزودن به این پرونده ندارند
[ترجمه گوگل]او گفت، دادستان ایالتی دریافت که دو راهبه هیچ چیز برای افزودن به پرونده وجود ندارد

پیشنهاد کاربران

دادستان

وکیل مدافع دولت

بازپرس ( مربوط به دادگاه، با بازرس فرق دارد ) ، دادرس

وکیل مدافع قانون، وکیلی که در مقابل مجرمان طرف قانون را می گیرد

۱ - نمایندة دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است .
۲ - مدعی العموم ( دادستان )

Attorney general میشه دادسنان


کلمات دیگر: