کلمه جو
صفحه اصلی

usurp


معنی : ربودن، غصب کردن، بزور گرفتن
معانی دیگر : سگاریدن، به زور گرفتن، زورستانی کردن

انگلیسی به فارسی

غصب کردن، به زور گرفتن، ربودن، زورستانی کردن


غصب، غصب کردن، بزور گرفتن، ربودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: usurps, usurping, usurped
• : تعریف: to take and hold (a right, position, office, or the like) illegally, wrongfully, or by force.
مترادف: appropriate, expropriate
مشابه: annex, arrogate, capture, commandeer, condemn, grab, lay claim to, preempt, seize, supplant, take, wrest

- While the king was away from the capital, his scheming brother usurped the throne.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که پادشاه از پایتخت دور شد، برادر his تاج و تخت را غصب کرد
[ترجمه گوگل] در حالی که پادشاه دور از پایتخت بود، برادر شایسته اش تونس را غصب کرد
- She felt her ex-husband's new wife was trying to usurp her authority over her children.
[ترجمه ترگمان] زن تازه شوهر سابقش را حس کرده بود که دارد سعی می کند که او را از شر بچه خلاص کند
[ترجمه گوگل] او احساس کرد که همسر جدید سابقش شوهرش سعی دارد قدرت خود را بر فرزندانش غلبه کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: usurpingly (adv.), usurper (n.)
(1) تعریف: to seize a right, position, or the like forcibly, illegally, or wrongfully.
مشابه: encroach, expropriate, infringe, trespass

(2) تعریف: to wrongfully use or take over another's property, authority, or the like.
مشابه: encroach, interlope, pirate, take, trespass

• seize, take over, appropriate
if you usurp someone's title or position, you take it from them when you have no right to; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] غصب کردن

مترادف و متضاد

take over


ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

غصب کردن (فعل)
confiscate, arrogate, usurp, deforce, seize

بزور گرفتن (فعل)
exact, usurp, extort, grab off, hog

Synonyms: accroach, annex, appropriate, arrogate, assume, barge in, butt in, clap hands on, commandeer, cut out, displace, elbow in, get hands on, grab, grab hold of, highjack, infringe upon, lay hold of, muscle in, preempt, seize, squeeze in, supplant, swipe, take, work in, worm in, wrest


Antonyms: give in, relinquish, surrender


جملات نمونه

1. the government should not usurp the powers not given to it
دولت نباید اختیاراتی را که به آن داده نشده است غصب کند.

2. The vice - president is trying to usurp the president's authority.
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور در تلاش است تا قدرت رئیس جمهور را غصب کند
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور در تلاش است تا قدرت رئیس جمهور را غصب کند

3. He attempted to usurp the principal's authority.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد که قدرت مدیر را مهار کند
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا قدرت اصلی را غصب کند

4. There were a couple of attempts to usurp the young king.
[ترجمه ترگمان]دو بار تلاش برای برانگیختن خشم شاه جوان وجود داشت
[ترجمه گوگل]چندین تلاش برای غارت کردن پادشاه جوان وجود داشت

5. In so doing they do not usurp the legislative function.
[ترجمه ترگمان]در عمل آن ها تابع قانون گذاری را غصب نمی کنند
[ترجمه گوگل]در انجام این کار آنها عملکرد قانونی را غصب نکنند

6. Such corporations tend to usurp the functions of local elected authorities which are simultaneously subjected to greater central control.
[ترجمه ترگمان]چنین شرکت هایی تمایل دارند که عملکردهای مقامات منتخب محلی را غصب کنند که به طور همزمان تحت کنترل مرکزی بیشتر قرار دارند
[ترجمه گوگل]چنین شرکت هایی تمایل دارند که وظایف مقامات منتخب محلی را که به طور همزمان تحت کنترل بیشتر مرکزی قرار می گیرند غصب کنند

7. The constitutional system defines but does not usurp the powers and responsibilities of government and parliament.
[ترجمه ترگمان]سیستم قانون اساسی تعریف می کند اما قدرت و مسئولیت های دولت و پارلمان را غصب نمی کند
[ترجمه گوگل]سیستم قانون اساسی تعریف می کند اما قدرت و مسئولیت های دولت و مجلس را غصب نمی کند

8. It is in vain for any man to usurp the name of Christian, without holiness of life, purity of manners, benignity and meekness of spirit.
[ترجمه ترگمان]برای کسی که نام مسیحیت را، عاری از تقدس، پاکی و فروتنی روح، usurp، بی هوده است
[ترجمه گوگل]بیهوده است که هر فردی به اسم مسیحی غصب شود، بدون پیروزی از زندگی، خلوص روحیه، خوشبختی و مهربانی روح

9. Their position enabled them to usurp power.
[ترجمه ترگمان]موقعیت آن ها آن ها را قادر ساخت تا قدرت را غصب کنند
[ترجمه گوگل]موقعیت آنها را قادر ساخت تا قدرت را غصب کنند

10. The duke attempted to usurp the throne.
[ترجمه ترگمان]دوک سعی کرد بر تخت چیره شود
[ترجمه گوگل]دوک تلاش کرد تا تخت سلطنت کند

11. Did she usurp his place in his mother's heart?
[ترجمه ترگمان]جای خود را در قلب مادرش خراب کرده بود؟
[ترجمه گوگل]آیا او را در قلب مادر خود غصب کرد؟

12. Industrialism began to usurp the production and distribution functions of the family.
[ترجمه ترگمان]Industrialism شروع به غصب تابع تولید و توزیع این خانواده کرد
[ترجمه گوگل]صنعتی شدن شروع به غلبه بر عملکرد تولید و توزیع خانواده کرد

13. Statement: Mark have made copyright protect, usurp will look into legal responsibility.
[ترجمه ترگمان]بیانیه: مرقس محافظت از کپی رایت را ساخته، usurp به مسئولیت قانونی نگاه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]علامت اعلامیه، محافظت از کپی رایت را انجام داده است، غصب به مسئولیت قانونی نگاه می کند

14. The king's bastard plotted to usurp the throne.
[ترجمه ترگمان]اون حرومزاده پادشاه نقشه کشیده که تخت رو ببنده
[ترجمه گوگل]پرزیدنت پادشاه نقشه برداشت تاج و تخت

15. No entity or individual may usurp on, buy or sell or by any other means transfer sea areas.
[ترجمه ترگمان]هیچ نهاد یا فردی ممکن است غصب، خرید یا فروش و یا هر وسیله دیگری از مناطق دریایی را غصب کند
[ترجمه گوگل]هیچ شخص یا فردی نمیتواند به فروش، خرید و یا فروش و یا به هر وسیله دیگر انتقال مناطق دریایی را ممنوع کند

Gawmata usurped the throne of his brother.

گوماتا تاج و تخت برادرش را غصب کرد.


the government should not usurp the powers not given to it.

دولت نباید اختیاراتی را که به آن داده نشده است غصب کند.


پیشنهاد کاربران

سلب قدرت و توانایی

بزور تحت کنترل قرار گرفتن

غصب کردن
به زور ستاندن

He was busy usurping the rights of everyone around him


کلمات دیگر: