کلمه جو
صفحه اصلی

renunciation


معنی : ترک، کناره گیری، چشم پوشی، قطع علاقه
معانی دیگر : دست کشی، انصراف، پشت پازنی

انگلیسی به فارسی

چشم پوشی، ترک، کناره گیری، قطع علاقه


انکار، چشم پوشی، قطع علاقه، ترک، کناره گیری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: renunciative (adj.), renunciatory (adj.)
• : تعریف: the act or an instance of giving up or rejecting something, usu. as a sacrifice; renouncing.

- When he first thought of becoming a monk, renunciation of worldly pleasure had not seemed difficult.
[ترجمه ترگمان] نخستین بار که به فکر راهب شدن افتاد، از لذت دنیوی هم چندان دشوار به نظر نمی رسید
[ترجمه گوگل] هنگامی که او ابتدا برای تبدیل شدن به یک راهب فکر کرد، رهایی از لذت دنیوی به نظر نمی رسید

• abdication, relinquishment by formal declaration; act of forgoing voluntarily; repudiation, abandonment
the renunciation of a belief or way of behaving is a decision to stop having that belief or behaving in that way; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ترک، قطع علاقه، سند ترک دعوی، رد، انکار

مترادف و متضاد

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

کناره گیری (اسم)
abdication, resignation, isolation, detachment, renunciation, demission, avoidance, separatism, retreat

چشم پوشی (اسم)
renunciation, abnegation, waiver, connivance, condonation

قطع علاقه (اسم)
renunciation

abandonment, rejection


Synonyms: abdication, abjuration, abnegation, abstention, cancellation, denial, disavowal, disclaimer, eschewal, eschewing, forbearing, forswearing, giving up, rebuff, refusal, relinquishment, remission, renouncement, repeal, repudiation, resignation, sacrifice, self-abnegation, self-denial, self-sacrifice, spurning, surrender, veto, waiver, yielding


Antonyms: allowance, approval, condonement


جملات نمونه

1. a nun's renunciation of worldly wealth
ترک مال دنیا توسط یک راهبه

2. The talks were dependent on a renunciation of terrorism.
[ترجمه ترگمان]این گفتگوها به چشم پوشی از تروریسم وابسته بودند
[ترجمه گوگل]مذاکرات به انزوای تروریسم بستگی داشت

3. Gandhi exemplified the virtues of renunciation, asceticism and restraint.
[ترجمه ترگمان]گاندی نمونه ای از فضایل کشیدن، ریاضت و خودداری را نشان داد
[ترجمه گوگل]گاندی فضایل انکار، معشوقه و محدودیت را به نمایش می گذارد

4. His renunciation also rested upon a dubious legal sentence of 120 a punitive measure against King John by Philip Augustus.
[ترجمه ترگمان]چشم پوشی او نیز به حکم قانونی مشکوک ۱۲۰ یک اقدام تنبیهی علیه شاه جان به وسیله فیلیپ آوگوستوس تعیین شد
[ترجمه گوگل]محکومیت او نیز بر اساس حکم قانونی مشکوک 120 ساله علیه پادشاه جان توسط فیلیپ آگوستوس متوقف شد

5. I learn about the beauty of austerity and renunciation.
[ترجمه ترگمان]من در مورد زیبایی ریاضت اقتصادی و چشم پوشی از آن یاد می گیرم
[ترجمه گوگل]من در مورد زیبایی ریاضت و انزوا یاد می گیرم

6. The agreement depends on their renunciation of violence.
[ترجمه ترگمان]این توافق به چشم پوشی آن ها از خشونت بستگی دارد
[ترجمه گوگل]این توافقنامه به رهایی آنها از خشونت بستگی دارد

7. A renunciation of Oliver and a declaration of true love for Miranda herself?
[ترجمه ترگمان]صرف نظر از یک اظهار عشق به الیور و یک اظهار عشق حقیقی برای میراندا؟
[ترجمه گوگل]رد الیور و اعلام عشق واقعی برای خودش میراندا؟

8. This has to be quenched by detachment and renunciation.
[ترجمه ترگمان]این باید با گذشت واحد و گذشت خاموش شود
[ترجمه گوگل]این باید توسط جدایی و انزوا رفع شود

9. The renunciation of any attempt to tax was at once cause and symptom of the state's demise.
[ترجمه ترگمان]صرف نظر از هرگونه کوششی برای مالیات، علت و نشانه مرگ دولت بود
[ترجمه گوگل]رد هر تلاشی برای پرداخت مالیات، در عین حال باعث شد و نشانه ای از سقوط دولت است

10. Desirelessness, or Hindu renunciation, it has been argued, leads to personal indifference and passivity and national poverty and stagnation.
[ترجمه ترگمان]استدلال شده است که Desirelessness، یا انصراف از هندو، منجر به بی تفاوتی و بی تفاوتی شخصی و رکود و رکود ملی می شود
[ترجمه گوگل]استدلال ناپذیری یا انکار هندو، منجر به بی تفاوتی و انحطاط شخصی و فقر و رکود ملی می شود

11. Maggie will carry even renunciation to dramatic extremes.
[ترجمه ترگمان] حتی \"مگی\" هم خودش رو به حد افراط میبره
[ترجمه گوگل]مگی حتی انکار می کند تا افراطی های چشمگیر

12. Probably Sukarno's renunciation of non-cooperation did ensure a less severe fate for him.
[ترجمه ترگمان]احتمالا چشم پوشی s از عدم هم کاری، سرنوشت severe برای او را تضمین کرد
[ترجمه گوگل]شاید انکار سارارنو از عدم همکاری، سرنوشت کمتری را برای او فراهم کرد

13. All things hinge upon your hearty renunciation of everything which you are aware does not lead to God.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به خاطر renunciation از هر چیزی که شما از آن آگاه باشید، به خدا نخواهد رسید
[ترجمه گوگل]همه چیز بر رضایت دلخواه شما از آنچه که شما می دانید، به خداوند منجر نمی شود

14. He made a renunciation of his chairmanship.
[ترجمه ترگمان]از chairmanship گذشت
[ترجمه گوگل]او از ریاست خود رد کرد

15. It is a lesson in renunciation which I suppose I ought to learn at this season.
[ترجمه ترگمان]این درسی است که فکر می کنم باید در این فصل درس یاد بگیرم
[ترجمه گوگل]این درس در رهایی است که من فکر می کنم در این فصل باید یاد بگیرم

a nun's renunciation of worldly wealth

ترک مال دنیا توسط یک راهبه


پیشنهاد کاربران

صرف نظر، گذشت، سلب حق، رد، تکذیب، انکار، اعراض، اغماض

ترک دنیا ( در تعالیم معنوی شرق )


کلمات دیگر: