کلمه جو
صفحه اصلی

prevail


معنی : غالب امدن، چیره شدن، چربیدن، شایع شدن، مستولی شدن
معانی دیگر : (معمولا با:over یا against) چیره شدن، فائق شدن، غالب شدن، موفق شدن، کامیاب شدن، نایل شدن، رواج داشتن، پابرجا بودن، وجود داشتن، قانع کردن (به انجام کاری)، قبولاندن، وادار کردن، حاکم بودن، قابل اجرا بودن

انگلیسی به فارسی

چربیدن، غالب آمدن، مستولی شدن، شایع شدن


غالب شدن پیروز شدن چیره شدن، چیره شدن، شایع شدن، چربیدن، مستولی شدن، غالب امدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: prevails, prevailing, prevailed
(1) تعریف: to emerge as dominant (often fol. by "over").
مترادف: overcome, predominate, triumph
مشابه: conquer, dominate, endure, excel, lead, persist, preponderate, reign, rule, succeed, win, withstand

- Fortunately, common sense seems to have prevailed over irrationality.
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه به نظر می رسد که عقل سلیم بر نامعقول بودن غلبه کرده است
[ترجمه گوگل] خوشبختانه، به نظر می رسد حس مشترک بر روی غیر منطقی غالب شده است
- Optimism prevailed throughout the decade of the fifties.
[ترجمه ترگمان] خوش بینی در تمام دهه دههی پنجاه رواج داشت
[ترجمه گوگل] خوش بینی در طول دهه پنجم حاکم بود

(2) تعریف: to prove oneself superior to; triumph (usu. fol. by "over" or "against").
مترادف: triumph
مشابه: endure, persevere, succeed, win

- Their faith in the future helped them prevail over hardship.
[ترجمه ترگمان] ایمان آن ها به آینده به آن ها کمک کرد تا بر سختی ها غلبه کنند
[ترجمه گوگل] ایمان آنها به آینده به آنها کمک کرد تا بر سختی ها غلبه کنند

(3) تعریف: to exist, or continue to exist, widely or generally.
مترادف: abound, obtain, rule
مشابه: abide, exist, last, occur, permeate, persist, predominate, reign, take

- The bombing had ended and silence now prevailed in the city.
[ترجمه مینا] بمباران تمام شده بود و سکوت در شهر حکمفرما شد
[ترجمه ترگمان] این بمب گذاری پایان یافته و اکنون در شهر سکوت حکمفرما بوده است
[ترجمه گوگل] بمب گذاری پایان یافته و در حال حاضر سکوت در شهر غالب شده است
- The assumption still prevails that men are less able than women to nurture children.
[ترجمه ترگمان] این فرضیه هنوز هم وجود دارد که مردان کم تر از زنان برای پرورش کودکان ناتوان هستند
[ترجمه گوگل] این فرضیه همچنان حاکم است که مردان نسبت به زنان توانایی کمتری در پرورش کودکان دارند

(4) تعریف: to successfully encourage (usu. fol. by "on" or "upon").
مترادف: coax, exhort
مشابه: cajole, inspire, press, sway, sweet-talk, urge

- Prevail on him to come to the party, will you?
[ترجمه ترگمان] میخوای به مهمونی بیای، مگه نه؟
[ترجمه گوگل] بر او غلبه کنید تا به حزب برسد، آیا شما؟

(5) تعریف: to be currently in effect.
مترادف: abide, endure, exist, hold, obtain, stand
مشابه: abound, last, persist, predominate, reign, remain, rule

- We should never take for granted the civil rights laws that prevail today.
[ترجمه ترگمان] ما هرگز نباید به قوانین حقوق مدنی که امروزه غالب می شوند توجه کنیم
[ترجمه گوگل] ما هرگز نباید حقوق قانونی حقوق مدنی را که اکنون تحت سلطه است، تحمیل کنیم

• win, succeed; overcome, surpass, prove superior; predominate, rule, reign
if a custom or belief prevails at a particular place or time, it is normal or generally accepted at that place or time.
if a proposal or a principle prevails, it gains influence or is accepted after a period of argument.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] حاکم بودن، غالب شدن، متداول بودن، جاری بودن

مترادف و متضاد

غالب امدن (فعل)
triumph, vanquish, conquer, overcome, have the upper hand, prevail

چیره شدن (فعل)
overcome, prevail, dominate

چربیدن (فعل)
prevail, preponderate, predominate

شایع شدن (فعل)
prevail

مستولی شدن (فعل)
prevail

dominate, control


Synonyms: abound, beat, be common, be current, be prevalent, best, be usual, be victorious, be widespread, carry, come out on top, command, conquer, domineer, exist generally, gain, get there, go great guns, go places, hit pay dirt, luck out, make it, make out, master, move out, obtain, overcome, overrule, predominate, preponderate, prove, reign, succeed, take off, triumph, win


Antonyms: lose, surrender


جملات نمونه

1. prevail upon (or with)
(انجام عملی را) قبولاندن

2. to prevail over difficulties
بر مشکلات فایق آمدن

3. those who work hard shall prevail
آنانکه سخت کار کنند کامیاب خواهند شد.

4. In life's earnest battle they only prevail, who daily march onward and never say fail.
[ترجمه ترگمان]در نبرد جدی زندگی، تنها پیروز شدن، کسی که هر روز به جلو گام برمی دارد و هرگز جواب رد نخواهد داد
[ترجمه گوگل]در نبرد جدی زندگی آنها تنها غلبه می کنند، که روزانه به سمت پیاده روی حرکت می کنند و هرگز نمی گویند که شکست خورده اند

5. I am sure that common sense will prevail in the end.
[ترجمه ترگمان]من مطمئن هستم که عقل سلیم در پایان پیروز خواهد شد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که حس مشترک در پایان غلبه خواهد کرد

6. Those beliefs still prevail among certain social groups.
[ترجمه ترگمان]این باورها هنوز در میان گروهه ای اجتماعی خاص رایج هستند
[ترجمه گوگل]این اعتقادات هنوز در میان گروه های اجتماعی خاص غالب است

7. We hope that common sense would prevail.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که عقل سلیم برتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که حس مشترک برتری یابد

8. Truth will prevail [conquer].
[ترجمه ترگمان]حقیقت غالب خواهد بود [ فتح ]
[ترجمه گوگل]حقیقت [فتح] غلبه خواهد کرد

9. Your inner strength will enable you to prevail over life's obstacles.
[ترجمه ترگمان]قدرت درونی شما شما را قادر خواهد ساخت تا بر موانع زندگی غلبه کنید
[ترجمه گوگل]قدرت درونی شما شما را قادر به غلبه بر موانع زندگی خواهد کرد

10. We must, each of us, prevail upon our congressman to act.
[ترجمه ترگمان]، ما باید، هر کدوم از ما به نماینده کنگره مون غلبه کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید، هرکسی از ما، بر کنگره ما عمل کند

11. Calmer heads will always prevail.
[ترجمه ترگمان]کله calmer همیشه پیروز میشه
[ترجمه گوگل]سران Calmer همیشه غلبه خواهند کرد

12. Can you prevail on him to go?
[ترجمه ترگمان]می توانی او را راضی کنی که برود؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید بر او غلبه کنید؟

13. Can all our efforts towards morality prevail over the forces of evil?
[ترجمه ترگمان]آیا تمام کوشش های ما نسبت به اخلاق، بر نیروهای اهریمنی برتری دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا تمام تلاش های ما در راستای اخلاق بر نیروهای شرارت برتری دارد؟

14. We can't hope to prevail against such overwhelming odds.
[ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم امیدوار باشیم که بر ضد این احتمالات غلبه کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانیم امیدوار باشیم که در برابر چنین شگفت انگیزی غلبه کنیم

15. I hope that common sense will prevail.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم عقل سلیم غلبه کند
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که حس مشترک برتری پیدا کند

16. Faith that justice would prevail impelled us forward.
[ترجمه ترگمان]ایمان که عدالت ما رو به جلو سوق میده
[ترجمه گوگل]ایمان که عدالت غلبه دارد ما را به جلو حرکت می دهد

to prevail over difficulties

بر مشکلات فایق آمدن


when Mongols prevailed over us

وقتی که مغولان بر ما چیره شدند


Those who work hard shall prevail.

آنان‌که سخت کار کنند کامیاب خواهند شد.


a custom that still prevails among us

رسمی که هنوز میان ما رواج دارد


They finally prevailed on her to sing.

بالأخره به او قبولاندند که آواز بخواند.


اصطلاحات

prevail upon (or with)

(انجام عملی را) قبولاندن


پیشنهاد کاربران

موفق شدن
مسلط شدن

پخش شدن ( بو )

غالب شدن، چیره شدن، فائق آمدن

We have learned again that democracy is precious. Democracy is fragile. And at this hour, my friends, democracy has prevailed.

برقرار شدن

موفق شدن , غلبه کردن ؛ رواج داشتن

# There is no doubt that truth will prevail
# I'm sure that common sense will prevail in the end
# an ancient tradition that still prevails
# This attitude still prevails among the middle classes


کلمات دیگر: