کلمه جو
صفحه اصلی

succession


معنی : سلسله، توالی، ردیف، وراثت، ترادف، جانشینی، پی ایی
معانی دیگر : پستایی، پشت همی، تسلسل، سری، زنجیر، رشته، (با: a و of) متوالی، پیاپی، پی در پی، (زیست بوم شناسی) پی آیی

انگلیسی به فارسی

پی ایی، توالی، ترادف، ردیف، جانشینی، وراثت


توالی، جانشینی


جانشینی، توالی، وراثت، سلسله، پی ایی، ترادف، ردیف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: successional (adj.), successionally (adv.)
(1) تعریف: the act or process of following or coming after in sequence.
مترادف: sequence
مشابه: go, movement, progression

(2) تعریف: the persons or things that follow or come after one another in sequence.
مترادف: progression, series
مشابه: parade, trail, train

(3) تعریف: the order in which persons or things follow one another in sequence.
مترادف: order, sequence

(4) تعریف: the transmission of a throne, title, office, or the like.
مشابه: accession

• progression, sequence, series; order in which one person takes the place of another; process through which an individual takes on the position or property of another
a succession of things is a number of them occurring one after the other.
succession is the act or right of being the next person to have a particular job or position.
if something happens for a number of weeks, months, or years in succession, it happens in each of those weeks, months, or years, without a break.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] توالی
[حقوق] جانشینی، توارث، وراثت، ترتیب توارث، توالی
[ریاضیات] توالی
[آمار] توالی

مترادف و متضاد

سلسله (اسم)
concatenation, run, string, flight, dynasty, genealogy, chain, suite, system, series, rank, nexus, gradation, catena, succession, ridge

توالی (اسم)
progression, suit, sequence, track, succession, consecution, subsequence

ردیف (اسم)
order, run, row, tier, string, series, line, rank, cue, succession

وراثت (اسم)
inheritance, succession, heirship, heredity

ترادف (اسم)
sequence, succession, synonymy

جانشینی (اسم)
substitution, supersession, succession, subrogation

پی ایی (اسم)
succession

جملات نمونه

1. a succession of delys
تاخیرهای متوالی

2. his succession to the throne after his father
رسیدن او به تاج و تخت پس از پدرش

3. in succession
پی در پی،پشت سر هم،متوالی،یکی پس از دیگری

4. wars of succession
جنگ های وابسته به جانشینی پادشاه

5. in rapid succession
تند و پی در پی،بلافاصله یکی پس از دیگری

6. three defeats in succession
سه شکست پیاپی

7. the town was shaken by a succession of earthquakes
یک سلسله زلزله شهر را تکان داد.

8. i heard three shots fired in rapid succession
صدای سه تیر را شنیدم که پشت سرهم شلیک شد.

9. because he was mad, the eldest son was excluded from succession
پسر بزرگتر به خاطر دیوانگی از حق تاج و تخت محروم شد.

10. She won the championship four times in succession.
[ترجمه ترگمان]او چهار بار پیاپی قهرمان شد
[ترجمه گوگل]او چهار بار متوالی قهرمان شد

11. We lost three secretaries in quick succession.
[ترجمه ترگمان]سه نفر از منشی ها را با توالی سریع از دست دادیم
[ترجمه گوگل]ما سه جانبه را در پیروی سریع از دست دادیم

12. A succession of military defeats weakened the aggressor.
[ترجمه ترگمان]یک سلسله شکست های نظامی متجاوز را تضعیف کرد
[ترجمه گوگل]جانشینی از شکست های نظامی، متجاوز را تضعیف کرد

13. They had three children in quick succession.
[ترجمه Sina] آن ها سه تا از بچه هاشون پشت سر هم به دنیا امدند . ( آن ها سه تا بچه داشتند که پشت سر هم به دنیا امده بودند )
[ترجمه ترگمان]آن ها سه بچه داشتند که به سرعت جانشین او شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها سه فرزند داشتند

14. The peasants are reaping good harvests in succession.
[ترجمه Siba] رعیت ها به صورت متوالی و پشت سر هم ( کسانی که معمولا یه تکه از زمین را کرایه میکنند یا از خودشان میباشد و در آن کشت میکنند ) محصولات خوبی را برداشت میکنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان در حال درو کردن محصول خوب در جانشینی هستند
[ترجمه گوگل]دهقانان برداشت خوبی در جانشینی می گیرند

15. He fired three shots in quick succession.
[ترجمه sh] او سه گلوله پشت سرهم شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت سه گلوله شلیک کرد
[ترجمه گوگل]او سه پیروزی را در سریعترین زمان اجرا کرد

16. They asked their questions in rapid succession.
[ترجمه ترگمان]آن ها از سوالات خود در مورد جانشینی سریع سوال کردند
[ترجمه گوگل]آنها سوالات خود را به سرعت دنبال کردند

his succession to the throne after his father

رسیدن او به تاج و تخت پس از پدرش


wars of succession

جنگ‌های وابسته به جانشینی پادشاه


The town was shaken by a succession of earthquakes.

یک سلسله زلزله شهر را تکان داد.


a succession of delys

تأخیرهای متوالی


three defeats in succession

سه شکست پیاپی


اصطلاحات

in succession

پی‌در‌پی، پشت‌ سر هم، متوالی، یکی پس از دیگری


پیشنهاد کاربران

پشت هم، پی در پی، تند تند

جانشین ، جانشینی ، ولیعهدی، توالی

succession جانشینی
In succession متوالی
in quick/rapid/close succession سریع و متوالی
A succession of تعدادی، گروهی

زنجیره

جانشینی

A succession of late nights had begun to tell on him and his work was suffering
چند شب متوالی تا دیر وقت بیدار ماندن شروع کرده بود تاثیر بد گذاشتن روی اون و کارش

حقوق: قائم مقامی

پشت سر هم

succession ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: توالی 2
تعریف: جانشینی پیاپی یک بوم‏سازگان با بوم‏سازگان دیگر که متعاقب تغییرات زمین‏شناختی و بوم‏شناختی و فصلی روی می‏دهد و تا رسیدن به پایداری نسبی، که به اوج موسوم است، ادامه پیدا می‏کند


کلمات دیگر: