کلمه جو
صفحه اصلی

reprimand


معنی : سرزنش، مجازات، توبیخ، سرزنش و توبیخ رسمی، مجازات کردن، تنبیه کردن، سرزنش کردن
معانی دیگر : مواخذه، سرکوفت، سرزنش (به ویژه از مهتر به کهتر)، بازخواست، کواژ، توبیخ کردن، مواخذه کردن، بازخواست کردن، سرکوفت زدن، گواژ کردن، سرزنش و توبی  رسمی

انگلیسی به فارسی

سرزنش کردن، سرزنش و توبیخ رسمی، مجازات


گناه، توبیخ، سرزنش و توبیخ رسمی، سرزنش، مجازات، تنبیه کردن، مجازات کردن، سرزنش کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong, usu. formal statement of disapproval; rebuke.
مترادف: castigation, censure, chastisement, rebuke

- The police officer received a severe reprimand from his superior, but he wasn't suspended.
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس توبیخ شدیدی از مافوق خود دریافت کرد، اما اخراج نشد
[ترجمه گوگل] افسر پلیس از سرپرست خود از سرپرستی شدیدی محروم شد، اما او به حالت تعلیق درآمد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reprimands, reprimanding, reprimanded
مشتقات: reprimandingly (adv.), reprimander (n.)
• : تعریف: to express strong disapproval to, esp. formally; rebuke.
مترادف: castigate, chastise, rebuke, reprehend, upbraid
مشابه: admonish, bawl out, berate, censure, chew out, chide, criticize, disapprove, lecture, lesson, objurgate, rate, reproach, reprove, scold, take to task, tongue-lash, warn

• rebuke, admonition, reproof, scolding
rebuke, admonish, scold, reprove
if someone in authority reprimands you, they tell you officially that you have done something wrong; a formal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a gentle reprimand.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] توبیخ کردن، مؤاخذه کردن، توبیخ، مؤاخذه

مترادف و متضاد

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

مجازات (اسم)
retribution, punishment, penalty, reprimand

توبیخ (اسم)
vituperation, reproach, talking to, raillery, rail, reprimand

سرزنش و توبیخ رسمی (اسم)
reprimand

مجازات کردن (فعل)
punish, reprimand

تنبیه کردن (فعل)
amerce, punish, flog, castigate, penalize, chastise, scourge, horsewhip, reprimand

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

oral punishment


Synonyms: admonishment, admonition, bawling out, blame, calling down, castigation, censure, chiding, comeuppance, dressing-down, going over, grooming, hard time, lecture, piece of one’s mind, ragging, rap, rebuke, reprehension, reproof, scolding, slap on wrist, talking-to, telling-off, tongue-lashing, what for


Antonyms: forgiveness, praise, reward


blame, scold


Synonyms: admonish, call on the carpet, castigate, censure, check, chew out, chide, come down on, criticize, denounce, dress down, give piece of one’s mind, give the dickens, lecture, lesson, light into, lower the boom, monish, rap, rebuke, reprehend, reproach, reprove, take to task, tell off, tick off, upbraid


Antonyms: exonerate, forgive, reward


جملات نمونه

1. he received a sharp reprimand
مورد بازخواست شدید قرار گرفت.

2. His boss gave him a reprimand for being late.
[ترجمه مریم] رییسش به خاطر تاخیر او را توبیخ کرد.
[ترجمه ترگمان]رئیسش برای دیر شدن توبیخ کرد
[ترجمه گوگل]رئیس او به خاطر دیرکرد مجبور شد ازدواج کند

3. The manager earned himself a severe reprimand for criticizing the referee.
[ترجمه سینا] مدیر بخاطر انتقاد کردن از داور توبیخ شد
[ترجمه ترگمان]مدیر به خاطر انتقاد از داور، مورد توبیخ شدید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]سرانجام مدعی انتقاد شدید از داور شد

4. His parents will reprimand him when he shows them his report card.
[ترجمه امیرمحمد فلاحتی] هنگامی که او کارت گزارشش را به پدر و مادرش نشان بدهد اورا تنبیه می کنند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش وقتی کارت گزارشش رو بهشون نشون میده توبیخ می کنن
[ترجمه گوگل]پدر و مادر او او را رد می کند زمانی که او کارت گزارش خود را نشان می دهد

5. He received a severe reprimand for his behaviour.
[ترجمه ترگمان]او مورد توبیخ شدید رفتار خود قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او برای اعمال خشونت آمیز خود را به شدت محکوم کرد

6. She was issued with a reprimand for leaking the news.
[ترجمه ترگمان]او برای افشای این خبر با توبیخ رسمی صادر شد
[ترجمه گوگل]او با اخطار برای نشت اخبار صادر شد

7. His boss gave him a severe reprimand for being late.
[ترجمه ترگمان]رئیسش برای دیر کردن توبیخ شدیدی به او داده بود
[ترجمه گوگل]رئیس او به خاطر دیرکردن او را به شدت محکوم کرد

8. The House will vote Tuesday on whether to reprimand the speaker, as the ethics committee recommended.
[ترجمه ترگمان]مجلس روز سه شنبه در مورد توبیخ سخنگو رای خواهد داد، چرا که کمیته اخلاق توصیه کرده است
[ترجمه گوگل]کمیته اخلاقی توصیه می شود که مجلس سه شنبه درباره رد گزاری سخنرانان رای دهد

9. Soon, the horse will associate shying with a reprimand from his rider.
[ترجمه ترگمان]به زودی اسب از سواری با توبیخ سوار بر می گردد
[ترجمه گوگل]به زودی، اسب سوگواری را با سوگند یاد می کند

10. Republicans have been hoping for a reprimand because that is a punishment that would not force Gingrich automatically to relinquish the speakership.
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان به این دلیل مورد توبیخ قرار گرفته اند زیرا این مجازاتی است که گینگریچ را وادار به ترک سخنگویی نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان امیدوار هستند که به خاطر اخطار به مجازات برسند که گینگریچ را به طور خودکار مجبور به واگذاری سخنرانی نمی کند

11. The commission unanimously voted to reprimand Williams for lying about the Las Vegas hotel rooms.
[ترجمه ترگمان]کمیسیون به اتفاق آرا به توبیخ ویلیامز برای دروغ گفتن در مورد اتاق های هتل لاس وگاس رای داد
[ترجمه گوگل]این کمیسیون به اتفاق آرا به ربودن ویلیامز برای دروغ گفتن در مورد اتاق های هتل لاس وگاس رای داد

12. Batley and Sheffield Eagles received a severe reprimand yesterday for the fighting which took place during their first-round Yorkshire Cup tie.
[ترجمه ترگمان]Batley و Eagles شفیلد روز گذشته به خاطر جنگ که در دور اول دور اول جام Yorkshire برگزار شد، مورد توبیخ شدید قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]بتلی و شفیلد عقاب روز گذشته برای مبارزه ای که در مسابقات جام یورکشایر اول جام جهانی برگزار شد، روز گذشته به شدت محکوم شدند

13. Options range from no action to a fine, reprimand, censure or expulsion from the House.
[ترجمه ترگمان]انتخابات از هیچ اقدامی برای جریمه، توبیخ، توبیخ یا اخراج از خانه فاصله ندارد
[ترجمه گوگل]گزینه ها از هیچ کاری تا جریمه، گریه، محکومیت یا اخراج از خانه محدوده نمی شود

14. A reprimand would allow Gingrich to keep his leadership job, while a formal censure would strip Gingrich of his speakership.
[ترجمه ترگمان]یک توبیخ به گینگریچ اجازه می دهد تا شغلش را حفظ کند، در حالی که یک سرزنش رسمی گینگریچ را از مقام سخنگویی خود برکنار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]گناهکار، گینگریچ را قادر می سازد تا کار رهبری خود را حفظ کند، در حالی که یک گرایش رسمی گینگریچ از سخنرانی او را مسدود خواهد کرد

15. The reprimand stops just short of a vote of censure, which would have forced Gingrich to resign as speaker.
[ترجمه ترگمان]این توبیخ تنها به مدت یک رای محکومیت متوقف می شود، که باعث شد تا گینگریچ به عنوان سخنگو از مقام خود استعفا دهد
[ترجمه گوگل]اخطار فقط از رای دادن به محکومیت متوقف می شود، که باعث می شود که گینگریچ به عنوان سخنگوی استعفا دهد

He received a sharp reprimand.

مورد بازخواست شدید قرار گرفت.


The superior officer reprimanded Ahmad for being late.

افسر ارشد احمد را به‌خاطر دیر آمدن مؤاخذه کرد.


پیشنهاد کاربران

گوشمالی کردن ( دادن )

توبیخ

توبیخیدن.
بیغاریدن.


کلمات دیگر: