کلمه جو
صفحه اصلی

throw out


معنی : بیرون انداختن
معانی دیگر : 1- دور انداختن 2- (به زور) بیرون کردن، اخراج کردن 3- بیرون دادن 4- (اشاره و غیره) کردن 5- (کلاچ) رها کردن

انگلیسی به فارسی

دور انداختن


اخراج کردن


پیشنهاد کردن


رد کردن


بیرون انداختن


انگلیسی به انگلیسی

• reject; take out; throw in the garbage, put in the garbage; discard

دیکشنری تخصصی

[حقوق] رد کردن دعوی یا کیفرخواست

مترادف و متضاد

Synonyms: bring forward, bring to light, bring up, chime in, come out with, declare, deliver, produce, reveal, say, state, suggest, tell, utter


Antonyms: be quiet


Discard; to dispense with something; to throw away


بیرون انداختن (فعل)
sputter, eject, bounce, throw out, expel, excrete, extrude

comment


Dismiss or expel someone from any longer performing duty or attending somewhere


Offer an idea for consideration


reject


جملات نمونه

1. Don’t throw out the baby with the bath water.
[ترجمه ترگمان]بچه را با آب حمام بیرون نکنید
[ترجمه گوگل]بچه را با آب حمام نکنید

2. Don't throw out your dirty water before you get in fresh.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه سرحال به شی آب کثیفت را بیرون نیا
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه تازه بشوید، آب کثیف خود را از بین نبرید

3. The defense wants the district Judge to throw out the case.
[ترجمه ترگمان]وزارت دفاع می خواد قاضی منطقه پرونده رو پرت کنه بیرون
[ترجمه گوگل]دفاع از قاضی ولسوالی خواست که پرونده را بیرون ببرد

4. Can't you throw out that old bike of Tommy's?
[ترجمه ترگمان]نمی تونی اون موتور قدیمی \"تامی\" رو بندازی بیرون؟
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید آن دوچرخه قدیمی تامی را بیرون بیاورید؟

5. The ripe apples throw out a sweet,intense smell.
[ترجمه ترگمان]سیب های نارس بوی شیرین و شدید می دهد
[ترجمه گوگل]سیب های رسیده بوی شیرین و شدید را از بین می برند

6. We usually throw out all our old magazines.
[ترجمه ترگمان]معمولا همه مجله های قدیمی مون رو پرت می کنیم بیرون
[ترجمه گوگل]ما معمولا همه مجلات قدیمی ما را پر می کنیم

7. Throw out a minnow to catch a whale.
[ترجمه ترگمان]یک ماهی گول بزنید تا وال صید کند
[ترجمه گوگل]یک نهنگ را برای گرفتن یک نهنگ بکشید

8. He had to throw out a few drunks who were causing trouble in the bar.
[ترجمه ترگمان]اون مجبور شد چند تا مست رو پرت کنه که باعث دردسر تو بار شده
[ترجمه گوگل]او مجبور شد چند تن از خون آشام ها را که در نوار مشغول بودند، بیرون بکشد

9. Our school will throw out a new wing to the library.
[ترجمه ترگمان]مدرسه ما باید یه بال جدید برای کتابخونه پرت کنه
[ترجمه گوگل]مدرسه ما یک بال جدید را به کتابخانه می برد

10. But that was before Mike Catt began to throw out his wonder passes.
[ترجمه ترگمان]اما این درست قبل از آن بود که مایک Catt حیرت خود را به نمایش بگذارد
[ترجمه گوگل]اما قبل از اینکه مایک کت شروع به پرتاب کردن مدارک تعجب کرد

11. Freshly cut hazel can throw out branches 3m long in a season.
[ترجمه ترگمان]فندق می شکند و می تواند شاخه ها را در یک فصل ۳ متر پرتاب کند
[ترجمه گوگل]فلفل تازه برش می تواند شعاع 3 متر طول در یک فصل را از بین ببرد

12. You can throw out all the stuff in that cupboard, it's garbage.
[ترجمه ترگمان]تو می تونی همه وسایل توی اون قفسه رو بندازی بیرون آشغال
[ترجمه گوگل]شما می توانید همه چیز را در آن کابینت بیرون بکشید، این زباله است

13. Many will not accept single men and sometimes throw out those whose wives have died-even if both were naturists for years.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مجرد را قبول نخواهند کرد و برخی اوقات کسانی را که همسران خود را از دست داده اند، حتی اگر هر دوی آن ها به مدت چند سال محکوم شده اند، رها نخواهند کرد
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان تنها نخواهند پذیرفت و گاهی اوقات کسانی را که زن و شوهرشان فوت کرده اند بیرون می کشند، حتی اگر هر دو سال یک بار به دنیا آمده اند

14. What did one do, just throw out a perfectly good record player, which was probably not even recyclable?
[ترجمه ترگمان]چه کاری انجام داد، فقط یه بازیکن خوب و عالی رو بیرون بنداز که احتمالا حتی recyclable هم نبوده؟
[ترجمه گوگل]چه کاری انجام دادید، فقط یک پخش کننده کاملا خوب را که احتمالا حتی قابل بازیافت نبود، بیرون کشیدید؟

پیشنهاد کاربران

To offer something, as a suggestion or plan.

Syn: Dismiss
مرخص کردن ، معاف کردن ، قانون ـ فقه : موضوعی را مختومه کردن، بخشیدن ، آزاد کردن / شدن
( . V )
2. let go, disperse, dissolve, free, release, send away
if a judge dismisses a court case, he or_ she stops it from continuing:
E. g.
● The case was dismissed owing to lack of evidence.
_. formal: to tell someone that they are allowed to go, or are no longer needed.
E. g.
● The class was dismissed early today.

بیرون انداختن
بیرون پرت کردن کسی یا چیزی

یک چیزی رو همینجوری پروندن و گفتن مثلا یه چیز چرت و پرتی گفتن.

بیرون انداختن
= throw away

برجسته سازی


کلمات دیگر: