کلمه جو
صفحه اصلی

automatic


معنی : اتوماتیک، دستگاه خودکار، خود بخود، غیر ارادی، مربوط به ماشینهای خودکار، خود کار
معانی دیگر : خودبه خود، عادی، از روی خو، ناخودآگاهانه، ناهشیارانه، (جنگ افزار) خودکار، (زیست شناسی - کالبد شناسی) ناارادی، غیرارادی (مانند حرکت روده ها)، (گیاه شناسی) جنبش های خودکار گیاهی، (اتومبیل) دنده اتوماتیک

انگلیسی به فارسی

دستگاه خودکار، خودکار، مربوط به ماشین‌های خودکار، غیرارادی


اتوماتیک، دستگاه خودکار، خود بخود، خود کار، غیر ارادی، مربوط به ماشینهای خودکار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: automatically (adv.)
(1) تعریف: acting by itself without outside power or influence.
مترادف: self-acting, spontaneous
مشابه: autonomic, mechanical

- The heater is equipped with an automatic shut-off.
[ترجمه ترگمان] بخاری مجهز به یک بسته اتوماتیک خاموش است
[ترجمه گوگل] بخاری مجهز به اتوماتیک خاموش است

(2) تعریف: sure to happen.
مترادف: certain, sure
مشابه: natural

- For some people, being examined by a doctor causes an automatic rise in blood pressure.
[ترجمه ترگمان] برای برخی افراد، معاینه شدن توسط یک پزشک موجب افزایش اتوماتیک فشار خون می شود
[ترجمه گوگل] برای بعضی از افراد، تحت نظر پزشک، افزایش خودکار فشار خون را افزایش می دهد

(3) تعریف: mechanically self-regulating.
مترادف: self-regulating
متضاد: manual
مشابه: automated, mechanical, push-button

- Most cars are equipped with an automatic transmission in the U.S.
[ترجمه ترگمان] بیشتر ماشین ها مجهز به گیربکس اتوماتیک در آمریکا هستند
[ترجمه گوگل] اکثر اتومبیل ها با یک گیربکس اتوماتیک در ایالات متحده مجهز شده اند
- He was shot with an automatic pistol.
[ترجمه ترگمان] اون با یه تپانچه اتوماتیک تیر خورده
[ترجمه گوگل] او با یک تپانچه اتوماتیک شلیک شد

(4) تعریف: occurring unconsciously or without thought.
مترادف: involuntary, knee-jerk
متضاد: conscious, deliberate
مشابه: instinctive, perfunctory, reflex, spontaneous, unconscious

- She bore him such a grudge that his every request received an automatic refusal.
[ترجمه ترگمان] از او کینه به دل گرفته بود که هر تقاضایی از او رد می شد
[ترجمه گوگل] او او را به چنین انزجاری کتک زد که هر درخواستی او را رد کرد
- Breathing is an automatic action.
[ترجمه ترگمان] تنفس یک اقدام خودکار است
[ترجمه گوگل] تنفس یک عمل خودکار است

• automatic rifle, automatic pistol, automatic gun; machine which operates automatically
operating by itself; unintentional
an automatic machine is one which has controls that enable it to perform a task without needing to be constantly operated by a person.
an automatic gun, car, or washing machine can be called an automatic.
an automatic action is one that you do without thinking about it.
if something such as an action or a punishment is automatic, it happens as the normal result of something else.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] خودکار .
[برق و الکترونیک] اتوماتیک، خودکار
[صنعت] خودکار، اتوماتیک
[نساجی] اتوماتیک - خودکار
[ریاضیات] خودکار، اتوماتیک، اتومات

مترادف و متضاد

Synonyms: assured, certain, inescapable, inevitable, necessary, routine, unavoidable


Antonyms: stilted, unnatural


اتوماتیک (اسم)
automatic

دستگاه خودکار (صفت)
automatic, automatical

خود بخود (صفت)
automatic, automatical, spontaneous

غیر ارادی (صفت)
automatic, automatical, involuntary

مربوط به ماشینهای خودکار (صفت)
automatic, automatical

خودکار (صفت)
auto, automated, automatic, automatical, self-acting, self-administered, self-driven, self-charging, self-operating, self-operative

done or made by machine


Synonyms: automated, electric, electronic, mechanical, mechanized, motorized, robotic, self-moving, self-regulating, self-starting


Antonyms: by hand, manual


done by habit


Synonyms: autogenetic, habitual, impulsive, instinctive, instinctual, intuitive, involuntary, knee-jerk, mechanical, natural, perfunctory, reflex, routine, spontaneous, unconscious, unforced, unintentional, unmeditated, unthinking, unwilled


Antonyms: thought-out


occurring as natural consequence


جملات نمونه

1. automatic landing gear
(در هواپیما) دستگاه فرود خودکار

2. automatic machinery
ماشین آلات خودکار

3. automatic rifle
تفنگ خودکار (مسلسل مانند)

4. automatic data processing
(کامپیوتر) پردازش خودکار داده ها

5. an automatic gesture
حرکت از روی عادت

6. an automatic missile monitor
دستگاه خودکار کنترل موشک

7. an automatic ticketing machine
ماشین خودکار برای دادن بلیت

8. the automatic apparatus created by the two scientists
دستگاه خودکاری که آن دو دانشمند ابداع کرده اند

9. do you want a car with automatic (gearshift) or manual gearshift?
اتومبیل با دنده ی اتوماتیک می خواهید یا (دنده ی) دستی ؟

10. The heating system has an automatic temperature control.
[ترجمه ترگمان]سیستم گرمایش دارای کنترل دمای اتوماتیک است
[ترجمه گوگل]سیستم گرمایش دارای کنترل درجه حرارت اتوماتیک است

11. Eddie slipped the safety catch on his automatic back into place.
[ترجمه ترگمان]ادی به سرعت خود را به جای امنی رساند
[ترجمه گوگل]ادی به طور اتوماتیک وارد ایمنی خود شد

12. The aircraft was set on automatic pilot.
[ترجمه ترگمان]هواپیما بر روی خلبان خودکار تنظیم شده بود
[ترجمه گوگل]این هواپیما به خلبان اتوماتیک تنظیم شد

13. A fine for this offence is automatic.
[ترجمه ترگمان]برای این جرم بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]جریمه برای این جرم به صورت خودکار است

14. Citizenship is automatic for children born in this country.
[ترجمه ترگمان]شهروندی برای کودکان متولد این کشور اتوماتیک است
[ترجمه گوگل]شهروندی برای کودکان متولد شده در این کشور اتوماتیک است

15. We heard the rapid crackle of automatic gunfire.
[ترجمه ترگمان]صدای شلیک سریع شلیک گلوله را شنیدیم
[ترجمه گوگل]ما سر و صدای سریع تیراندازی اتوماتیک را شنیدیم

16. You get an automatic promotion after two years.
[ترجمه ترگمان]بعد از دو سال، شما یک تبلیغ اتوماتیک دریافت می کنید
[ترجمه گوگل]شما بعد از دو سال ارتقاء خودکار را دریافت می کنید

When workers retire, they automatically cease to be union members.

وقتی که کارگران بازنشسته می‌شوند، خودبه‌خود از عضویت در اتحادیه برکنار می‌گردند.


an automatic gesture

حرکت از روی عادت


He automatically turned left and opened the door.

او ناخودآگاهانه به طرف چپ چرخید و در را گشود.


automatic machinery

ماشین آلات خودکار


automatic landing gear

(در هواپیما) دستگاه فرود خودکار


automatic rifle

تفنگ خودکار (مسلسل مانند)


اصطلاحات

automatic data processing

(کامپیوتر) پردازش خودکار داده‌ها


پیشنهاد کاربران

خود کار

خودبه خودی

1 - خودکار
automatic gearbox
2 - خود به خود
hard work and persistence will result in an automatic success
3 - ناخودآگاه، غیر ارادی ( برای کاری که زیاد انجامش دادیم )
in accounting you would debit and credit the accounts till it would become automatic to you
walking and breathing are automatic
4 - تفنگی که بدون دخالت دست برای کشیدن ضامن و . . . بتونه پشت هم شلیک کنه
5 - ماشین دنده اتومات

قهری ( حقوق )

automatic ( عمومی )
واژه مصوب: خودکار
تعریف: ویژگی هر وسیله‏ای که بدون دخالت انسان و خودبه‏خود کار کند؛ عملی که بدون فکر کردن انجام شود|||متـ . خودبه‏خود|||* مصوب فرهنگستان اول

چیزی که دارای ویژگی خود کار بودن باشد.

پیشنهاد من: خودکاریک

ایک یا ic پسوندیست ایرانی برای دارای ویژگی کردن فعل که در انگلیسی همین کاربرد را دارد. این پسوند در پهلوی هم هست، نمونه تاریک.


کلمات دیگر: