کلمه جو
صفحه اصلی

to the full


کاملا، به حد اکثر، درست و حسابی، تا بیشینه

انگلیسی به فارسی

به طور کامل


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to the greatest degree.
مترادف: fully
مشابه: with a vengeance

• completely, entirely

جملات نمونه

1. They finally awoke to the full extent of the problem.
[ترجمه ترگمان]آن ها سرانجام تا حد کامل مشکل بیدار شدند
[ترجمه گوگل]آنها در نهایت به تمام معضل مشغول بودند

2. The cart was charged to the full.
[ترجمه ترگمان]گاری پر شده بود
[ترجمه گوگل]سبد خرید به صورت کامل پرداخت شد

3. They lived their lives to the full.
[ترجمه ترگمان]آن ها زندگی خود را تا پایان عمر می گذراندند
[ترجمه گوگل]آنها زندگی خود را به طور کامل زندگی می کردند

4. She enjoyed herself to the full.
[ترجمه ترگمان]با تمام وجود از خودش لذت می برد
[ترجمه گوگل]او از خود لذت برد

5. She believes in living life to the full.
[ترجمه ترگمان]اون اعتقاد داره که تو زندگی کردن به کل زندگی میکنه
[ترجمه گوگل]او به زندگی کامل به طور کامل معتقد است

6. She certainly lives life to the full.
[ترجمه ترگمان] اون قطعا جون سالم به در برده
[ترجمه گوگل]او قطعا زندگی را به طور کامل زندگی می کند

7. He always believed in living life to the full.
[ترجمه ترگمان]او همیشه معتقد بود که زندگی در زندگی پر است
[ترجمه گوگل]او همیشه به زندگی کامل اعتقاد داشت

8. Ed believes in living life to the full .
[ترجمه ترگمان]اد به زندگی کردن در زندگی معتقد است
[ترجمه گوگل]اد به زندگی کامل به طور کامل معتقد است

9. To live every day to the full is a recipe for happiness.
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن هر روز برای همیشه یک دستورالعمل برای شادی است
[ترجمه گوگل]برای زندگی هر روز به طور کامل یک دستورالعمل برای شادی است

10. The public has been awakened to the full horror of the situation.
[ترجمه ترگمان]مردم از این وضع به وحشت افتاده اند
[ترجمه گوگل]مردم به ترس و وحشت کامل از وضعیت بیدار شده اند

11. I've always believed in living life to the full.
[ترجمه ترگمان]من همیشه به زندگی کردن به کل اعتقاد داشتم
[ترجمه گوگل]من همیشه در زندگی زندگی به طور کامل اعتقاد دارم

12. With a car he can enjoy his leisure to the full by making trips to the country or seaside on the weekends.
[ترجمه ترگمان]او با یک خودرو می تواند از اوقات فراغت خود به سفر به کشور یا کنار دریا در اواخر هفته لذت ببرد
[ترجمه گوگل]با استفاده از ماشین او می تواند از اوقات فراغت خود را به کامل با سفر به کشور و یا در ساحل در تعطیلات آخر هفته لذت ببرید

13. At the new house, he lived life to the full.
[ترجمه ترگمان]او در خانه جدید زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]در خانه جدید، او زندگی را به طور کامل زندگی می کرد

14. To live life to the full involves awareness of the physical, emotional, mental and spiritual self.
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن به طور کامل شامل آگاهی از نفس فیزیکی، عاطفی، روحی و معنوی است
[ترجمه گوگل]زندگی کامل به طور کامل شامل آگاهی از خود فیزیکی، احساسی، ذهنی و معنوی است

15. Pittston also demanded an end to the full health-care plan, and sought cuts in health and pension benefits for retired miners.
[ترجمه ترگمان]Pittston همچنین خواستار پایان دادن به برنامه کامل مراقبت بهداشتی شد و به دنبال کاهش مزایای بهداشتی و بازنشستگی برای معدنچیان بازنشسته شد
[ترجمه گوگل]پیتستون همچنین خواستار پایان دادن به طرح کامل مراقبت های بهداشتی شد و خواستار کاهش حقوق و مزایای بهداشتی و حقوق بازنشستگی برای معدنچیان بازنشسته شد


کلمات دیگر: