(عامیانه) حمله کردن (لفظی یا بدنی)
pitch into
(عامیانه) حمله کردن (لفظی یا بدنی)
انگلیسی به فارسی
زمین را به
انگلیسی به انگلیسی
• attack -, storm -
جملات نمونه
1. He pitched into me as soon as I arrived, asking where the work was.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه وارد شدم، او به من حمله کرد و پرسید که کار کجاست
[ترجمه گوگل]همانطور که من وارد شدم، او به من زل زد و پرسید کجا کار شد
[ترجمه گوگل]همانطور که من وارد شدم، او به من زل زد و پرسید کجا کار شد
2. He pitched into the idea of raising taxes.
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که باید مالیات را بلند کند
[ترجمه گوگل]او به ایده افزایش مالیات ها متوسل شد
[ترجمه گوگل]او به ایده افزایش مالیات ها متوسل شد
3. He was pitched into despair by what happened to him in his final year at college.
[ترجمه ترگمان]از اتفاقی که در سال آخر در کالج برایش افتاد مایوس شد
[ترجمه گوگل]او در سال گذشته در کالج به ناامیدی افتاد
[ترجمه گوگل]او در سال گذشته در کالج به ناامیدی افتاد
4. I didn't ask for the chairmanship, I was pitched into it.
[ترجمه ترگمان]من چیزی نپرسیدم، خودم را جمع و جور کردم
[ترجمه گوگل]من از رئیس جمهور خواسته بودم، من در آن جا بودم
[ترجمه گوگل]من از رئیس جمهور خواسته بودم، من در آن جا بودم
5. I rolled up my sleeves and pitched into cleaning the kitchen.
[ترجمه ترگمان]آستین ها را بالا زدم و شروع به تمیز کردن آشپزخانه کردم
[ترجمه گوگل]من آستین هایم را روی میز گذاشتم و به آشپزخانه تمیز کردم
[ترجمه گوگل]من آستین هایم را روی میز گذاشتم و به آشپزخانه تمیز کردم
6. Rick pitched into decorating the house at once.
[ترجمه ترگمان]ریک فورا وارد خانه شد
[ترجمه گوگل]ریک در یک زمان به تزئین خانه رفت
[ترجمه گوگل]ریک در یک زمان به تزئین خانه رفت
7. He got mad and pitched into Waller with both fists.
[ترجمه ترگمان]عصبانی شد و با هر دو مشت به والر حمله کرد
[ترجمه گوگل]او دیوانه شد و با هر دو مشت به والر رفت
[ترجمه گوگل]او دیوانه شد و با هر دو مشت به والر رفت
8. They were being pitched into a new adventure.
[ترجمه ترگمان] اونا داشتن یه ماجراجویی جدید رو شروع میکردن
[ترجمه گوگل]آنها در یک ماجراجویی جدید قرار داشتند
[ترجمه گوگل]آنها در یک ماجراجویی جدید قرار داشتند
9. She pitched into me as soon as I started to speak.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه شروع به صحبت کردم به درون من آمد
[ترجمه گوگل]به زودی شروع به صحبت می کنم
[ترجمه گوگل]به زودی شروع به صحبت می کنم
10. The heavy rain had turned the pitch into a quagmire.
[ترجمه ترگمان]باران سنگین زمین را به صورت \"ک - واگ - - مای - - مای - - ر\" تبدیل کرده بود
[ترجمه گوگل]باران سنگین زمین را به یک بغلی تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]باران سنگین زمین را به یک بغلی تبدیل کرد
11. They pitched into the work immediately.
[ترجمه ترگمان]آن ها فورا دست به کار شدند
[ترجمه گوگل]آنها بلافاصله به کار خود ادامه دادند
[ترجمه گوگل]آنها بلافاصله به کار خود ادامه دادند
12. It was a wonderful meal, and we all pitched into it as though we hadn't eaten for a month.
[ترجمه ترگمان]غذای فوق العاده ای بود و همه ما طوری به آن برخورد کردیم که انگار یک ماه غذا نخورده بودیم
[ترجمه گوگل]این یک غذای شگفت انگیز بود و همه ما در آن قرار داشتیم، همانطور که ما برای یک ماه غذا نداشتیم
[ترجمه گوگل]این یک غذای شگفت انگیز بود و همه ما در آن قرار داشتیم، همانطور که ما برای یک ماه غذا نداشتیم
13. I was pitched into the water and swam ashore.
[ترجمه ترگمان]به آب افتادم و به ساحل شنا کردم
[ترجمه گوگل]من به آب افتادم و شناور شدم
[ترجمه گوگل]من به آب افتادم و شناور شدم
14. I pitched into the work on my desk.
[ترجمه ترگمان]روی میزم نشستم
[ترجمه گوگل]من بر روی میز روی میزم
[ترجمه گوگل]من بر روی میز روی میزم
15. The new government has already been pitched into a crisis.
[ترجمه ترگمان]دولت جدید هم اکنون به بحران تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]دولت جدید در حال حاضر به یک بحران تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]دولت جدید در حال حاضر به یک بحران تبدیل شده است
پیشنهاد کاربران
کمک کردن
کلمات دیگر: