کلمه جو
صفحه اصلی

abode


معنی : منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن
معانی دیگر : منزلگاه، کاشانه، خانه، محل اقامت، دوران اقامت، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: abide، اشاره کردن، پیشگویی کردن

انگلیسی به فارسی

منزل، مسکن، رحل اقامت افکندن، اشاره کردن، پیشگویی کردن، بودگاه، بودباش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a residence or dwelling; home.
مترادف: domicile, dwelling, habitation, home, residence
مشابه: apartment, house, housing, lodge, pad, rooms

- This modest cottage on the lake was the writer's summer abode.
[ترجمه ترگمان] این کلبه محقر در کنار دریاچه، اقامتگاه تابستانی نویسنده بود
[ترجمه گوگل] این کلبه کم نظیر در دریاچه، تابستان است

(2) تعریف: a stay in a place; sojourn.
مترادف: residence, sojourn, stay
مشابه: habitation

- Her two-month abode with her strict aunt appeared to have had a beneficial effect on her.
[ترجمه ترگمان] محل اقامتش در دو ماه پیش خاله her به نظر می رسید تاثیر مثبتی روی او گذاشته باشد
[ترجمه گوگل] اقامتگاه دو ماهه اش با عمه سخت او به نظر می رسید تاثیری مثبت بر او داشته باشد
( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of abide.

• dwelling place, residence; extended stay in one place
your abode is the place where you live; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] اقامتگاه، مسکن

مترادف و متضاد

منزل (اسم)
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwelling, habitation, lodging, lodge, destination, hospice, inn, caravan-serai, halting place

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

سکنی (اسم)
abode, dwelling, habitation, residence, inhabitancy, habitancy

بودگاه (اسم)
abode

بودباش (اسم)
abode

مقر (اسم)
abode, residence, seat, site, domicile, stead, chair

رحل اقامت افکندن (فعل)
abode

building or place where one resides


Synonyms: address, apartment, base, casa, condo, co-op, crash pad, crib, den, digs, domicile, dwelling, flat, flop, habitat, haunt, headquarters, hearth, hole, home, homestead, house, joint, lodging, pad, quarters, residence, roost, sanctuary, seat


جملات نمونه

1. the abode of the immortals
جایگاه خدایان

2. during his abode in ghazvin
در دوران اقامت او در قزوین

3. the hibernal abode of polar bears
منزلگاه زمستانی خرس های قطبی

4. a humble cottage became their abode
کلبه ی محقری منزلگه آنها شد.

5. i was an angel and the lofty paradise was my abode
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

6. They established their permanent abode here.
[ترجمه ترگمان]آن ها اقامت دائم خود را در اینجا برقرار کردند
[ترجمه گوگل]آنها محل اقامت دائمی خود را در اینجا تاسیس کردند

7. They still dwelt in their old abode.
[ترجمه ترگمان]هنوز در محل زندگی خود مسکن داشتند
[ترجمه گوگل]آنها هنوز در خانه های قدیمی خود زندگی می کنند

8. Let me take you to my humble abode!
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید شما را به خانه محقر من ببرید!
[ترجمه گوگل]بگذار من را به خانه فروتن من برسانم!

9. The child abode with his grandparents for three years before being returned to his home.
[ترجمه ترگمان]کودک سه سال قبل از بازگشت به خانه، با پدربزرگ و مادربزرگش اقامت گزید
[ترجمه گوگل]کودک قبل از بازگشت به خانه به مدت سه سال با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کند

10. Lovejoy, of no fixed abode, was charged with murder.
[ترجمه ترگمان]Lovejoy که محل ثابتی نداشت متهم به قتل شد
[ترجمه گوگل]Lovejoy، از هیچ محل ثابت، به قتل رسید

11. The child abode with his grandparents for two years.
[ترجمه ترگمان]بچه برای دو سال با پدربزرگ و مادربزرگش اقامت گزید
[ترجمه گوگل]کودک برای مدت دو سال با پدربزرگ و مادربزرگ خود زندگی می کند

12. It was in some contrast to Jansher's abode in nearby Peshawar, but Mehboob and his family were happy.
[ترجمه ترگمان]این مکان در مقایسه با اقامتگاه Jansher در نزدیکی پیشاور بود، اما محبوب و خانواده اش خوشحال بودند
[ترجمه گوگل]این در برخی موارد مخالفت با محل اقامت جانسر در پیشاور بود اما مهباب و خانواده اش خوشحال بودند

13. It was an abode of perfect blessedness.
[ترجمه ترگمان]خانه سعادت و سعادت کامل بود
[ترجمه گوگل]این محل سکونت کامل بود

14. This would have allowed the right of abode to all citizens in any part of the country.
[ترجمه ترگمان]این امر امکان اقامت در همه شهروندان در هر بخشی از کشور را فراهم می آورد
[ترجمه گوگل]این امر به حق شهروندان در تمام نقاط کشور امکان داد

during his abode in Ghazvin

در دوران اقامت او در قزوین


a humble cottage became their abode

کلبه‌ی محقری منزلگه آنها شد.


پیشنهاد کاربران

جایگاه

سرایه ( زبر "س" - زیر "ی" )

مانش ( زیر "ن" ) = اقامت =abode

Welcome to our humble abode
خوش اومدید به خونه محقر ما

So glad you could attend our humble abode
خیلی خوشحالیم که تشریف فرما شدید به خونه محقر ما

مأوا

humble abode = کلبه ی محقر


کلمات دیگر: