کلمه جو
صفحه اصلی

carriage


معنی : کالسکه، نورد
معانی دیگر : بردن، حمل، حمل و نقل، ترابری، ترابرد، هزینه ی ترابرد، کرایه ی حمل و نقل، طرز ایستادن و حالت سر و شانه ها، اندام نهش (posture هم می گویند)، کالسکه ی چهار چرخه (معمولا با دو اسب یا بیشتر)، (انگلیس) واگن مسافربر، پایه ی چرخدار هرچیز، قنداق توپ یا جنگ افزار، زیرگیر، حمل کننده ی دستگاه جوشکاری، برداره، بخش متحرک و نگهدار ماشین (مثلا در ماشین تحریر)، (قدیمی) مدیریت، اجرا، کار کرد، رفتار، سلوک، کالسکه ی بچه (اسم کامل آن: baby carriage)

انگلیسی به فارسی

نورد


حمل و نقل، کالسکه، نورد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a wheeled passenger vehicle that is covered or enclosed.
مترادف: barouche, brougham, buggy, cabriolet, coach, equipage, hansom, rig, surrey
مشابه: cab, calash, carryall, chaise, chariot, gig, perambulator, phaeton, post chaise, stagecoach, stroller, sulky, tilbury

- The bride arrived at the church in a horse-drawn carriage.
[ترجمه چکامه] عروس با کالسکه ی که اسب می کشید، وارد کلیسا شد
[ترجمه ترگمان] عروس وارد کلیسا شد
[ترجمه گوگل] عروس وارد کلیسا در حیاط اسب می شود
- The nanny wheeled the baby carriage into the park.
[ترجمه ترگمان] پرستار کالسکه بچه را به پارک برد
[ترجمه گوگل] پرستار کودک را به پارک رانده است

(2) تعریف: the act of transporting or carrying.
مترادف: conveyance, transport, transportation

(3) تعریف: the cost of transporting.
مترادف: charge, cost, drayage, fare, fee, price, ticket
مشابه: bill, expense

(4) تعریف: a movable machine part that shifts the position of another part, as on a typewriter.
مشابه: roller

- The carriage returns a the end of each line.
[ترجمه ترگمان] کالسکه در انتهای هر ردیف قرار دارد
[ترجمه گوگل] قطار به انتهای هر خط بازگشت می کند

(5) تعریف: the manner of carrying oneself; posture; bearing.
مترادف: appearance, bearing, poise, posture
مشابه: attitude, demeanor, manner, mien, pose, stance

- If you want to be a model, you'll have to work on your carriage.
[ترجمه چکامه] اگر می خوای مدل بشی باید روی حالت سر و شانه و ایستادنت کار کنی
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید یک مدل بشوید، باید روی carriage کار کنید
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید یک مدل باشد، باید بر روی حمل خود کار کنید

• coach, buggy; railroad car; transportation; mechanism that prepares the next sheet of paper before it is fed into a printer (computers); pedestal of a cannon; walking, manner of carrying oneself; paper feeder in a typewriter
a carriage is one of the separate sections of a train that carries passengers.
a carriage is also an old-fashioned vehicle which is pulled by horses.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] نورد، کنترل چاپگر .
[برق و الکترونیک] محمل وسیله ای که قطع های نظیر هد ضبط صوت را در مسیر معینی حمل می کند .
[حقوق] حمل ونقل، کرایه حمل
[نساجی] قسمت رونده ماشین میول که حامل دوکها است
[ریاضیات] حامل، حماله، زین حمال

مترادف و متضاد

Synonyms: air, aspect, attitude, bearing, behavior, cast, comportment, conduct, demeanor, deportment, gait, look, manner, mien, pace, positure, presence, stance, step


delivery of freight


کالسکه (اسم)
brougham, carriage, coach, stagecoach

نورد (اسم)
roll, carriage, roller

Synonyms: carrying, conveyance, conveying, delivering, freight, transit, transport, transportation


posture, physical and mental


جملات نمونه

The cost comes to one hundred dollars including carriage.

هزینه با احتساب کرایه به صد دلار می‌رسد.


Her carriage and speech were faultless.

طرز ایستادن و صحبت کردن او نقص نداشت.


a horse and carriage

اسب و کالسکه


The guests went by carriage to the palace.

مهمانان با کالسکه به کاخ رفتند.


Jahangir left his seat and crossed the carriage to where I was sitting.

جهانگیر صندلی خود را ترک کرد و به این سوی واگن مسافری که من نشسته بودم آمد.


a gun carriage

قنداق توپ


1. carriage bolt
پیچ بدنه،پیچ سر عدسی (کوتاه - با گلویی چند گوش)

2. carriage pole
مال بند

3. a carriage house
گاراژ کالسکه ها

4. her carriage and speech were faultless
طرز ایستادن و صحبت کردن او نقص نداشت.

5. the carriage on a lathe
بخش متحرک ماشین تراش،سوپرت ماشین تراش

6. a gun carriage
قنداق توپ

7. a horse and carriage
اسب و کالسکه

8. a second-class railway carriage
واگن درجه دو (راه آهن)

9. the guests went by carriage to the palace
مهمانان با کالسکه به کاخ رفتند.

10. to push a baby carriage
کالسکه ی بچه را بردن

11. a team of fresh horses for the carriage
یک دسته اسب تازه نفس برای کالسکه

12. jahangir left his seat and crossed the carriage to where i was sitting
جهانگیر صندلی خود را ترک کرد و به این سوی واگن مسافری که من نشسته بودم آمد.

13. the cost comes to one hundred dollars including carriage
هزینه با احتساب کرایه به صد دلار می رسد.

14. they had harnessed the two black horses to my carriage
دو اسب سیاه را به کالسکه ی من بسته بودند.

15. The carriage upset and we were all spilled into the ditch.
[ترجمه ترگمان]کالسکه ناراحت شد و ما همگی به نهر سرازیر شدیم
[ترجمه گوگل]ناراحتی حمل و نقل و ما همه را به گود ریخته شد

16. A printer has a carriage which holds and moves the paper.
[ترجمه ترگمان]یک چاپخانه یک کالسکه دارد که در آن جا می گیرد و کاغذ را حرکت می دهد
[ترجمه گوگل]یک چاپگر دارای یک حامل است که کاغذ را نگه می دارد و حرکت می کند

17. The railway carriage became so hot that air misted the windows.
[ترجمه ترگمان]واگن قطار چنان گرم شده بود که شیشه های پنجره را فراگرفته بود
[ترجمه گوگل]واگن راه آهن خیلی گرم بود که هوا پنجره ها را می لرزاند

18. Another railway carriage has been hitched on.
[ترجمه ترگمان]درشکه دیگری به راه افتاد
[ترجمه گوگل]واگن راه آهن یکی دیگر است

19. The carriage overturned and the passengers pitched out.
[ترجمه ترگمان]کالسکه واژگون شد و مسافران به راه افتادند
[ترجمه گوگل]کامیون لغو شد و مسافران فرود آمدند

20. He paid the carriage hire to the driver.
[ترجمه ترگمان]کرایه کالسکه را به راننده داد
[ترجمه گوگل]او کرایه حمل را به راننده پرداخت

the carriage on a lathe

بخش متحرک ماشین‌تراش، سوپرت ماشین‌تراش


اصطلاحات

carriage bolt

پیچ بدنه، پیچ سر عدسی (کوتاه - با گلویی چند گوش)


carriage pole

مال بند


carriageway

راه شوسه، راه کالسکه رو


پیشنهاد کاربران

کوپه

کالسکه

کالسکه یا درشکه

کالسکه ای ک کودک میتواند در آن بخوابد ( با stroller فرق میکند )

ارّابه

Carriage:کالسکه راحتی که کودک می تواند در آن بخوابد
Strollers:کالسکه ای که برای حمل و نقل کودک استفاده میشود و راحتی کمتری دارد

کرایه حمل و نقل

کوپه قطار

کوپه قطار
بریتانیایی: carriage
امریکایی: car

واگن مخصوص حمل مسافران ( Br ) carriage یا ( AmE ) car هست
کوپه compartment میشه که اتاقک های داخل واگن هستن


کلمات دیگر: