کلمه جو
صفحه اصلی

join in


شرکت کردن در، پیوستن به

انگلیسی به انگلیسی

• become involved in something; be an active part of something, participate

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ملحق شدن یا پیوستن (به حکم)

جملات نمونه

1. Will you all join in singing the refrain, please ?
[ترجمه ترگمان]لطفا همگی در حال آواز خواندن باشید، لطفا؟
[ترجمه گوگل]آیا شما همه را در حال آواز خواندن پیوستن، لطفا؟

2. I hope that everyone will be able to join in the fun.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که همه بتوانند در این سرگرمی شرکت کنند
[ترجمه گوگل]امیدوارم که همه بتوانند در سرگرمی شرکت کنند

3. The whole family can join in the fun at Water World.
[ترجمه ترگمان]همه خانواده می توانند در این سرگرمی در دنیای آبی شرکت کنند
[ترجمه گوگل]تمام خانواده می توانند در سرگرمی در World Water شرکت کنند

4. My aunt asked me to join in with her on her holidays abroad.
[ترجمه عباس جعفری] خاله ام از من تقاضا کرد که با وی در تعطیلات پیش رو در خارج باشم
[ترجمه ترگمان]خاله ام از من خواست که در تعطیلات به او ملحق شوم
[ترجمه گوگل]عمه ام از من خواست تا با او در تعطیلات خود در خارج از کشور شرکت کنم

5. Everybody likes to join in this activity.
[ترجمه عباس جعفری] همه تمایل دارند در این فعالیت شرکت کنند
[ترجمه ترگمان]همه دوست دارند در این فعالیت شرکت کنند
[ترجمه گوگل]همه دوست دارند که در این فعالیت شرکت کنند

6. I wish he would join in with the other children.
[ترجمه ترگمان]ای کاش به بچه های دیگر هم ملحق می شد
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم او با فرزندان دیگر ملحق شود

7. You still have time to join in the fun.
[ترجمه ترگمان]هنوزم وقت داری که بهمون خوش بگذره
[ترجمه گوگل]شما هنوز هم برای پیوستن به سرگرم کننده است

8. He was too proud to join in our fun.
[ترجمه عباس جعفری] او بیش از حد مغرور بود که در این سرگرمی به ما ملحق شود
[ترجمه ترگمان]خیلی مغرورتر از آن بود که به ما بپیوندد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد افتخار کرده بود که در جشنواره شرکت کند

9. Now and again he'd join in when we were playing video games.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه در بازی بازی های ویدیویی شرکت می کرد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و دوباره او می خواهد در زمانی که ما در حال بازی بازی های ویدئویی

10. Don't be such a drip! Come and join in the fun.
[ترجمه ترگمان]این قدر a نباش! بیا و خوش بگذرون
[ترجمه گوگل]چنین قطره ای نکنید! بیا و به سرگرم کننده بپیوندید

11. I am aching to join in the game.
[ترجمه ترگمان]من برای ملحق شدن به این بازی درد دارم
[ترجمه گوگل]من دلم برای پیوستن به بازی هست

12. The toddlers often join in the rough and tumble of the older children's games.
[ترجمه ترگمان]کودکان نوپا اغلب در بازی های کودکانه و tumble بازی های کودکان بزرگ تر شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]کودکان نوپای اغلب در بازی های کودکان بزرگتر و خشن تر می شوند

13. The main rebel groups have agreed to join in a meeting to set up a transitional government.
[ترجمه ترگمان]گروه های اصلی شورشی برای تشکیل یک دولت انتقالی توافق کرده اند که به یک جلسه بپیوندند
[ترجمه گوگل]گروه های شورشی اصلی توافق کرده اند که در یک نشست برای ایجاد یک دولت انتقالی شرکت کنند

14. I hope you'll join in the Christmas celebrations.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم تو مراسم کریسمس شرکت کنی
[ترجمه گوگل]امیدوارم در جشن های کریسمس شرکت کنید

15. There's a join in this piece of material.
[ترجمه ترگمان]در این قطعه از مواد یک شرکت وجود دارد
[ترجمه گوگل]پیوستن به این قطعه مواد وجود دارد

پیشنهاد کاربران

شرکت در

ملحق شدن


کلمات دیگر: