کلمه جو
صفحه اصلی

incursion


معنی : تعدی، تاخت و تاز، غارت، تهاجم، تاراج و حمله، غارتگری
معانی دیگر : (به ویژه اگر نامطبوع باشد) درون روی، درون ریزی، رسوخ، یورش، هجوم، درازدستی

انگلیسی به فارسی

تاخت و تاز، تهاجم، تاراج و حمله، تعدی


تهاجم، تاخت و تاز، تعدی، غارت، تاراج و حمله، غارتگری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a raid or sudden invasion.
مشابه: invasion, raid

- Our troops led an incursion on the small village.
[ترجمه ترگمان] نیروهای ما حمله به روستای کوچک را رهبری کردند
[ترجمه گوگل] نیروهای ما منجر به حمله به روستای کوچک شدند

(2) تعریف: an encroachment or inroad.
مشابه: invasion

- an incursion on his privacy
[ترجمه ترگمان] حمله ای در حریم خصوصی او،
[ترجمه گوگل] حمله به حریم خصوصی او

• hostile invasion, attack, raid; infiltration, entering, coming in
an incursion is a small military invasion, often temporary or accidental; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[آمار] درون گشت

مترادف و متضاد

تعدی (اسم)
violation, infringement, incursion, inroad, oppression

تاخت و تاز (اسم)
onset, attack, invasion, raid, ravage, incursion, inroad

غارت (اسم)
rapine, robbery, incursion, pillage, plunder, despoliation, loot, plunderage, rip-off

تهاجم (اسم)
invasion, incursion, inroad, foray

تاراج و حمله (اسم)
incursion

غارتگری (اسم)
robbery, incursion, ransack, sack, pillage, plunder, sacking, marauding, plundering, pillaging

invasion


Synonyms: aggression, attack, foray, infiltration, inroad, intrusion, irruption, penetration, raid


Antonyms: retreat


جملات نمونه

1. the incursion of water through leaky dikes
تراوش آب از سدهای روزنه دار

2. the inevitable incursion of new ideas from abroad
ورود اجتناب ناپذیر اندیشه های نو از برون مرز

3. The media was criticized for its thoughtless incursion into the domestic grief of the family.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها بخاطر حمله thoughtless به اندوه خانوادگی خانواده مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]رسانه ها به دلیل غفلت غلط در داخل غم و اندوه خانواده خانواده مورد انتقاد قرار گرفتند

4. This had been my first and only real incursion into the legal battlefield, but I was hooked.
[ترجمه ترگمان]این اولین و تنها حمله واقعی من در میدان جنگ بود، اما من گیر کرده بودم
[ترجمه گوگل]این اولین و تنها حمله واقعی من به میدان جنگ قانونی بود، اما من قلاب شدم

5. Daily newspapers appear especially threatened by the incursion on to their turf of timely and in-depth local information.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که روزنامه های روزانه از تاخت و تاز به حوزه اطلاعات محلی و به موقع و به موقع، تهدید می شوند
[ترجمه گوگل]روزنامه های روزانه ظاهرا به شدت تحت تاثیر قرار گرفتن در معرض تهدید به اطلاعات روزانه و عمیق محلی قرار دارند

6. And she thought of her tiny incursion into that life.
[ترجمه ترگمان]و به خاطر هجوم ناچیز او به این زندگی می اندیشید
[ترجمه گوگل]و او از تهاجم کوچک خود به این زندگی فکر کرد

7. He described the incursion as the most dangerous development since the end of the war itself.
[ترجمه ترگمان]او تهاجم را خطرناک ترین نوع توسعه از زمان پایان جنگ توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او این تهاجم را به عنوان خطرناک ترین پیشرفت از زمان پایان جنگ توصیف کرد

8. Mass media culture has made an incursion into the formerly isolated Karoo.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ رسانه های جمعی، تهاجم را به the منزوی سابق تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]فرهنگ رسانه های جمعی ساخته شده است حمله به Karous از قبل شده است

9. They were shattered by the sudden incursion of a resounding bass voice which broke into song.
[ترجمه ترگمان]با هجوم ناگهانی صدای بم و پرطنین که آهنگ سرود را به هم می زد، خرد شدند
[ترجمه گوگل]آنها توسط انفجار ناگهانی یک صدای باس صدایی که به آهنگ رسیده بود، از بین رفتند

10. Does this incursion upon individual liberty without consent serve a worthwhile purpose or rest upon some important principle?
[ترجمه ترگمان]آیا این تهاجم به آزادی فردی بدون رضایت به یک هدف ارزشمند و یا بر روی یک اصل مهم خدمت می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا این تهاجم بر آزادی فرد بدون رضایت به هدف ارزشمندی و یا بر اساس برخی از اصل مهم پایبند است؟

11. Locals regarded it as a provocative incursion.
[ترجمه ترگمان]افراد محلی آن را یک حمله تحریک آمیز می دانند
[ترجمه گوگل]مردم محلی آن را یک تحریم تحریک آمیز میدانند

12. Government forces were able to halt the rebel incursion.
[ترجمه ترگمان]نیروهای دولتی توانستند مانع از تهاجم شورشیان شوند
[ترجمه گوگل]نیروهای دولتی قادر به حمله انتحاری شدند

13. But never before did a single incursion take place, which has serious consequences.
[ترجمه ترگمان]اما پیش از این یک حمله منفرد رخ نداده است که عواقب جدی دارد
[ترجمه گوگل]اما قبل از هرگز یک انفجار تنها رخ نداده است، که عواقب جدی دارد

14. The incursion caused no political stir, and was played down by the authorities asas the army.
[ترجمه ترگمان]این حمله هیچ جنبش سیاسی به وجود نیاورد، و مقامات ارتش را سرکوب کردند
[ترجمه گوگل]این تهاجم باعث شد که هیچ ارتش سیاسی از بین نرود

15. There are diplomatic risks to any Iraqi incursion, according to international relations expert Soli Ozel.
[ترجمه ترگمان]براساس اظهارات Soli Ozel، کارشناس روابط بین الملل، خطرات دیپلماتیک برای هر گونه حمله در عراق وجود دارد
[ترجمه گوگل]طبق متخصص بین المللی روابط بین الملل Soli Ozel، خطرات دیپلماتیک برای هر گونه حمله به عراق وجود دارد

the incursion of water through leaky dikes

تراوش آب از سدهای روزنه‌دار


the inevitable incursion of new ideas from abroad

ورود اجتناب‌ناپذیر اندیشه‌های نو از بیرون مرز


the Mongolian incursions into eastern Europe

یورش‌های مغولان در اروپای شرقی


پیشنهاد کاربران

ورود، دخول

هجوم
تجاوز


کلمات دیگر: