کلمه جو
صفحه اصلی

enact


معنی : نمایش دادن، بصورت قانون دراوردن، وضع کردن تصویب کردن
معانی دیگر : (لایحه و غیره) وضع کردن، تصویب کردن، به صورت قانون درآوردن، رواگاندن، (در نمایش و غیره) بازی کردن، ایفا کردن، (مجازی - نقش یا صحنه) اجرا کردن، وضع کردن قانون تصویب کردن

انگلیسی به فارسی

به‌صورت قانون درآوردن، وضع کردن (قانون) تصویب کردن، نمایش دادن


تصویب، بصورت قانون دراوردن، وضع کردن تصویب کردن، نمایش دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enacts, enacting, enacted
(1) تعریف: to make into a law.
مترادف: approve, pass
متضاد: repeal, revoke
مشابه: adopt, authorize, decree, execute, institute, legislate, perform, ratify, sanction, sign

(2) تعریف: to act out or act the part of, in a dramatic presentation.
مترادف: act, perform, play, portray
مشابه: depict, impersonate, represent, stage

• legislate, ordain, decree; act out, perform
when a government enacts a proposal, they make it into a law; a formal word.
if people enact a story or play, they act it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] گذراندن قانون، تصویب کردن قانون، وضع کردن قانون، مقررات

مترادف و متضاد

نمایش دادن (فعل)
perform, execute, act, display, represent, exhibit, depict, expose, depicture, enact

بصورت قانون دراوردن (فعل)
enact

وضع کردن تصویب کردن (فعل)
enact

act out; accomplish


Synonyms: achieve, appear as, depict, discourse, do, execute, go on, perform, personate, play, playact, play the part of, portray, represent


Antonyms: fail, hinder, repeal, stop


authorize, legislate


Synonyms: accomplish, appoint, bring about, carry through, command, constitute, decree, determine, dictate, effect, effectuate, establish, execute, fix, formulate, get the floor, institute, jam through, make, make into law, make laws, ordain, order, pass, proclaim, put in force, put through, railroad, railroad through, ratify, sanction, set, steamroll, transact, vote favorably, vote in


Antonyms: hinder, prevent, refuse, veto


جملات نمونه

1. The authorities have failed so far to enact a law allowing unrestricted emigration.
[ترجمه ترگمان]مقامات تاکنون نتوانسته اند قانونی را تصویب کنند که به مهاجرت نامحدود اجازه می دهد
[ترجمه گوگل]مقامات تا کنون موفق به تصویب یک قانون مجاز به مهاجرت نامحدود نشده اند

2. Congress refused to enact the bill.
[ترجمه ترگمان]کنگره از تصویب لایحه خودداری کرد
[ترجمه گوگل]کنگره از تصویب این لایحه اجتناب کرد

3. They're trying to enact a " nationality " bill.
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا لایحه \"ملیت\" را تصویب کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حال تلاش برای تأیید لایحه 'ملیت' هستند

4. The king could not enact laws without the sanction of Parliament.
[ترجمه ترگمان]پادشاه نمی توانست قوانین را بدون تصویب پارلمنت وضع کند
[ترجمه گوگل]پادشاه نمی توانست قوانین را بدون مجوز مجلس تصویب کند

5. It is the competence to recognize and enact the rules, procedures and forms of understanding of a particular cultural environment.
[ترجمه ترگمان]این صلاحیت تشخیص و تصویب قوانین، روش ها و اشکال درک یک محیط فرهنگی خاص است
[ترجمه گوگل]این صلاحیت به رسمیت شناختن و تصویب قوانین، رویه ها و اشکال درک محیط خاص فرهنگی است

6. King John forbade the clergy to enact any new decree on the subject.
[ترجمه ترگمان]پادشاه جان روحانیان را از اجرای هر گونه فرمان جدید در مورد این موضوع منع کرد
[ترجمه گوگل]پادشاه جان جانبازان روحانی را برای تصویب هر حکمی جدید در مورد این موضوع ممنوع کرد

7. Northern states did not enact legislation prohibiting discussion of slavery, but mob violence often awaited antislavery spokesmen.
[ترجمه ترگمان]ایالات شمالی قوانینی را تصویب نکردند که بحث از برده داری را ممنوع کرده بودند، اما خشونت مردم اغلب منتظر سخنگویان antislavery بود
[ترجمه گوگل]ایالت های شمالی قوانین ممنوعه بحث برده داری را تصویب نکردند، اما خشونت های غول پیکری اغلب سخنگویان ضد تروریستی را انتظار داشتند

8. If the representatives of the people will not enact campaign finance reform now, then when?
[ترجمه ترگمان]اگر نمایندگان مردم اکنون برنامه اصلاحات مالی را تصویب نکنند، چه زمانی؟
[ترجمه گوگل]اگر نمایندگان مردم در حال حاضر اصلاحات اصلاحات مالی را اجرا نکنند، پس چه وقت؟

9. Under a new law, universities must enact smoke-free policies on their campuses.
[ترجمه ترگمان]به موجب قانون جدید، دانشگاه ها باید سیاست های بدون دود در محوطه دانشگاه ها وضع کنند
[ترجمه گوگل]طبق یک قانون جدید، دانشگاهها باید در سیاست دانشگاهی خود برنامه های مبارزه با دخانیات را اجرا کنند

10. We must enact as soon as possible the National Human Welfare Act in order to regulate the use of humans in research.
[ترجمه ترگمان]ما باید هر چه زودتر قانون رفاه انسانی ملی را اجرا کنیم تا استفاده از انسان ها در پژوهش را منظم کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید در اسرع وقت قانون ملی رفاه انسانی را به منظور تنظیم استفاده از انسان در تحقیقات به تصویب برسانیم

11. Each village has dancers and musicians to enact musical dramas which have been passed down through the generations.
[ترجمه ترگمان]هر روستا، رقاصان و نوازندگان دارد که نمایش های موزیکال را اجرا کنند که از طریق نسل ها منتقل شده اند
[ترجمه گوگل]هر روستا دارای رقصنده و نوازنده برای اجرای درام های موسیقی است که از طریق نسل ها منتقل شده است

12. Through a high level of devotional art they enact stages of the contemplative game - indeed provide means of play.
[ترجمه ترگمان]آن ها از طریق سطح بالایی از هنر اسلامی، مراحل بازی ذهنی را اجرا می کنند - و واقعا ابزار نمایش را فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]از طریق سطح بالایی از هنر مذهبی، مراحل بازی معاصر را به اجرا در می آورند - در واقع ابزار بازی را فراهم می کنند

13. Congress hurried to enact a $151 billion highways bill.
[ترجمه ترگمان]کنگره با عجله لایحه ۱۵۱ میلیارد دلاری را تصویب کرد
[ترجمه گوگل]کنگره عجله کرد تا یک لایحه بزرگراه 151 میلیارد دلاری را تصویب کند

14. By necessity changes will take many years to enact a, id consequently the present system will prevail for some time.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه تغییرات ضروری سال ها طول خواهد کشید تا یک نهاد دولتی را اجرا کند و در نتیجه سیستم فعلی مدتی غالب خواهد شد
[ترجمه گوگل]با تغییرات ضروری، سالها طول خواهد کشید تا یک سیستم را وارد کند، در نتیجه سیستم فعلی برای برخی از زمانها برتری خواهد داشت

15. Neither will this legislature enact taxes that some say are necessary to pay for better education.
[ترجمه ترگمان]نه این قانون گذاری مالیاتی را تصویب می کند که برخی می گویند برای آموزش بهتر ضروری هستند
[ترجمه گوگل]این قانونگذاران مالیاتی را نیز اعمال نخواهند کرد که برخی از آنها برای پرداختن به آموزش بهتر هزینه لازم را دارند

The legislative branch enacts laws and the executive branch carries these laws out.

قوه‌ی مقننه قانون وضع می کند و قوه‌ی مجریه این قوانین را به اجرا درمی‌آورد.


The scene now being enacted in the courtroom.

صحنه‌ای که اکنون در دادگاه در شرف اجرا است.


پیشنهاد کاربران

در روانکاوی: اجرای ناخودآگاه


to perform a story or play

تصویب کردن

Synonym: Legislate

بازکنش ، بازآفرینی ، فعلیت یابی
در روانشناسی و در پدیده ی �مقاومت انتقال � که بیمار در یک رابطه ی بیمارگونه برای دور نگه داشتن روان درمانگر از خود برای اجتناب از تکرار رابطه ناخودآگاه با مراقبین اولیه و والدین، به نمایش می گذارد.

enact ( verb ) = وضع کردن، تصویب کردن، به صورت قانون در آوردن، ایفا کردن، نقش آفرینی کردن ، اجرا کردن

examples :
1 - Congress enacted the legislation during its last session.
کنگره در آخرین جلسه خود این قانون را تصویب کرد.
2 - scenes from history enacted by local residents
صحنه هایی از تاریخ با نقش آفرینی ساکنان محلی
3 - The Zarn lacks only one thing to enact his evil plan.
زارن برای اجرای نقشه شیطانی خود تنها یک چیز دارد.

مترادف: legislate ( verb )

( فعل )
1 - to perform a story or play
اجرا/بازی کردن ( نمایش )

2 - قانون گذاشتن
to make a law, or to make an idea into a law


کلمات دیگر: