کلمه جو
صفحه اصلی

marginal


معنی : مرزی، کم، حاشیهای، وابسته به حاشیه
معانی دیگر : نوشته شده یا چاپ شده در حاشیه ی متن یا صفحه، در کنار صفحه، کنارین، نزدیک به کناره یا مرز، سرحدی، (نزدیک به) کمترین حد، حداقل، کمینه، محدود، (اقتصاد) در مرز میان سود و زیان، کم سود، وابسته به کالایی که با حداقل سود تولید یا فروخته می شود، وابسته به کناره یا حاشیه

انگلیسی به فارسی

(یاداشت، تفسیر) (مربوط به) حاشیه، حاشیه‌ای، کناری


ناچیز، کم، کم‌اهمیت، جزئی، اندک


فرعی، جنبی، جانبی


(بازرگانی، اقتصاد) نهایی


(مجلس) (حوزه، کرسی) حاشیه‌ای، میان مرزی، بینابینی، محل مناقشه


(مجلس) کرسی حاشیه‌ای، کرسی میان‌مرزی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: marginally (adv.), marginality (n.)
(1) تعریف: of, concerning, near, or forming a margin.
مترادف: borderline, peripheral
مشابه: liminal

- The marginal land of the property runs along a stream.
[ترجمه ترگمان] زمین حاشیه ای این ملک در امتداد یک رود قرار دارد
[ترجمه گوگل] زمین حاشیه اموال در طول جریان جریان دارد

(2) تعریف: written in a margin or margins.

- The professor's marginal comments were difficult to decipher.
[ترجمه علی شمسی] نظرات حاشه ای استاد به سختی قابل تفسیر بود
[ترجمه ترگمان] رمزگشایی از نظرات حاشیه ای استاد دشوار بود
[ترجمه گوگل] نظرات حاشیه ای استادان برای تفسیر دشوار بود

(3) تعریف: barely above a minimum standard of quality.
مترادف: minimal, so-so
متضاد: excellent, formidable, superior, unsurpassed
مشابه: adequate, fifty-fifty, indifferent, mediocre, passable, questionable, tolerable

- The marginal farm land allowed the families a meager existence.
[ترجمه ترگمان] زمین کشاورزی حاشیه ای به خانواده ها اجازه وجود ناچیزی داد
[ترجمه گوگل] زمین های مزرعه حاشیه ای به خانواده ها اجازه نداشتند
- Her piano skills are marginal, but her singing voice is quite extraordinary.
[ترجمه ترگمان] مهارت های نوازندگی او حاشیه ای است، اما صدای آواز او کاملا خارق العاده است
[ترجمه گوگل] مهارت های پیانو او حاشیه ای است، اما صدای آواز او کاملا فوق العاده است

(4) تعریف: of goods sold or a business, barely profitable; covering costs slightly, if at all.
مترادف: adequate, minimal
مشابه: meager, modest, scanty, sufficient

- The hotel business is just marginal here in the winter months, but business picks up in the spring.
[ترجمه ترگمان] کار هتل در ماه های زمستان اینجا فقط حاشیه ای است، اما کسب وکار در بهار بالا می رود
[ترجمه گوگل] کسب و کار هتل در ماه های زمستان فقط در حاشیه ای قرار دارد، اما کسب و کار در بهار به پایان می رسد

• peripheral, close to the limits; minimal, slight; of or pertaining to a margin; written in the margin of a page
something that is marginal is small and not very important.
a marginal seat or constituency is a political constituency where elections are won by a very small majority.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] حاشیه ای
[دندانپزشکی] حاشیه ای، مرزی
[برق و الکترونیک] کناری، حاشیه ای
[زمین شناسی] حاشیه ای، قرارگیری در نزدیک گوشه ها یا مرز
[صنعت] حاشیه ای، مرزی
[ریاضیات] کناری، حاشیه ای، لبه ای، نهایی، مرزی
[آمار] کناری

مترادف و متضاد

مرزی (صفت)
edgy, marginal

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

حاشیه ای (صفت)
marginal

وابسته به حاشیه (صفت)
marginal

borderline; slight


Synonyms: bordering, insignificant, low, minimal, minor, negligible, on the edge, peripheral, rimming, small, verging


Antonyms: central, core, interior, internal


جملات نمونه

1. marginal business
کاسبی کم درآمد

2. marginal land
زمین کم حاصل

3. marginal notes
یادداشت های داخل حاشیه

4. marginal profits
سود کم،سود کمینه

5. a marginal standard of living
سطح زندگی نزدیک به حداقل

6. the late gharib's marginal notes
حواشی نویسی های مرحوم قریب

7. This is a marginal improvement on October.
[ترجمه ترگمان]این یک بهبود حاشیه ای در ماه اکتبر است
[ترجمه گوگل]این در ماه اکتبر بهبودی نهایی است

8. The difference between the two estimates is marginal.
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین دو تخمین، حاشیه ای است
[ترجمه گوگل]تفاوت بین دو برآورد، حاشیه ای است

9. The marginal illustration is very interesting.
[ترجمه ترگمان]تصویر نهایی بسیار جالب است
[ترجمه گوگل]تصویر حاشیه ای بسیار جالب است

10. He owns a small, marginal business.
[ترجمه ترگمان]او صاحب یک کسب وکار کوچک و حاشیه ای است
[ترجمه گوگل]او دارای یک تجارت کوچک و حاشیه ای است

11. The role of the opposition party proved marginal.
[ترجمه ترگمان]نقش حزب مخالف در حاشیه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]نقش حزب مخالف به حاشیه رانده شد

12. The marginal Tory constituency was held by 2200 votes in 199
[ترجمه ترگمان]حوزه انتخابی حزب محافظه کار توسط ۲۲۰۰ رای در ۱۹۹ رای برگزار شد
[ترجمه گوگل]حوزه حاشیه ای Tory توسط 2200 رای در 199 برگزار شد

13. The analysts applaud the cuts in marginal businesses, but insist the company must make deeper sacrifices.
[ترجمه ترگمان]تحلیل گران کاهش تجارت های حاشیه ای را تحسین می کنند، اما اصرار دارند که این شرکت باید فداکاری های عمیق تری انجام دهد
[ترجمه گوگل]تحلیلگران از کاهش در کسب و کارهای حاشیه ای قدردانی می کنند، اما اصرار دارند که این شرکت باید قربانی های عمیقتری بکند

14. High marginal tax rates may act as a disincentive to working longer hours.
[ترجمه ترگمان]نرخ بالای مالیاتی ممکن است به عنوان یک disincentive برای کار کردن در ساعات طولانی عمل کند
[ترجمه گوگل]نرخ های مالیاتی حاشیه ای بالا ممکن است به عنوان مانعی در کار ساعت های طولانی تر عمل کند

15. The new law will have only a marginal effect on the lives of most people.
[ترجمه ترگمان]قانون جدید تنها تاثیر حاشیه ای بر زندگی اکثر مردم خواهد داشت
[ترجمه گوگل]قانون جدید فقط تاثیری منفی بر زندگی بسیاری از مردم خواهد داشت

marginal notes

حواشی


have a marginal effect on something

تأثیر کمی بر چیزی داشتن


marginal land

زمین نیمه‌بایر، زمین نیمه‌کشاورزی، زمین کم‌محصول


پیشنهاد کاربران

حاشیه

حاشیه ای
کم سود

نزولی

نهایی

در علم اقتصاد ینی نهایی

There is a marginal difference in literacy rates for men and women in iran

در اقتصاد: نهایی.
آخرین.
در نفت و گاز: حاشیه ای، منظور میادینی است که کشف شده اند اما به دلائل مختلف در اولویت بهره برداری قرار ندارند. از جمله این دلائل کوچک بودن میدان، هزینه واحد بالای تولید، مشکلات محلی، عدم علاقه شرکتهای نفتی به توسعه آنها، پیچیدگی خاص میدان و . . . .

اندک ( خیلی کم )

حداقلی

کم سود، درآمد بخور نمیر

لبه ، حاشیه خطرناک

marginal ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: حاشیه ای
تعریف: ویژگی تَمَکنی که در آن جفت ها در طول حاشیۀ یک تخمدان سادۀ تک برچه ای قرار دارند


کلمات دیگر: