آشکار شدن، اشکار کردن، باز کردن، اشکار شدن، فاش کردن، رها کردن، تاه چیزی را گشودن
unfolding
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[زمین شناسی] تا نشدنی
[آمار] تا نشدنی
[آمار] تا نشدنی
پیشنهاد کاربران
آشکارشونده، پدیدار
در حال وقوع
جاری، در حال جریان و انجام
درحال وقوع ، رخداد
آشکارکنندگی
از هم جدا کردن اجزاء مرتبت بهم مثل ساختار یک واژه، از حالت تا شده در آوردن
غیرمترقبه
آشکارسازی
کلمات دیگر: