کلمه جو
صفحه اصلی

taper


معنی : شمع مومی، باریک شونده، نوک تیز، مخروطی، باریک شدن، مخروطی شدن
معانی دیگر : (کاهش تدریجی در ضخامت یا پهنا) تیز شدگی، تیزی، سوزنسری، (کم کم) باریک کردن یا شدن، نوک تیز کردن یا شدن، سوزنسر کردن یا شدن، (کم کم) کاهش یافتن، کم شدن، شمع (به ویژه شمع باریک)، (وسیله ی روشن کردن شمع و چراغ) فتیله ی مومی، فروزانه، افروزگر، مشعلچه، نورکم، سوسو، چشمک، کوره نور، هرمی، (کاهش تدریجی در فعالیت یا نیرو و غیره) کماست، کم کاهی

انگلیسی به فارسی

شمع مومی، باریک شونده، نوک تیز، باریک شدن، مخروطی شدن


مخروطی، شمع مومی، مخروطی شدن، باریک شدن، نوک تیز، باریک شونده


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tapers, tapering, tapered
(1) تعریف: to narrow, as toward a point.
مترادف: narrow
متضاد: widen
مشابه: condense, constrict, contract, diminish, thin

- The pants taper at the ankles.
[ترجمه ترگمان] پاچه های شلوارش تا قوزک پا شکسته بود
[ترجمه گوگل] شلوارها در مچ پا قرار دارند

(2) تعریف: to dwindle or diminish, as to a complete stop.
مترادف: decrease, diminish, dwindle, fade, wane
متضاد: swell
مشابه: abate, dissipate, lessen, subside

- The conversation tapered into silence.
[ترجمه ترگمان] گفتگو به خاموشی گرایید
[ترجمه گوگل] مکالمه به سکوت ختم شد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to narrow at one end.
مترادف: narrow, slim
مشابه: contract, reduce, thin

(2) تعریف: to cause to dwindle or gradually come to a stop (often fol. by off).
مترادف: abate, diminish, dwindle
متضاد: increase
مشابه: attenuate, decrease, lessen, reduce, shrink

- She tapered off her contributions to the charity.
[ترجمه ترگمان] او سهم خود را به موسسه خیریه واگذار کرد
[ترجمه گوگل] او از کمک های او به خیریه خسته شد
اسم ( noun )
(1) تعریف: a long thin candle.
مترادف: candle

(2) تعریف: a long coated wick used to light candles or oil lamps.
مترادف: wick
مشابه: light

(3) تعریف: a gradual decrease in width, thickness, strength, or the like.
مترادف: constriction, contraction, narrow, shrink
مشابه: decrease, diminution, dip, drop, reduction

• slender candle; gradual lessening of width
gradually decrease in width or thickness at one end; diminish gradually; make thinner at one end; cause to diminish gradually
gradually decreasing in width or thickness
something that tapers gradually becomes thinner at one end.
if something tapers off, it gradually becomes much smaller in size or quantity.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اریب - باریک شو
[برق و الکترونیک] منحنی تغییر شیوه توزیع مقاومت در آلمان پتانسیومتر یا رئوستا . توزیع یکنواخت با مقاومت در واحد طول یکسان در المنت، تغییر خطی نامیده می شود . توزیع غیر یکنواخت ان را نیز غیر خطی می نامند /
[زمین شناسی] باریک ساز
[نساجی] شیب - نوک تیز - مخروطی شدن - شیب دو سربوبین حاوی نیمچه نخ
[ریاضیات] مجموعه نوار
[آمار] باریک ساز

مترادف و متضاد

decrease to a point


Synonyms: abate, bate, close, come to a point, die away, die out, diminish, drain, dwindle, fade, lessen, narrow, recede, reduce, rescind, subside, thin, thin out, wane, weaken, wind down


شمع مومی (اسم)
taper, wax

باریک شونده (صفت)
taper

نوک تیز (صفت)
picked, sharp, glochidiate, acuminate, taper, lanceolate, horned, subulate, acute, peaked, pungent, ogival

مخروطی (صفت)
taper, conic, conical

باریک شدن (فعل)
taper, narrow, funnel, ribbon

مخروطی شدن (فعل)
taper, spire, taper out

decrease


Synonyms: abate, bate, close, die away, die out, diminish, drain, dwindle, fade, lessen, narrow, recede, reduce, rescind, subside, taper off, thin, thin out, wane, weaken, wind down


Antonyms: go up, increase, rise


جملات نمونه

the taper of a pyramid

تیز شدن نوک هرم


1. the taper of a pyramid
تیز شدن نوک هرم

2. Unlike other trees, it doesn't taper very much. It stays fat all the way up.
[ترجمه ترگمان]بر خلاف درختان دیگر، زیاد طول نمی کشد این همه راه رو چاق می مونه
[ترجمه گوگل]بر خلاف درختان دیگر، آن بسیار نازک نیست این چربی تمام می شود

3. Immigration is expected to taper off.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که مهاجرت خاموش شود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که مهاجرت از بین برود

4. We should taper off the amount of time given to work.
[ترجمه ترگمان]ما باید مقدار زمان داده شده به کار را فراموش کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید زمان کار داده شده را کاهش دهیم

5. She lit the gas with a taper.
[ترجمه ترگمان]گاز را با شمع روشن کرد
[ترجمه گوگل]او گاز را گاز گرفت

6. The box contained a taper to light each firework.
[ترجمه ترگمان]جعبه محتوی شمعی بود که هر وسیله آتش بازی را روشن می کرد
[ترجمه گوگل]جعبه حاوی یک مخروط برای نور هر آتش بازی

7. Taper the shape of your eyebrows towards the outer corners.
[ترجمه ترگمان]با ابروهای درهم کشیده به گوشه بیرونی eyebrows نگاه کرد
[ترجمه گوگل]شکل ابروهای خود را به سمت گوشه های بیرونی بکشید

8. The jeans taper towards the ankle.
[ترجمه ترگمان]شلوار جینش به سمت قوزک پا خم شد
[ترجمه گوگل]شلوار جین به سمت مچ پا است

9. Personal investments do also qualify for taper relief but they must be held for much longer periods than business assets.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری های شخصی نیز برای کاهش آسایش برخوردارند، اما باید برای مدت زمان طولانی تری نسبت به دارایی های کسب وکار در نظر گرفته شوند
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری های شخصی نیز برای کاهش تسویه حساب واجد شرایط هستند، اما آنها باید برای مدت بسیار طولانی تر از دارایی های تجاری برگزار شود

10. It has small white flowers, and leaves that taper to a sharp point.
[ترجمه ترگمان]این شاخه گل سفید کوچکی دارد و برگ ها را به نقطه ای شارپ منتقل می کند
[ترجمه گوگل]این گل های سفید سفید و برگ هایی است که به یک نقطه تیز تبدیل می شود

11. A lighted taper appeared in mid-air, right beside him.
[ترجمه ترگمان]شمعی روشن در میان هوا پدیدار شد، درست کنار او
[ترجمه گوگل]مخروطی روشن در داخل هواپیما، درست در کنار او ظاهر شد

12. It meant three or four degrees of taper on most surfaces, cylindrical surfaces slightly conical.
[ترجمه ترگمان]این به معنی سه یا چهار درجه شمع در بیشتر سطوح بود، سطوح استوانه ای کمی مخروطی
[ترجمه گوگل]این به این معنی سه یا چهار درجه از سقوط در بسیاری از سطوح، سطوح استوانه ای کمی مخروطی

13. Now that there is a taper, they complain just as loudly.
[ترجمه ترگمان]حالا که شمعی در دست دارد، با صدای بلند شکایت می کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر که یک سویه وجود دارد، آنها به همان اندازه با صدای بلند شکایت دارند

14. There was a scrape as she brought a taper forth from a tin box and leaned towards the fire to light it.
[ترجمه ترگمان]یک خراش از جعبه حلبی بیرون آورد و به سوی بخاری خم شد تا آن را روشن کند
[ترجمه گوگل]یک قطعه ای از آن وجود داشت که آن را از یک جعبه قلع خارج می کرد و آن را به سمت نور متمایل می کرد

15. A patented taper roller bearing in the drum is also said to give easy assembly and dismantling.
[ترجمه ترگمان]همچنین گفته می شود که یک غلتک پلاستیکی انحصاری که در طبل قرار دارد نیز گفته می شود که مونتاژ و مونتاژ آسانی خواهد داشت
[ترجمه گوگل]همچنین گفته می شود که یک غلتک مخروطی ثبت شده در درام نیز به راحتی مونتاژ و انهدام را انجام می دهد

The tip of a cone tapers and ends in a point.

نوک مخروط باریک می‌شود و به یک نقطه ختم می‌گردد.


A wall tapering from one meter at the bottom to ten centimeters at the top.

دیواری که (عرض آن) در پایین کمتر است و در بالا به ده سانتیمتر کاهش می‌یابد.


Rug production has tapered off.

تولید قالی به‌تدریج کم شده است.


The consumption of electricity tapers off in spring.

در بهار مصرف برق کاهش می‌یابد.


پیشنهاد کاربران

tapered scale بصورت تصاعدی

تعدیل کردن

کم کم کاهش یافتن و کم شدن.

TAPER:کم کاهی
TAPERING: کم کاهش


taper ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: لچکی 4
تعریف: قطعه‏ای از راه که برای همساز شدن جهت و سرعت حرکت وسایل نقلیۀ ورودی با جهت و سرعت حرکت وسایل نقلیۀ راه اصلی ساخته شود


کلمات دیگر: