1. an impartial teacher
معلم برابر نگر (بی غرض)
2. a judge must be impartial and a partial judge belongs in prision
قاضی باید بی غرض باشد و قاضی سوگیر جایش در زندان است.
3. a judge ought to be impartial
قاضی باید بی طرف باشد.
4. Careers officers offer impartial advice to all pupils.
[ترجمه موسی] افسران مشاغل مشاوره بی چشم داشتی را به همه دانش آموزان ارائه می دهند.
[ترجمه ترگمان]ماموران مشاغل توصیه های بیطرفانه به همه دانش آموزان ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]افسران شغلی به همه دانش آموزان مشاوره بیطرفانه ارائه می دهند
5. They offer impartial advice on contraception.
[ترجمه موسی] آنها توصیه های بی چشم داشتی را در مورد پیشگیری از بارداری ارائه می دهند.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد جلوگیری از بارداری به بی طرفی توصیه می کنند
[ترجمه گوگل]آنها مشاوره بیطرفی در مورد پیشگیری از بارداری را ارائه می دهند
6. A trial must be fair and impartial.
[ترجمه موسی] دادرسی باید عادلانه و بی طرفانه باشد.
[ترجمه ترگمان]یک محاکمه باید عادلانه و بی طرف باشد
[ترجمه گوگل]محاکمه باید منصفانه و بی طرف باشد
7. The wife of the accused has maintained an impartial stance throughout the trial.
[ترجمه موسی] همسر متهم در تمام مدت دادگاه موضع بی طرفی داشته است.
[ترجمه ترگمان]همسر متهم موضع بی طرفی در طول محاکمه حفظ کرده است
[ترجمه گوگل]همسر متهم در طول محاکمه موضع بی طرفی را حفظ کرده است
8. Reporters must be impartial and not show political bias.
[ترجمه موسی] خبرنگاران باید بی طرف باشند و تعصب سیاسی از خود نشان ندهند.
[ترجمه ترگمان]گزارشگران باید بی طرف باشند و تعصب سیاسی نشان ندهند
[ترجمه گوگل]گزارشگران باید بی طرف باشند و تعصب سیاسی را نشان ندهند
9. He gave an impartial view of the state of affairs in Ireland.
[ترجمه موسی] وی دیگاهی بی طرفانه درباره وضعیت امور در ایرلند ارائه داد.
[ترجمه ترگمان]او دیدگاه بی طرف درباره وضعیت امور ایرلند داد
[ترجمه گوگل]وی دیدگاه بی طرفانه درباره وضعیت امور ایرلند را ارائه داد
10. The broadcasting media are statutorily required to be impartial.
[ترجمه موسی] طبق قانون رسانه های صداوسیمایی ( خبری ) باید بی طرف باشند.
[ترجمه ترگمان]رسانه های خبری باید بی طرف باشند
[ترجمه گوگل]رسانه های رادیو به طور قانونی احتیاج به بی طرفی دارند
11. He was not an impartial witness because of his affinity with the accused.
[ترجمه ترگمان]او شاهدی بی طرفانه نبود، زیرا نسبت به متهم همدست شده بود
[ترجمه گوگل]او به دلیل وابستگی او به متهم، شاهد بی طرف نبود
12. Scientists, of course, can be expected to be impartial and disinterested.
[ترجمه ترگمان]البته دانشمندان، البته، می توان انتظار داشت بی طرف و بی طرف باشند
[ترجمه گوگل]مطمئنا دانشمندان می توانند بی طرف و بی طرف باشند
13. Our representative attended the peace negotiations as an impartial observer.
[ترجمه ترگمان]نماینده ما در مذاکرات صلح به عنوان یک ناظر بی طرف حضور یافت
[ترجمه گوگل]نماینده ما در مذاکرات صلح به عنوان یک ناظر بی طرف حضور یافت
14. That biography can not be an exact or impartial science is, of course, obvious.
[ترجمه ترگمان]البته این زندگینامه نمی تواند یک علم دقیق یا بی طرفانه باشد، البته، واضح است
[ترجمه گوگل]البته بیوگرافی نمی تواند علمی دقیق یا بی طرف باشد، البته، واضح است
15. Still less can they accept impartial public broadcasting combined with a biased press and biased satellite television.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها کم تر می توانند پخش عمومی بی طرف را با یک مطبوعات مغرضانه و تلویزیون ماهواره ای مغرضانه قبول کنند
[ترجمه گوگل]هرچند کمتر می توانند پخش عمومی بی طرفانه را همراه با مطبوعات محرمانه و تلویزیون ماهواره ای متمایل کنند