کلمه جو
صفحه اصلی

odds


معنی : فرصت، شانس، فرق، عدم توافق، نا برابری، احتمالات، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو
معانی دیگر : مزیت، برتری، امتیاز، (در شرط بندی و مسابقه و غیره) احتمال، شانس برد، نسبت شرط بندی (مثلا" برنده ی پنج به یک پولش پنج برابر میشود)، فرجه، شرایط سخت (رجوع شود به: odd)، (قدیمی) نا برابری ها، عدم تساوی ها، توفیرها، (نادر) تفاوت، میزان تفاوت، میزان اختلاف، مغایرت

انگلیسی به فارسی

نابرابری، فرق، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو،احتمالات، شانس، عدم توافق، مغایرت


شانس، احتمالات، فرصت، فرق، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو، عدم توافق، نا برابری


انگلیسی به انگلیسی

• chances; probability; advantage

اسم جمع ( plural noun )
عبارات: at odds, by all odds
(1) تعریف: the probability that one thing is more likely to happen than another.

- The odds are that he will not arrive today.
[ترجمه سعید پارساپور ] احتمال غالب اینست که او امروز نخواهد رسید
[ترجمه حدیث] احتمال نرسیدنش بیشتره
[ترجمه ایمان حجتی] احتمالش هست که امروز نرسه
[ترجمه ترگمان] احتمالش هست که اون امروز نیاد
[ترجمه گوگل] شانس این است که او امروز نمی رسد

(2) تعریف: a ratio that expresses such a probability.

- The odds are two to one that the home team will win.
[ترجمه ترگمان] احتمال اینکه تیم میزبان برنده شود، دو برابر است
[ترجمه گوگل] شانس دو تا یکی است که تیم خانگی برنده خواهد شد

(3) تعریف: a point allowance given to the weaker side in a competition so as to provide each side with an equal chance of winning; handicap.

(4) تعریف: the advantage held by one side or participant in a competition.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بخت، شانس
[آمار] 1. بخت 2. بختها

مترادف و متضاد

فرصت (اسم)
break, chance, occasion, handle, time, opening, facility, opportunity, by-time, odds, leisure, free time, pudding time

شانس (اسم)
chance, handsel, luck, odds, fortune, fortuity

فرق (اسم)
top, vertex, distinction, sinciput, odds, difference, contradistinction, crown, discrimination, inequality

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

نا برابری (اسم)
odds, incongruence, unlikelihood, imparity, inconformity, inequality

احتمالات (اسم)
odds

احتمال و وقوع (اسم)
odds

تمایل بیک سو (اسم)
odds

advantage


Synonyms: allowance, benefit, bulge, difference, disparity, dissimilarity, distinction, draw, edge, handicap, head start, lead, overlay, start, superiority, vantage


Antonyms: disadvantage


probability


Synonyms: balance, chances, favor, likelihood, superiority, toss-up


Antonyms: improbability, unlikelihood


جملات نمونه

1. odds and ends
خرت و پرت،خرده ریزها

2. odds and sods
(انگلیس) خرده ریز،خرت و پرت،اشیای متفرقه

3. the odds against rain are one in ten
احتمال باران یک در ده است.

4. the odds are against his winning
احتمال بردن او کم است.

5. the odds of being hired are in your favor because you have a doctorate
چون دکترا داری احتمال اینکه تو را استخدام کنند زیاد است.

6. the odds against (something or someone)
احتمال،امکان

7. the odds are
احتمال این است که،به احتمال زیاد

8. the long odds of 100 to 1
شانس بعید یک به صد

9. against (all) odds
علی رغم مشکلات یا سختی ها،بر خلاف انتظار

10. be at odds with somebody (over something)
(درباره ی چیزی) با کسی اختلاف داشتن

11. by (all) odds
بدون شک،حتما،هر طور شده

12. lay (somebody) odds (of)
شرط بندی کردن (با کسی)

13. give (or receive) odds
(در مسابقه و غیره) اوانس دادن،فرجه دادن

14. it makes no odds
(انگلیس) موجب تغییرات مهمی نخواهد شد،(برای من) علی السویه است

15. a victory against overwhelming odds
پیروزی علی رغم مشکلات فراوان

16. they are always at odds with each other over money
آنها همیشه سر پول با هم ناسازگاری دارند.

17. that horse was running at odds of five to one
آن اسب با شرط بندی پنج به یک در مسابقه شرکت داشت.

18. they were fighting against heavy odds
آنها در شرایط سختی می جنگیدند.

19. The odds are heavily against him .
[ترجمه ترگمان]احتمالات بر علیه او سنگینی می کند
[ترجمه گوگل]احتمالا به شدت علیه او است

20. The firm pays over the odds for working in unpopular areas.
[ترجمه ترگمان]این شرکت هزینه های کار در نواحی منفور را پرداخت می کند
[ترجمه گوگل]این شرکت بیش از شانسی برای کار در مناطق کم درآمد است

21. They're at odds over the funding of the project.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد بودجه این پروژه اختلاف نظر دارند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد بودجه این پروژه اختلاف نظر دارند

22. I've got a few odds and ends to do before leaving.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه از اینجا برم چند تا شانس دارم
[ترجمه گوگل]من چند شانس دارم و قبل از خروج باید انجامش بدم

23. He was bucking the odds when he bought that failing business.
[ترجمه ترگمان]وقتی که اون این کار رو از کار انداخته بود، به احتمال قوی با هم روبرو شده بود
[ترجمه گوگل]او زمانی که این کسب و کار ناکام را خریداری کرد شانس داشت

24. Against all the odds, Frederick II was ultimately victorious.
[ترجمه امیر] با وجود همه سختی ها ، فردریک دوم در نهایت پیروز شد
[ترجمه ترگمان]در مقابل همه احتمالات، فردریک دوم در نهایت پیروز شد
[ترجمه گوگل]در مقابل همه شانس ها، فردریک دوم در نهایت پیروز شد

The odds of being hired are in your favor because you have a doctorate.

چون دکترا داری احتمال اینکه تو را استخدام کنند، زیاد است.


The odds are against his winning.

احتمال بردن او کم است.


That horse was running at odds of five to one.

آن اسب با شرط‌بندی پنج به یک در مسابقه شرکت داشت.


They were fighting against heavy odds.

آن‌ها در شرایط سختی می‌جنگیدند.


a victory against overwhelming odds

پیروزی باوجود مشکلات فراوان


They are always at odds with each other over money.

آنها همیشه سر پول با هم ناسازگاری دارند.


اصطلاحات

lay (somebody) odds (of)

شرط بندی کردن (با کسی)


odds and sods

(انگلیس) خرده ریز، خرت و پرت، اشیای متفرقه


against (all) odds

باوجود مشکلات یا سختی‌ها، برخلاف انتظار


be at odds with somebody (over something)

(درباره‌ی چیزی) با کسی اختلاف داشتن


by (all) odds

بدون شک، حتماً، هرطور شده


give (or receive) odds

(در مسابقه و غیره) اوانس دادن، فرجه دادن


it makes no odds

(انگلیس) موجب تغییرات مهمی نخواهد شد، (برای من) علی‌السویه است


the odds are

احتمال این است که، به احتمال زیاد


what's the odds?

(انگلیس - عامیانه) چه اهمیتی دارد، مگه چی شده، خب حالا چی


پیشنهاد کاربران

شرایط نابرابر

to be at odds with somebody= با کسی اختلاف نظر داشتن
i find myself at odds with most of my colleagues on what is the best way forward.


His words were not at odds with his actions
حرفش با عملش نمیخواند و در مغایرت با هم بودند.

Odds are:احتمالاً - احتمال دارد

مشکلات ، شرایط سخت

شانس
odds of sth = شانس چیزی

اختلاف نظر

دو معنی متداول تر است:
احتمال وقوع
The odds against a plane crash are around a million to one.

مشکلات سر راه
She struggled against terrible odds to overcome her illness.

ضمنا کلمۀ odds همیشه جمع است و با odd که صفت است ( بمعنی عجیب غریب ) اشتباه نگیرید.

احتمال , شانس برد ؛ شرایط سخت

# The odds are that he will not arrive today
# The odds are two to one that the home team will win
# They were fighting against heavy odds
# The odds are stacked against a woman succeeding in the business

Odds - 1 = احتمال

How odds is trump achieve success against Biden

چقدر احتمال داره که ترامپ در برابر بایدن موفق بشه

2 - odds = مشکلات و موانع

Against overwhelming odds US jet fighter's
blew up iraqi force's in the Peninsula faw
برخلاف تمامی مشکلات جت های جنگنده آمریکایی نیروهای عراقی را در شبه جزیره فاو منهدم کردند.


کلمات دیگر: