کلمه جو
صفحه اصلی

impasse


معنی : تنگنا، گیر، کوچه بن بست، وضع بغرنج و دشوار، حالتی کهاز ان رهایی نباشد
معانی دیگر : بن بست، (مجازی) مسئله یا گرفتاری بی درمان

انگلیسی به فارسی

کوچه بن بست، (مجازا) حالتی که از آن رهایی نباشد، وضع بغرنج و دشوار، گیر، تنگنا


بن بست، تنگنا، گیر، کوچه بن بست، وضع بغرنج و دشوار، حالتی کهاز ان رهایی نباشد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a situation that allows no escape or solution; stalemate.
مترادف: cul-de-sac, dead end, deadlock, stalemate
مشابه: checkmate, halt, standoff, standstill, stop

- Trade negotiations reached an impasse when neither side was willing to reduce tariffs.
[ترجمه ترگمان] مذاکرات تجاری زمانی به بن بست رسید که هیچ یک از طرفین مایل به کاهش تعرفه ها نبودند
[ترجمه گوگل] مذاکرات تجاری به یک حادثه رسیده بود که هیچ یک از طرفین مایل به کاهش تعرفه ها نبودند

(2) تعریف: a road or path that has no outlet.
مترادف: cul-de-sac, dead end
مشابه: blind alley

• deadlock, standstill, place from which there is no escape; dead-end street, cul-de-sac
an impasse is a difficult situation in which it is impossible to make any progress; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بن بست (در مذاکرات)

مترادف و متضاد

تنگنا (اسم)
fix, bottleneck, pinch, impasse, warpath, strait, jaw, cul-de-sac, hairbreadth

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

کوچه بن بست (اسم)
impasse, cul-de-sac

وضع بغرنج و دشوار (اسم)
impasse

حالتی که از ان رهایی نباشد (اسم)
impasse

stalemate


Synonyms: box, Catch-22, cessation, corner, cul-de-sac, dead end, deadlock, dilemma, fix, gridlock, jam, mire, morass, pause, pickle, plight, predicament, quandary, rest, scrape, standoff, standstill


Antonyms: agreement, breakthrough


جملات نمونه

1. the negotiations reached an impasse
مذاکرات به بن بست رسید.

2. the house is located in the second impasse
خانه در بن بست دوم قرار دارد.

3. The political process is at an impasse.
[ترجمه ترگمان]فرآیند سیاسی بن بست است
[ترجمه گوگل]روند سیاسی در محاصره است

4. Negotiations seemed to have reached an impasse.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید مذاکرات به بن بست رسیده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مذاکرات به یک بن بست رسیده است

5. The negotiations had reached an impasse, with both sides refusing to compromise.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات به بن بست رسیده بود و هر دو طرف از سازش خودداری کردند
[ترجمه گوگل]مذاکرات به یک حادثه رسیده بود، و هر دو طرف حاضر به مصالحه نبودند

6. The government had reached an impasse.
[ترجمه ترگمان]دولت به بن بست رسیده بود
[ترجمه گوگل]دولت به یک بن بست رسید

7. Has planning in central London reached a final impasse?
[ترجمه ترگمان]آیا برنامه ریزی در مرکز لندن به بن بست رسیده است؟
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی در مرکز لندن به یک نابودی نهایی رسیده است؟

8. Prospects were bleak a year ago at Thornaby Impasse after it failed to secure funding.
[ترجمه ترگمان]این چشم انداز یک سال پیش در Thornaby Impasse پس از اینکه موفق به تامین بودجه شد، غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]چشم انداز سال گذشته در Thornaby Impasse غرق شد پس از آنکه نتوانست تأمین بودجه را تامین کند

9. Impasse is funded by Cleveland County Council, charitable trusts and industry.
[ترجمه ترگمان]بودجه Impasse توسط شورای شهر کلیولند، صندوق های خیریه و صنعت تامین می شود
[ترجمه گوگل]Impasse توسط شورای شهر کلیولند، اعتماد خیریه و صنعت تامین می شود

10. Dole and other lawmakers as the budget impasse has dragged on.
[ترجمه ترگمان]به محض این که بن بست بودجه ادامه یافت، دول و دیگر قانونگذاران را بررسی کنید
[ترجمه گوگل]Dole و دیگر قانونگذاران به عنوان استراتژی بودجه درگیر شده است

11. As stockpiles dwindled, the continuing impasse in negotiations rendered military conflict increasingly likely.
[ترجمه ترگمان]با کاهش تدریجی ذخایر، بن بست ادامه دار در مذاکرات به احتمال زیاد باعث بروز درگیری های نظامی خواهد شد
[ترجمه گوگل]همانطور که ذخایر کاهش یافت، درگیری های مداوم در مذاکرات، احتمال جنگ نظامی را افزایش داد

12. Man and woman have reached an impasse, but one fact is clear.
[ترجمه ترگمان]مرد و زن به بن بست رسیده اند، اما یک واقعیت واضح است
[ترجمه گوگل]مرد و زن به یک بن بست رسیده اند، اما یک واقعیت روشن است

13. We reached an impasse over the presidential debate in October.
[ترجمه ترگمان]ما در ماه اکتبر به بن بست رسید
[ترجمه گوگل]ما در ماه اکتبر به بحث در مورد ریاست جمهوری رسیدیم

14. To break the impasse, he made a sudden threatening move forward.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه به بن بست برسد، ناگهان تکانی به خود داد و به جلو حرکت کرد
[ترجمه گوگل]برای شکستن ضربه، او به طور ناگهانی تهدید به جلو حرکت کرد

The house is located in the second impasse.

خانه در بن‌بست دوم قرار دارد.


The negotiations reached an impasse.

مذاکرات به بن‌بست رسید.


پیشنهاد کاربران

فشار ، محدودیت ، محضوریت

هوالعلیم

Impasse : آمپاس؛ بن بست ؛ حالت بغرنجی است که نه حال قرار است و نه راه فرار ؛ وقتی تمام راههای پیش رو و پشت سر مسدود میشود.

Impasse ( noun ) = آمپاس، بن بست

مثال:
The dispute reached an impasse, as neither side would compromise.
از آنجایی که هیچ یک از طرفین به توافق نرسیدند٬ مشاجره به بن بست رسید.

✔️بن بست

US and Iran seek to break 💥impasse💥 at talks on reviving nuclear deal


کلمات دیگر: