کلمه جو
صفحه اصلی

abide


معنی : ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن
معانی دیگر : پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن، چشم به راه چیزی بودن، به سر بردن، (قدیمی) اقامت کردن، منتظر ماندن، منزل کردن

انگلیسی به فارسی

ایستادگی کردن، پایدارماندن، ماندن، ساکن شدن، منزل کردن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب آوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: abides, abiding, abided, abode
(1) تعریف: to stay; remain.
مترادف: bide, remain, stay, tarry
متضاد: depart
مشابه: continue, keep, prevail, rest, stop, wait

- Please go; it is dangerous for you to abide here.
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم بروید؛ برای شما خطرناک است که اینجا بمانید
[ترجمه گوگل] لطفا برو؛

(2) تعریف: to continue.
مترادف: continue, endure, last
متضاد: end, pass
مشابه: linger, persist, prevail, remain, survive

- Although she is gone, his love for her abides.
[ترجمه متین] با اینکه اون زن رفته ولی عشق این مرد هنوز با اونه
[ترجمه ترگمان] با وجود اینکه اون رفته، عشق اون به خونه her
[ترجمه گوگل] اگر چه او رفته است، عشق او را برای او متواضع است

(3) تعریف: to dwell; live.
مترادف: dwell, live, reside
مشابه: lodge, sojourn

- Do your children abide with you or with their father?
[ترجمه متین] ایا فرزندان شما با تو زندگی میکنند یا با پدرشان؟
[ترجمه آرش] فرزندانت با تو زندگی می کنند یا پدرشان؟
[ترجمه ترگمان] آیا فرزندان شما با شما یا با پدرشان زندگی می کنند؟
[ترجمه گوگل] آیا فرزندان شما با شما یا پدر خود با شما هستند؟
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: abide by
(1) تعریف: to wait for.
مترادف: await, bide
مشابه: anticipate, expect, wait

- I abide his return.
[ترجمه ترگمان] من از بازگشت او پیروی می کنم
[ترجمه گوگل] من برگشتم

(2) تعریف: to tolerate (usu. used in negative construction).
مترادف: bear, brook, endure, stand, stomach, suffer, tolerate
مشابه: accept

- She cannot abide being interrupted when she's speaking.
[ترجمه نونا] وقتی در حال صحبت کردن است نمیتواند تحمل کند حرفش قطع میشو
[ترجمه ترگمان] وقتی صحبت می کند نمی تواند از حرف زدن جلوگیری کند
[ترجمه گوگل] او نمیتواند وقتی حرف میزند قطع شود

(3) تعریف: to accept.
مترادف: accept
متضاد: refuse
مشابه: permit, tolerate

- They will have to abide the decision of the committee.
[ترجمه حسام غرضی] آن ها باید تصمیم کمیته را تحمل کنند
[ترجمه نونا] انها باید تصمیم کمیته را قبول کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها باید به تصمیم کمیته پایبند باشند
[ترجمه گوگل] آنها باید تصمیم کمیته را رعایت کنند

• stay; live, dwell; continue; tolerate, put up with; wait; comply, submit, obey, conform
if you can't abide someone or something, you dislike them very much.
if something abides, it continues to happen or exist for a long time.
if you abide by a law, agreement, or decision, you do what it says.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] رعیت کردن، پذیرفتن، ساکن شدن (یا بودن)

مترادف و متضاد

ماندن (فعل)
settle, abide, stay, remain, be, stand, subsist, stall, lie, hang up

ایستادگی کردن (فعل)
stop, abide, stand out, halt, resist

پایدار ماندن (فعل)
abide

ساکن شدن (فعل)
abide, dwell, inhabit, reside, indwell, habit

ایستادن (فعل)
stop, abide, stand, halt, cease

منتظر شدن (فعل)
abide, wait, await, hover

وفا کردن (فعل)
abide, adhere, accomplish

تاب اوردن (فعل)
abide, tolerate, withstand, bear

ساکن بودن (فعل)
abide, dwell, reside

submit to, put up with


Synonyms: accept, acknowledge, bear, bear with, be big about, concede, consent, defer, endure, hang in, hang in there, hang tough, live with, put up with, receive, sit tight, stand, stand for, stomach, suffer, swallow, take, tolerate, withstand


Antonyms: despise, dispute, pass, quit, reject, resist, shun


live in a certain place


Synonyms: bide, bunk, bunk out, crash, dwell, hang out, inhabit, lodge, nest, perch, reside, room, roost, settle, squat, stay


Antonyms: depart, go, leave, migrate, move, reject, resist


remain or continue in a state


Synonyms: continue, endure, keep on, last, persevere, persist, remain, survive


Antonyms: leave, quit, refuse, stop


stop temporarily and wait for


Synonyms: anticipate, bide, expect, linger, pause, remain, rest, sojourn, stay, stick around, stop, tarry, wait


Antonyms: carry on, continue, go, move


جملات نمونه

1. Because of the drought, some farmers began to migrate to more fertile regions.
بخاطر خشکسالی,برخی از کشاورزان به مناطق حاصلخیزتر مهاجرت کردند

2. In time of drought, the crops become scorched.
محصولات در زمان خشکسالی خشک می شوند

3. As the drought wore on, people began to grumble against those who had squandered water when it was more plentiful.
چون خشکسالی به کندی می گذشت,مردم شروع به شکوه از آنهایی کردند که در موقع وفور,آب را هدر داده بودند

4. abide by
1- به وعده وفا کردن،به قول خود عمل کردن 2- پیروی کردن از،گردن نهادن به،اطاعت کردن

5. we shall abide till the battle is won
تا هنگام پیروزی در نبرد (در اینجا) خواهیم ماند.

6. i could not abide her any more
دیگر نمی توانستم او را تحمل کنم.

7. that memory will abide in my mind forever
آن خاطره همیشه در ذهنم خواهد ماند.

8. They have got to abide by the rules.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید به قوانین پایبند باشند
[ترجمه گوگل]آنها باید قوانین را بپذیرند

9. Please feel assured that we will abide by our promise.
[ترجمه ترگمان]لطفا مطمئن شوید که به قول خود پایبند خواهیم ماند
[ترجمه گوگل]لطفا اطمینان حاصل کنید که ما وعده های ما را برآورده می کنیم

10. Abide with me a while longer.
[ترجمه سیروس] یکم دیگه تحملم کن
[ترجمه ترگمان]مدت بیشتری رو با من تمرین کن
[ترجمه گوگل]مدتها طول بکشد با من

11. I can't abide that man - he's so self-satisfied.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم این مرد را تحمل کنم - او خیلی ازخودراضی است
[ترجمه گوگل]من نمی توانم آن مرد بمانم - او خیلی راضی است

12. He couldn't abide the thought of being cooped up in an office.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست فکر زندانی شدن در دفتر را تحمل کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست فکر کند که در یک اداره همکاری کرده است

13. I can't abide people with no sense of humour.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم مردم رو با حس شوخ طبعی تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم مردم را بدون حس شوخ طبعی تحمل کنم

14. How can you abide such a person?
[ترجمه ترگمان]چطور میتونی همچین آدمی رو تحمل کنی؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان چنین فردی را نگه داشت؟

15. We are not free agents; we abide by the decisions of our president.
[ترجمه ترگمان]ما عوامل آزاد نیستیم؛ ما از تصمیمات رئیس جمهور خود پیروی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما عوامل آزاد نیستیم؛ ما از تصمیمات رئیس جمهور ما حمایت می کنیم

16. She can't abide watching horror films.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند از دیدن فیلم های ترسناک لذت ببرد
[ترجمه گوگل]او نمیتواند به تماشای فیلمهای ترسناک برود

17. I can't abide that man.
[ترجمه Adel] من نمیتونم با اون مرد بمونم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم این مرد را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم آن مرد بروم

18. Everyone should abide by our social norms.
[ترجمه ترگمان]همه باید از هنجارهای اجتماعی پیروی کنند
[ترجمه گوگل]هر کس باید هنجارهای اجتماعی خود را برآورده کند

19. I asked her to abide with me a while longer.
[ترجمه ترگمان]ازش خواستم که یه مدت دیگه پیشم بمونه
[ترجمه گوگل]من از او خواسته ام تا مدت کوتاهی با من باقی بماند

20. I can't abide people who can't make up their minds.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم مردم رو تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم افرادی را که نمیتوانند ذهنشان را تشکیل دهند، تحمل کنند

21. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]شما می توانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

We shall abide till the battle is won.

تا هنگام پیروزی در نبرد (در اینجا) خواهیم ماند.


That memory will abide in my mind forever.

آن خاطره همیشه در ذهنم خواهد ماند.


I could not abide her any more.

دیگر نمی‌توانستم او را تحمل کنم.


Akbar abided by his promise.

اکبر به قول خود وفا کرد.


اصطلاحات

abide by

1- به وعده وفا کردن، به قول خود عمل کردن 2- پیروی کردن از، گردن نهادن به، اطاعت کردن


پیشنهاد کاربران

تبعیت کردن

موندن ( از نظر جایی و سکنا ) باکسی

به سربردن، به پای چیزی ایستادن

1. abide by sth/sb
یعنی پایبند بودن به کسی یاوچیزی، حتی اگر باهاش موافق نباشی
2. Can't abide sth/sb
تاب نیاوردن کسی یا چیزی
3. در زمان های دور به معنی "سکنی گزیدن و اقامت داشتن در محلی" به کار می رفته

در محاوره استرالیا: to stick around = abide= stay

ایستادگی گردن


پیروی کردن

If you want to play the game with us, you must be willing to abide by our rules

✔️پابرجا ماندن ( به سوگند، قسم و غیره )

if he just abided to his oath to the Constitution and accepted the election — the free and fair, non - fraudulent election of Joe Biden, now President Biden — you would not have had that tragedy, and you would not have had those five deaths
YahooFinance@

[حقوق]
اجر و عمل کردن ( حکم دادگاه )
رعایت و گردن نهادن

تحمل کردن


کلمات دیگر: