1. The country has de facto independence now, and it will soon be recognized de jure by the world's governments.
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون استقلال بالقوه دارد و به زودی توسط دولت های جهان به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این کشور اکنون استقلال واقعی دارد و به زودی توسط دولت های جهان به طور دائم به رسمیت شناخته خواهد شد
2. This might be interpreted as a de facto recognition of the republic's independence.
[ترجمه ترگمان]این امر ممکن است به عنوان یک به رسمیت شناخته نشدن استقلال این جمهوری تفسیر شود
[ترجمه گوگل]این ممکن است به عنوان یک شناخت واقعی از استقلال جمهوری تفسیر شود
3. The city is rapidly becoming the de facto centre of the financial world.
[ترجمه ترگمان]این شهر به سرعت تبدیل به مرکز بالفعل دنیای مالی شده است
[ترجمه گوگل]این شهر به سرعت در حال تبدیل شدن به مرکز اصلی دنیای مالی است
4. English is de facto the common language of much of the world today.
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی در حال حاضر زبان مشترک بسیاری از مردم جهان است
[ترجمه گوگل]زبان انگلیسی عمدتا زبان مشترک بسیاری از جهان امروز است
5. The Synod's declarations prevailed de jure but not de facto in the Roman Catholic Church down to the Reformation era.
[ترجمه ترگمان]اعلامیه شورای کلیسای کاتولیک در کلیسای کاتولیک رومی تا عصر اصلاح دینی به رسمیت شناخته نشد
[ترجمه گوگل]اعلامیه های مجمع عمومی به طور دائم، اما نه به طور واقعی در کلیسای کاتولیک رومی به دوران اصلاحات غالب بود
6. He's her de facto husband though they're not actually married.
[ترجمه ترگمان]او شوهر de است، با این که واقعا زن و شوهر نیستند
[ترجمه گوگل]او شوهر واقعی خود را، هر چند آنها در واقع ازدواج نکردند
7. The general took de facto control of the country.
[ترجمه ترگمان]ژنرال کنترل رسمی کشور را به دست گرفت
[ترجمه گوگل]عموما کنترل واقعی کشور را کنترل کرد
8. Twelve states have accorded de facto recognition to the new regime.
[ترجمه ترگمان]دوازده ایالت به رسمیت شناخته شدن این رژیم جدید موافقت کرده اند
[ترجمه گوگل]دوازده ایالت، به رسمیت شناختن حق رژیم جدید رسیده اند
9. He held power de jure and de facto .
[ترجمه ترگمان]او حق قانونی و غیر رسمی داشت
[ترجمه گوگل]او قدرت را به طور دائم و عمیق سپری کرد
10. They will be de facto in a state of war.
[ترجمه ترگمان]آن ها عملا در وضعیت جنگ به سر می برند
[ترجمه گوگل]آنها در حقیقت جنگ خواهند بود
11. He continued to rule the country de facto.
[ترجمه ترگمان]او همچنان به حکومت در این کشور ادامه داد
[ترجمه گوگل]او همچنان به حکومت بر کشور حقیقتا ادامه داد
12. They've invited Joanne and her de facto for lunch on Sunday.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای ناهار روز یکشنبه، جووان و او را برای ناهار دعوت کردند
[ترجمه گوگل]آنها جوانی را دعوت کرده اند و او را برای ناهار در روز یکشنبه دعوت می کنند
13. Chops, our de facto Kiwi skipper and engineer, makes another valiant attempt to get it going with the starter cord.
[ترجمه ترگمان]رستوران Chops، کاپیتان و مهندس غیر مجاز ما، یک تلاش شجاعانه دیگر برای رسیدن به سیم شروع به کار می کند
[ترجمه گوگل]کراوات، کاپیتان و مهندس ما، عملا تلاش دیگری برای رسیدن به آن با بند ناف آغاز می کند
14. Perhaps the biggest reason was the de facto revenue raid on the treasuries of other governmental entities the project would entail.
[ترجمه ترگمان]شاید بزرگ ترین دلیل، هجوم سود غیر رسمی به خزانه دیگر نهاده ای دولتی بود که پروژه شامل می شد
[ترجمه گوگل]شاید بزرگترین دلیل این بود که درآمد عملی درآمد خزانه داری دیگر نهادهای دولتی که پروژه ایجاد می کرد، بود
15. With time, the government grants a DeFacto recognition by installing running water, electricity, and by paving the roads.
[ترجمه ترگمان]با گذشت زمان، دولت با نصب آب، برق و آسفالت کردن جاده ها به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، دولت با تشخیص آب آشامیدنی، برق و جاده ها، تشخیص DeFacto را می دهد
16. Long-term foster placements may turn into defacto or, eventually, legal adoptions.
[ترجمه ترگمان]ترفیع بلند مدت ممکن است به defacto یا در نهایت به فرزند خواندگی قانونی تبدیل شود
[ترجمه گوگل]مهاجرت بلند مدت ممکن است به نقص یا در نهایت تصویب قانونی تبدیل شود
17. He also underwent several periods of defacto house arrest and trial for treason between 1956 and 196
[ترجمه ترگمان]او همچنین چندین دوره حبس خانگی و محاکمه برای خیانت بین سال های ۱۹۵۶ و ۱۹۶ را متحمل شد
[ترجمه گوگل]او همچنین چندین دوره بازداشت خانگی و محاکمه برای خیانت بین سالهای 1956 تا 196 را تحت پوشش قرار داد
18. Hitherto defacto president in his capacity as Supreme Soviet Chair, he defeated one other candidate.
[ترجمه ترگمان]او تا این زمان به عنوان رئیس دادگاه عالی شوروی، یک نامزد دیگر را شکست داد
[ترجمه گوگل]او تاکنون رئیس جمهور دفاعی خود را به عنوان رئیس شورای عالی شورا نامزد کرده است
19. Bluetooth has become a defacto standard for wireless connectivity used in mobile phones, PCs, laptops, and may other electronic devices.
[ترجمه ترگمان]بلوتوث به یک استاندارد defacto برای اتصال بی سیم که در تلفن های همراه، کامپیوترهای شخصی، لپ تاپ ها، و دیگر دستگاه های الکترونیکی بکار می رود تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]بلوتوث تبدیل به یک استاندارد Defacto برای اتصال بی سیم استفاده شده در تلفن های همراه، رایانه های شخصی، لپ تاپ ها، و ممکن است دیگر دستگاه های الکترونیکی است
20. Defacto, your teammates played so well without you, does that make it easier maybe if you want take it out?
[ترجمه ترگمان]defacto، هم تیمی هات بدون تو خیلی خوب بازی کردن، این کار رو آسون تر می کنه؟
[ترجمه گوگل]Defacto، هم تیمی های شما بدون اینکه شما را خیلی خوب بازی کند، آیا می توانید آن را ساده تر کنید اگر می خواهید آن را بیرون بکشید؟
21. Unfortunately, HTTP is the defacto standard protocol for client-server communication, and it is a stateless and, in a sense, unidirectional protocol.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، HTTP پروتکل استاندارد defacto برای ارتباط بین مشتری و سرویس دهنده است، و یک پروتکل بدون حالت است و، با یک حس، یک پروتکل تک سویه
[ترجمه گوگل]متاسفانه، HTTP پروتکل استاندارد defacto برای ارتباطات سرویس گیرنده-سرور است، و یک پروتکل یک طرفه و بدون در نظر گرفتن یک طرفه است
22. I once became the defacto President of a club without being a member first.
[ترجمه ترگمان]من یه بار رئیس باشگاه of شدم بدون اینکه اول عضو باشم
[ترجمه گوگل]من یک بار رئیس جمهور یک باشگاه شدم بدون اینکه عضو باشم
23. It found itself unable to prevent the pomeshchiks from buying and selling their estates and rapidly establishing defacto hereditary rights of ownership.
[ترجمه ترگمان]این شرکت نتوانست جلوی خرید و فروش املاک خود را بگیرد و به سرعت در حال تاسیس یک حق مالکیت موروثی است
[ترجمه گوگل]این خود را قادر به جلوگیری از pomeshchiks از خرید و فروش اموال خود را و به سرعت ایجاد حق تقدم حق حاکمیت مالکیت
24. They are intimately connected, for as this chapter will show, acceptance of monetary union implies defacto acceptance of political union.
[ترجمه ترگمان]آن ها صمیمانه با هم ارتباط دارند، چرا که این فصل نشان خواهد داد، پذیرش اتحادیه پولی به معنای پذیرش اتحادیه سیاسی است
[ترجمه گوگل]آنها به طور پیوسته متصل هستند، زیرا همانطور که در این فصل نشان داده خواهد شد، پذیرش اتحادیه پولی مستلزم عدم پذیرش اتحادیه سیاسی است
25. The coveted contract helps strengthen arguments proposing Tuxedo as a defacto standard.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد به تقویت استدلال های پیشنهاد شده به عنوان استاندارد defacto کمک می کند
[ترجمه گوگل]قرارداد آرزو باعث تقویت استدلال هایی است که پیشنهاد می کند تاکسیدو به عنوان یک استاندارد ضعف
26. However, he went beyond such extensive controls and he exercised full defacto control and the trustees allowed this.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او فراتر از این کنترل های گسترده رفت و کنترل کامل defacto را به دست آورد و متولیان امر اجازه این کار را دادند
[ترجمه گوگل]با این حال، او فراتر از چنین کنترل های گسترده رفت و او کنترل کامل defacto را انجام داد و امدادگران اجازه این کار را دادند
27. It is an account of legitimate authority, whereas the phrase is often used to refer to defacto authorities.
[ترجمه ترگمان]این شرحی از اقتدار قانونی است، در حالی که این عبارت اغلب برای اشاره به مقامات defacto استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این یک حساب کاربری از قدرت مشروع است، در حالی که این عبارت اغلب برای اشاره به مقامات تخلف استفاده می شود
28. The system of reversion could also be used, as we have seen, to establish something near to defacto hereditary tenure.
[ترجمه ترگمان]این سیستم بازگشت را نیز می توان به کار برد، همان طور که قبلا دیده بودیم، تا چیزی نزدیک به tenure موروثی را ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]سیستم بازگشتی نیز می تواند مورد استفاده قرار گیرد، همانطور که مشاهده کردیم، برای ایجاد چیزی نزدیک به تخفیف وراثت ارثی
29. Soon after the coup, Reza Khan became minister of war and defacto commander in chief of the armed forces.
[ترجمه ترگمان]اندکی پس از این کودتا، رضا خان وزیر جنگ و defacto فرمانده نیروهای مسلح شد
[ترجمه گوگل]به زودی پس از کودتا، رضا خان وزیر جنگ و فرمانده فرمانده نیروهای مسلح شد