کلمه جو
صفحه اصلی

enactment


معنی : تصویب، بصورت قانون در امدن
معانی دیگر : وضع، رواگانی، (آنچه که وضع یا تصویب شده است) قانون، لایحه، مصوبه

انگلیسی به فارسی

تصویب، به‌صورت قانون درآمدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of enacting.
متضاد: repeal
مشابه: passage

(2) تعریف: the state of being enacted.

(3) تعریف: something that is enacted, such as a law or statute.
مشابه: act

• legislation, decree; representation, performance
the enactment of a law is the process in a parliament or legislative assembly by which it is agreed upon and made official; a formal word.
the enactment of a play, story, or character is the performance of it by an actor or group of actors; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] قانونگذاری، تصویب قانون، قانون، مقررات

مترادف و متضاد

law; authorization


تصویب (اسم)
resolution, imprimatur, ratification, approbation, passage, okay, approval, enactment, sanction, okey

بصورت قانون در امدن (اسم)
enactment

playacting


Synonyms: achievement, acting, depiction, execution, impersonation, performance, personation, personification, playing, portrayal, representation


Synonyms: command, commandment, decree, dictate, edict, execution, legislation, order, ordinance, proclamation, ratification, regulation, statute


Antonyms: block, disallowance, hindrance, stop, veto


جملات نمونه

1. the enactment of bills
وضع لوایح

2. We support the call for the enactment of a Bill of Rights.
[ترجمه ترگمان]ما از فراخوان برای تصویب لایحه حقوق بشر حمایت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از دعوت برای تصویب یک لایحه حقوق حمایت می کنیم

3. The main building was also used for the enactment of mystery plays.
[ترجمه موسی] از ساختمان اصلی نیز برای اجرای نمایشنامه های مرموز استفاده شده است.
[ترجمه ترگمان]ساختمان اصلی نیز برای تصویب این نمایشنامه مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]ساختمان اصلی نیز برای تصویب نمایش های رمز و راز استفاده می شود

4. But the enactment fixed a gulf between the people of Athens and their allies.
[ترجمه موسی] اما این لایحه فاصله ای بین مردم آتن و متحدان آنها ایجاد کرد.
[ترجمه ترگمان]اما وضع واقعیت جدایی بین مردم آتن و متحدان آن ها را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]اما تصویب این قانون، خلیج بین مردم آتن و متحدان آنها را تعیین کرد

5. For example, the enactment of import quotas, designed to compensate particular industrial supporters, may impose substantial additional costs.
[ترجمه موسی] به عنوان مثال ، تصویب سهمیه واردات ، طراحی شده برای جبران خسارات خاص صنعتگران ، ممکن است هزینه های اضافی قابل توجهی را تحمیل کند.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، تصویب سهمیه های واردات، که برای جبران حامیان صنعتی خاص طراحی شده است، ممکن است هزینه های اضافی دیگری را تحمیل کند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، تصویب مجوزهای وارداتی، طراحی شده برای جبران طرفداران صنعتی خاص، ممکن است هزینه های قابل توجهی را به بار آورد

6. On campaign finance reform he called for enactment of bipartisan legislation by July
[ترجمه موسی] وی در مورد اصلاحات مالی کمپین خواستار تصویب قانون در هر دو حزب تا ژوئیه شد.
[ترجمه ترگمان]وی در زمینه اصلاحات مالی، خواهان تصویب قانون دوحزبی در هر دو حزب در ماه ژوئیه شد
[ترجمه گوگل]در اصلاح بودجه کمپین، او خواستار تصویب قانون دو حزب در ماه ژوئیه شد

7. When an enactment is passed there is finality unless and until it is amended or repealed by Parliament.
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک قانون تصویب می شود، قطعیت دارد مگر اینکه و تا زمانی که پارلمان اصلاح یا لغو شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک قانون تصویب می شود، معافیت وجود دارد مگر اینکه و تا زمانی که پارلمان اصلاح یا لغو نخواهد شد

8. An enactment which threatened the essential elements of any plausible conception of democratic government would lie beyond those boundaries.
[ترجمه ترگمان]یک قانون گذاری که عناصر اساسی هر گونه مفهوم قابل قبولی از حکومت دموکراتیک را تهدید می کرد فراتر از آن مرزه ای قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]مقرراتی که عوامل ضروری هر مفهوم قابل قبول حکومت دموکراتیک را تهدید می کند فراتر از این مرزها است

9. The young Moynihan urged enactment of a scheme called child or family allowances.
[ترجمه ترگمان]The جوان خواستار وضع یک طرح به نام کودک یا مستمری خانوادگی شد
[ترجمه گوگل]جوان مویینان خواستار تصویب برنامه ای به نام کمک های فرزند یا خانواده شد

10. Administratively permission enactment right is the foundation of administrative systems standardization.
[ترجمه ترگمان]تصویب حق تصویب مجوز، اساس استانداردسازی سیستم های اجرایی است
[ترجمه گوگل]حق تصویب مجوز قانونی پایه و اساس استاندارد سازی سیستم های اداری است

11. The enactment of this regulation gives us discretionary power.
[ترجمه ترگمان]تصویب این مقررات به ما قدرت اختیاری می دهد
[ترجمه گوگل]تصویب این مقررات به ما قدرت اختیاری می دهد

12. Part Three, besides discussing the enactment of 1890 Morrill Act, mostly deals with how functions of land-grant colleges were made to perfect.
[ترجمه ترگمان]بخش سوم علاوه بر بحث در مورد تصویب قانون ۱۸۹۰ Morrill، بیشتر با نحوه عملکرد دانشکده های کمک به زمین سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]قسمت سوم، علاوه بر بحث در مورد تصویب قانون 1890 موریل، عمدتا با این موضوع که چگونه کارکردهای دانشکده های تحصیلی برای تکمیل کامل شده است، بررسی می شود

13. The slaveholders themselves acknowledge it in the enactment of laws for their government.
[ترجمه ترگمان]The خودشان آن را در وضع قوانین وضع شده برای دولت خود تصدیق می کنند
[ترجمه گوگل]صاحب ثروتمندان خود را در تصویب قوانین برای دولت خود تصدیق می کنند

14. The enactment of marine procedure law improves the situation of the attachment of the cargo.
[ترجمه ترگمان]تصویب قانون آیین دادرسی دریایی وضعیت اتصال کالا را بهبود می بخشد
[ترجمه گوگل]تصویب قوانین دادرسی دریایی شرایط اتصال محموله را بهبود می بخشد

the enactment of bills

وضع لوایح


پیشنهاد کاربران

واگویش

اجرا ( روانکاوی )

قانون گذاری، تصویب قانون

● تصویب
● ایفا ( مثلا نقشی در یک نمایشنامه )

فعل enact هم به معنی تصویب کردن و یا ایفا کردن هستش

تجسم

آیین نامه

فعلیت بخشیدن - عملی سازی ( از سوی بیمار در روانکاوی )

enactment ( noun ) = لایحه، تصویب، مصوبه، قانون، اجرا، ایفا



نماپردازش، رویدادی از گذشته که به صورت یک نمایش در سطح تجربه ای توسط فرد به طور زنده تجربه میشه.

در تعریف نماپردازش فوق، منظور از تجربه ای، experiential است.


کلمات دیگر: