کلمه جو
صفحه اصلی

astonish


معنی : گیج کردن، متحیر کردن، مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، سرگشته کردن
معانی دیگر : شگفت زده کردن، هاج وواج کردن، هاج کردن، حیران کردن

انگلیسی به فارسی

متحیر کردن، گیج کردن


شگفت زده، مبهوت کردن، متعجب ساختن، مات کردن، متحیر کردن، گیج کردن، خیره کردن، سرگشته کردن


انگلیسی به انگلیسی

• surprise, amaze
if something astonishes you, it surprises you very much.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: astonishes, astonishing, astonished
مشتقات: astonishedly (adv.), astonishingly (adv.), astonishment (n.)
• : تعریف: to fill, suddenly, with great surprise or amazement.
مترادف: amaze, astound, dumbfound, stun
مشابه: baffle, bewilder, bowl over, confuse, daze, dazzle, flabbergast, petrify, surprise

- His coolness in a crisis astonished me.
[ترجمه ترگمان] خونسردی او در یک بحران، مرا متعجب ساخت
[ترجمه گوگل] خنک بودن او در یک بحران من را شگفت زده کرد

مترادف و متضاد

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

متحیر کردن (فعل)
admire, wilder, astonish, dumbfound, dumfound

مات کردن (فعل)
confound, amaze, astonish, checkmate

خیره کردن (فعل)
amaze, astonish, blind, daze, dazzle, puzzle

مبهوت کردن (فعل)
amaze, astonish, disconcert, astound, flabbergast, transfix

متعجب ساختن (فعل)
surprise, amaze, astonish

سرگشته کردن (فعل)
astonish, puzzle, bewilder, perplex

surprise


Synonyms: amaze, astound, bewilder, blow away, blow one’s mind, boggle, bowl over, confound, daze, dumbfound, flabbergast, floor, knock over, overwhelm, put one away, shock, spring on, stagger, startle, stun, stupefy, take aback, throw a curve


Antonyms: bore, calm, expect


جملات نمونه

1. mark twain said, "do good, you will gratify a few and astonish the rest"!
مارک تواین گفت: ((نیکی کن،معدودی را ممنون و بقیه را متحیر خواهی کرد!))

2. We were astonished to find the temple still in its original condition.
[ترجمه ترگمان]ما تعجب کردیم که معبد هنوز در وضعیت اصلی اش هست
[ترجمه گوگل]ما شگفت زده شدیم که معبد هنوز در شرایط اولیه قرار دارد

3. I was astonished when I heard the hospital had burnt down.
[ترجمه ترگمان]وقتی شنیدم بیمارستان از بین رفته، تعجب کردم
[ترجمه گوگل]وقتی شنیده بودم که بیمارستان سوزانده بود، شگفت زده شدم

4. The new houses have been built with astonishing speed.
[ترجمه ترگمان]خانه های جدید با سرعت شگفتانگیز ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]خانه های جدید با سرعت شگفت انگیز ساخته شده اند

5. We were astonished at the news of Joan's sudden death.
[ترجمه ترگمان]ما از شنیدن خبر مرگ ناگهانی جون شگفت زده شدیم
[ترجمه گوگل]ما از مرگ ناگهانی جوآن شگفتزده شدیم

6. I was astonished that he was not an Englishman.
[ترجمه ترگمان]تعجب کردم که مرد انگلیسی نیست
[ترجمه گوگل]من شگفت زده شدم که او انگلیسی نیست

7. Saunders said his guest was astonished to find pleasant public parks, nice streets and well-kept houses.
[ترجمه ترگمان]ساندرز گفت که مهمان او از یافتن پارک های عمومی دلپذیر، خیابان های خوب و خانه های خوب شگفت زده شده بود
[ترجمه گوگل]سوندرز گفت که مهمان او شگفت زده شده بود تا پارک های عمومی دلپذیر، خیابان های خوب و خانه های خوب را پیدا کند

8. It astonished her that he was able to survive.
[ترجمه ترگمان]او را متعجب کرد که می تواند جان سالم به در ببرد
[ترجمه گوگل]او شگفت زده کرد که او قادر به زنده ماندن بود

9. She ran 100m in an astonishing seconds.
[ترجمه ترگمان]او بیش از ۱۰۰ ثانیه طول کشید
[ترجمه گوگل]او در یک ثانیه شگفت انگیز 100 متر زد

10. I find it absolutely astonishing that you didn't like it.
[ترجمه ترگمان]واقعا تعجب می کنم که تو خوشت نمی اومد
[ترجمه گوگل]من آن را کاملا شگفت آور است که شما آن را دوست ندارم

11. The ease with which she learns languages is astonishing.
[ترجمه ترگمان]آن راحتی که زبان یاد می گیرد شگفتانگیز است
[ترجمه گوگل]سهولت که زبانها را می آموزد شگفت انگیز است

12. She was astonished at his vehemence.
[ترجمه ترگمان]از شدت هیجان او متعجب شده بود
[ترجمه گوگل]او از خستگی او شگفت زده شد

13. The astonishing similarity between my brother and my first-born son.
[ترجمه ترگمان]شباهت های حیرت انگیز بین برادرم و پسر first
[ترجمه گوگل]شباهت شگفت انگیزی بین برادر من و پسر اولتیم

14. She was quite astonished at his rudeness.
[ترجمه ترگمان]از بی ادبی او یکه خورده بود
[ترجمه گوگل]او کاملا شگفت زده شد

15. She looked astonished when she heard the news.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر را شنید، مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی شنیده می شود، او شگفت زده شد

Mark Twain said, "do good, you will gratify a few and astonish the rest"!

مارک تواین گفت: «نیکی کن، معدودی را ممنون و بقیه را متحیر خواهی کرد!»


David's memory astonished everyone.

حافظه‌ی داوود همه را شگفت‌زده کرد.


پیشنهاد کاربران

غافلگیر کردن/شدن

amaze
surprise

astonished
مات و متحیر شده
astonishing
شکفت آور

شِگِفتیدن.
شگفتاندن کسی.


کلمات دیگر: