کلمه جو
صفحه اصلی

blab


معنی : فضول، پرت گو، فضولی کردن، وراجی کردن، گستاخی کردن، فاش وابراز کردن
معانی دیگر : پرده دری کردن، (حین صحبت) رازی را بروز دادن، افشا کردن، یاوه گفتن، ول گویی کردن، حرف مفت، آدم حرف مفت زن، آدم دهان لق

انگلیسی به فارسی

فضولی کردن، وراجی کردن، گستاخی کردن، فاش و ابرازکردن، فضول


فضولی کردن، فضول، پرت گو، وراجی کردن، گستاخی کردن، فاش وابراز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blabs, blabbing, blabbed
• : تعریف: to reveal carelessly or indiscreetly.
مشابه: blabber, noise, tattle

- He will blab confidential information, so be careful what you tell him.
[ترجمه ترگمان] او اطلاعات محرمانه را فاش خواهد کرد، پس مراقب باش که به او چه می گویی
[ترجمه گوگل] او اطلاعات محرمانه را محرمانه می کند، بنابراین مراقب باشید که به او بگویید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to chatter thoughtlessly.
مشابه: babble
اسم ( noun )
(1) تعریف: lengthy or indiscreet chatter.
مشابه: tattle

(2) تعریف: one who talks too much or indiscreetly; blabbermouth.
مشابه: blabber, blabbermouth, gossip

• reveal a secret, talk without discretion; chatter, babble
if you blab, you reveal a secret; an informal word.

مترادف و متضاد

فضول (اسم)
bur, pragmatic, blab, voyeur, pry, nosy, prier, intruder, blabber, busybody, tamperer, meddler, obtruder

پرت گو (اسم)
blab

فضولی کردن (فعل)
interfere, blab, meddle, kibitz, interlope, intermeddle, rubberneck, poke one's nose

وراجی کردن (فعل)
jabber, chaffer, blab, verbalize, yak, claver, gabble, rattle, prate, yaup, yawp

گستاخی کردن (فعل)
brazen, blab, talk up

فاش وابراز کردن (فعل)
blab

gossip


Synonyms: babble, betray, blather, blurt out, chatter, disclose, divulge, gab, gabble, give away, go on, jabber, let out, let slip, mouth, peach, prattle, reveal, run off at the mouth, run on, shoot the breeze, spill, spill the beans, squeal, talk through one’s hat, tattle, tell, tell on, yak, yakkety-yak


Antonyms: be quiet, shut up


جملات نمونه

1. he promised not to blab
قول داد دهان لقی نکند.

2. She will be sure to blab and it will be all over the town in no time.
[ترجمه ترگمان]او حتما به این موضوع پی خواهد برد و در تمام مدت شهر همه جا خواهد بود
[ترجمه گوگل]او مطمئن خواهد بود که او را ببوسد و در هیچ وقت در سراسر شهر نخواهد بود

3. Her mistake was to blab about their affair.
[ترجمه ترگمان]اشتباه او این بود که درباره رابطه آن ها وراجی کند
[ترجمه گوگل]اشتباه او در مورد مسائل آنها بود

4. You know she'll just blab all the secrets.
[ترجمه ترگمان]می دونی که اون همه رازهای رو فاش می کنه
[ترجمه گوگل]می دانید او فقط تمام اسرار را می پوشاند

5. Don't blab this to anyone.
[ترجمه ترگمان]این موضوع رو به کسی نگو
[ترجمه گوگل]این را به کسی ندهید

6. Who will open himself to a blab?
[ترجمه ترگمان]چه کسی خود را لو خواهد داد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی خود را به یک تیغ باز خواهد کرد؟

7. We never confided in her, because she would blab.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت به اون اعتماد نداشتیم، چون اون فضولی می کرد
[ترجمه گوگل]ما هرگز به او اعتماد نکردیم، زیرا او دچار ضعف می شود

8. People who blab on their car phones operate in an altered state.
[ترجمه ترگمان]افرادی که در حال صحبت در مورد تلفن های همراه خود هستند در یک وضعیت تغییر یافته عمل می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی که تلفن خود را در تلفن های خود دارند، در یک حالت تغییر یافته کار می کنند

9. OK I'll tell you, but you'd better not blab!
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، به تو خواهم گفت، اما بهتر است فضولی نکنی!
[ترجمه گوگل]خوب، من به شما می گویم، اما بهتر است که نباشید!

10. He wouldn't blab, even to close friends, about family problems.
[ترجمه ترگمان]او حتی برای دوستان نزدیک هم حرف نزد و درباره مشکلات خانوادگی صحبت نمی کرد
[ترجمه گوگل]او حتی در مورد مشکلات خانوادگی، حتی برای نزدیک کردن دوستان، همسرش را دوست ندارد

11. He blab bed my confidences to every one.
[ترجمه ترگمان]راز دل من را فاش کرده بود
[ترجمه گوگل]او هرکدام را محکم می کند

12. Those stories are false, just so much blab.
[ترجمه ترگمان]این داستان ها دروغ و just
[ترجمه گوگل]این داستان ها نادرست هستند، فقط خیلی چیزها هست

13. He that is a blab is a scab.
[ترجمه ترگمان] اون یه blab، یه خائن - ه
[ترجمه گوگل]او که یک قطره است، یک لکه است

14. These stories are false, just so much blab.
[ترجمه ترگمان]این داستان ها دروغ و just
[ترجمه گوگل]این داستان ها نادرست هستند، فقط خیلی چیزها هست

He has been blabbing to the press.

در روزنامه‌ها رازگشایی کرده است.


He promised not to blab.

قول داد دهان‌لقی نکند.


پیشنهاد کاربران

پرحرفی

Add to that, her blabbing about my financial indiscretions

Crimes and Misdemeanors 1989🎥

راز رو فاش کردن


کلمات دیگر: