1. to live in insecurity
در عدم تامین زندگی کردن
2. You're projecting your insecurity onto me.
[ترجمه ترگمان] داری insecurity رو به من نشون میدی
[ترجمه گوگل]شما ناامنی خود را روی من قرار می دهید
3. Aggression is often a camouflage for insecurity.
[ترجمه ترگمان]پرخاش، اغلب یک استتار برای ناامنی است
[ترجمه گوگل]تهاجم اغلب استتار برای ناامنی است
4. The prime minister spoke of the general insecurity in the country.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر از ناامنی عمومی در کشور سخن گفت
[ترجمه گوگل]نخست وزیر از ناامنی عمومی در کشور سخن گفت
5. She is assailed by self-doubt and emotional insecurity.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر عدم اعتماد به نفس و احساس ناامنی عاطفی مورد حمله قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]او توسط خودکشی و ناامنی احساسی تحت تاثیر قرار گرفته است
6. They trade on people's insecurity to sell them insurance.
[ترجمه ترگمان]آن ها با عدم امنیت مردم معامله می کنند تا آن ها را بیمه کنند
[ترجمه گوگل]آنها در معرض خطر ناامن قرار دارند و بیمه آنها را به فروش می رسانند
7. Job insecurity is making presenteeism increasingly common.
[ترجمه ترگمان]ناامنی شغلی به طور فزاینده ای رایج شده است
[ترجمه گوگل]ناامنی شغلی موجب شده است که استفاده از خدمات مسافرتی به طور فزاینده ای رایج باشد
8. His flippancy conceals a deep insecurity.
[ترجمه ترگمان] flippancy، یه تزلزل عمیق رو مخفی می کنه
[ترجمه گوگل]بی رحمانه او، ناامنی عمیق را پنهان می کند
9. She is always assailed by self-doubt and emotional insecurity.
[ترجمه ترگمان]او همیشه به خاطر عدم اعتماد به نفس و احساس ناامنی عاطفی مورد حمله قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]او همیشه با ناامیدی خودخواهانه و ناامیدی روبرو است
10. Psychotherapy helped him to shed some of his insecurity/inhibitions.
[ترجمه ترگمان]روان درمانی به او کمک کرد تا برخی از ناامنی \/ inhibitions خود را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]روان درمانی او را کمک کرد تا بعضی از ناامنی ها / مانع هایش را از بین ببرد
11. Her sarcasm is a mask for her insecurity.
[ترجمه ترگمان] sarcasm یه ماسک برای عدم امنیت اون هست
[ترجمه گوگل]سارکاسم او یک ماسک برای ناامنی اوست
12. He was tormented by feelings of insecurity.
[ترجمه ترگمان] اون بخاطر احساس ناامنی آزار دهنده بود
[ترجمه گوگل]او از احساس ناامنی عذاب می کشید
13. Many believe it was his shyness and insecurity which let him down.
[ترجمه ترگمان]بسیاری بر این باورند که این ترس و ناامنی او بود که او را به حال خود رها کرده بود
[ترجمه گوگل]بسیاری معتقدند که خجالت و ناامیدی او بود که او را پایین آورد
14. The second is the feeling of insecurity in the workplace as companies try to compete in the global market.
[ترجمه ترگمان]دوم، احساس ناامنی در محل کار است چرا که شرکت ها سعی در رقابت در بازار جهانی دارند
[ترجمه گوگل]دوم، احساس ناامنی در محل کار است، زیرا شرکت ها سعی در رقابت در بازار جهانی دارند
15. Insecurity might creep in.
[ترجمه ترگمان]Insecurity ممکن است به درون نفوذ کند
[ترجمه گوگل]ناامنی ممکن است در خلال